جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نظریه دورکیم درباره شهادت طلبى

زمان مطالعه: 5 دقیقه

»امیل دورکیم» (1) جامعه شناس معروف فرانسوى نظریه خود را درباره علل و انگیزه‏هاى خودکشى بر پایه «همبستگى اجتماعى» (2) پایه‏ریزى نمود. از نظر او دو نوع همبستگى وجود دارد. الف) «همبستگى مکانیکى» (3) که براساس ارزشها، عقاید، سنتها و هنجارهاى مشترک شکل گرفته است. ب) «همبستگى ارگانیکى» (4) که براساس تقسیم کار و وابستگى متقابل و وجود مجموعه‏اى از تکالیف و حقوق متقابل است، که باعث پیوند اشخاص با یکدیگر مى‏گردد. تعریفى که او از خودکشى ارائه مى‏کند. عبارت است از: «مرگى که بطور مستقیم یا غیرمستقیم از عمل مثبت یا منفى قربانى کردن خویش ناشى مى‏شود به گونه‏اى که قربانى مى‏داند آن عمل این نتیجه را ببار خواهد آورد» او مرگ مستقیم را عملى مى‏داند که بطور غیرمستقیم به مرگ شخص منجر مى‏شود مانند ترک نکردن خانه‏اى که در میان شعله‏هاى آتش در حال سوختن است. او اقدام عملى مانند شلیک گلوله به خود را عمل مثبت مى‏خواند و اعتصاب غذایى که مرگ شخص را بدنبال دارد، عمل منفى مى‏داند. او معتقد بود که خودکشى صرفا یک پدیده فردى نیست بلکه تحت تاثیر نیروهاى اجتماعى شکل مى‏گیرد. بنابراین دورکیم به بررسى صفات فردى افراد نپرداخت بلکه به ویژگیهاى گروهها و ساختارها توجه کرد مثلا او بجاى اینکه به بررسى ویژگیهاى شخصى مومنان بپردازد به بررسى انسجام گروههاى مذهبى پرداخت.

»دورکیم براى توجیه نرخ‏هاى متفاوت و منظم خودکشى در گروههاى مذهبى یا شغلى به بررسى خصلت این گروهها و انواع شیوه‏هاى تامین انسجام و همبستگى در میان اعضاى آنها پرداخته بود.

او به صفات و انگیزه‏هاى روانشناختى افراد تشکیل دهنده این گروهها کارى نداشت، زیرا این انگیزه‏ها از همدیگر تفاوت دارند اما برعکس ساختارهاى اجتماعى‏اى که نرخ‏هاى خودکشى بالایى دارند از نظر فقدان نسبى انسجام و بهنجارى با یکدیگر وجه اشتراک دارند.» (5).

دورکیم با بررسى میزان خودکشى برحسب وضعیت‏هاى مختلف اجتماعى افراد مانند شهرنشینى یا روستانشینى، ملیت و نوع مذهب، تاهل، تجرد و نظایر آن به این نتیجه رسید که میزان تغییرات خودکشى یا میزان انسجام اجتماعى رابطه قوى دارد. براساس یافته‏هاى میدانى او، شهرنشینان بیشتر از روستائیان، مجردها بیشتر از متاهل‏ها و پروتستانها بیشتر از کاتولیکها تمایل به خودکشى دارند. مثلا او تمایل به خودکشى در پروتستان مذهبها را ناشى از روحیه فردگرایى و سئوال و پرسشگرى و عدم حفظ سنتها و پایین بودن انسجام اجتماعى مى‏داند، در حالیکه در کاتولیک مذهبها این قضیه برعکس است. بنابراین براساس یافته‏هاى او هر چه میزان همبستگى اجتماعى فرد با گروه اجتماعى یا جامعه و ارزشهایش بیشتر باشد به نحوى که شخص بقاى گروه اجتماعى خود را بر بقاى خود مقدم بدارد، دست به خودکشى خواهد زد و از طرفى هر چه درجه انسجام اجتماعى فرد یا گروه اجتماعى کمتر باشد به صورتى که فرد با اشخاص دیگر احساس همبستگى نداشته باشد، دست به خودکشى خواهد زد. با توجه به این دیدگاه دورکیم خودکشى را به صورت زیر دسته‏بندى کرد:

1- خودکشى خودخواهانه (6).

2- خودکشى دگرخواهانه (7).

3- خودکشى آنومیک یا بى‏هنجارى (8).

4- خودکشى فاتالیستیک یا قدرگرایانه (9).

از آنجا که همه‏ى این چهار دسته از انواع خودکشى‏ها مربوط به موضوع ما نمى‏شود ما موارد 1 و 3 و 4 را به اختصار بررسى مى‏کنیم و درباره مورد 2 یعنى خودکشى دگرخواهانه بطور مفصل بحث خواهیم کرد.

1- خودکشى خودخواهانه: هنگامى که رابطه بین فرد و جامعه ضعیف باشد فرد در حاشیه قرار گرفته و سرگردان مى‏گردد و فشارهاى اجتماعى قادر به کنترل رفتار خود ویرانگرانه او نیست لذا او دست به خودکشى خودخواهانه مى‏زند. در جوامعى که فردگرایى و استقلال خواهى بیشتر رواج دارد این خودکشى بیشتر صورت مى‏گیرد.

2- خودکشى آنومیک یا بى‏هنجارى: این نوع خودکشى در جوامعى رخ مى‏دهد که هنجارها و قوانین فرهنگى پذیرفته شده مراعات نمى‏شود و بى‏نظمى و بى‏هنجارى مشاهده مى‏شود.

3- خودکشى جبرگرایانه: این نوع خودکشى حاصل احساس نوعى بى‏قدرتى است و آن حالتى است که فرد قادر نیست زیر سلطه و تاثیر محیط فرهنگى و اجتماعى خود نباشد.

4- خودکشى دگرخواهانه: خودکشى دگرخواهانه از نوعى احساس همبستگى و وابستگى و احساس وظیفه اخلاقى شدید نسبت به گروه یا جامعه ناشى مى‏شود و بخاطر اینکه فرد بین منافع خود و منافع گروه تعارضى نمى‏بیند، خود را فداى جمع مى‏کند. بنابراین این نوع خودکشى از احساس همبستگى و انسجام بسیار قوى نسبت به جامعه یا گروه ناشى مى‏شود و چون فرد ارزشها و هنجارهاى گروه را متعلق به خود مى‏داند و تمایزى بین آنها قائل نمى‏شود، پس بخاطر اهداف گروه خود را فدا و قربانى مى‏کند. در بحرانهاى شدید، جنگها و انقلابات اجتماعى که انسجام اجتماعى، یگانگى و احساس همدردى بین افراد جامعه بیشتر مى‏گردد این نوع خودکشى افزایش مى‏یابد. این نوع خودکشى که حاصل تضعیف فردیت و افزایش درجه مفرط انسجام گروهى است خودکشى دگرخواهانه نام دارد.

دورکیم براى تبیین نرخ بالاتر خودکشى در میان سربازان و نظامیان نسبت به افراد غیرنظامى، و افسران نسبت به سربازان وظیفه، و داوطلبان نظامى نسبت به سربازان وظیفه این موضوع را مطرح کرد که افسران نظامى که خود را با قواعد و ضوابط ارزشهاى زندگى نظامى وفق داده‏اند، بهتر در اهداف آن جذب و ذوب مى‏شوند. همچنین داوطلبان نظامى نسبت به گروههاى دیگر اجتماعى بیشتر اهل ریسک براى گروه خود هستند. البته اگر چه دورکیم با توجه به تعریف خود از خودکشى تعریف یکسانى را براى خودکشى و مرگ فداکارانه بکار برده است ولى عده‏اى معتقدند که این دو باید از یکدیگر تفکیک شوند. دورکیم معتقد است «در خودکشى دگرخواهانه فرد زندگیش را فداى آن تصویرى از خودش مى‏کند که در نظرش ارجمندتر از زندگى زیست شناختیش است.» (10) بنابراین خودکشى دگرخواهانه زمانى رخ مى‏دهد که ارتباط بین فرد و جمع پایدار است و فرد از جمع و سیستم فاصله ندارد، بلکه با آن رابطه مطلوب دارد. همچنین هنجارها و قواعد اجتماعى نیز از مشروعیت و مقبولیت برخوردارند. در اینجا سئوال این است پس چرا با وجود این هماهنگى، فرد خود را فدا مى‏کند؟ پاسخ این است که فرد براى محافظت از نظام و ارزشها و قوانین آن و مقابله با خطرات و آسیبهاى نظام، خود را به کشتن مى‏دهد و ایثار و فداکارى مى‏کند تا سیستم بماند. او خود را فانى مى‏کند تا نظام

باقى بماند.

بهرحال این نوع خودکشى در عرف و فرهنگ عمومى مذموم و منفور نیست بلکه امرى مقدس و حتى واجب است. البته این خودکشى، از یک طرف ممکن است نوعى خسران و آسیب محسوب گردد چون فرد با مرگ، از سیستم تقسیم کار جدا مى‏شود و جامعه افراد فعال، مخلص و دلسوز خود را از دست مى‏دهد. این نوع خودکشى که به قصد ایجاد استحکام و ثبات جامعه و تحکیم پیوندهاى آن صورت مى‏گیرد، بیمارى تلقى نمى‏گردد. «واژه دورکیم براى این نوع خودکشى «خودکشى نوع پرستانه» است که آن را در برابر خودکشى «خودپرستانه» آورده است. یکپارچگى گروهها، ادغام فرد با جامعه و احترام به ارزشهاى آن علت اقدام به خودکشى دگرخواهانه است.» (11).

خودکشى دگرخواهانه را نیز به سه نوع تقسیم مى‏کنند:

الف «اجبارى» (12) ب) «اختیارى یا ارادى» (13) ج) «هوشمندانه» (14).

الف) در خودکشى نوع اجبارى، خودکشى یک چیز لازم، وظیفه و در حقیقت تحمیلى است که جامعه آنرا لازم تلقى مى‏کند. یعنى جامعه انتظار دارد که در موقعیت مشخص فرد حتما باید دست به این کار بزند. خودکشى پولى ژین‏ها که از اقوام سرخ‏پوست شمال آمریکا هستند و خودکشى اجبارى در هند که رسم سوتى جلوه‏اى از آنست، مثالهایى از خودکشى دگرخواهانه اجبارى بشمار مى‏رود.

ب) در نوع دوم یعنى دگرخواهانه از نوع اختیارى، فرد از روى اختیار و اراده داوطلبانه از مرگ استقبال مى‏کند. مثلا در صدر اسلام و نیز انقلاب اسلامى و دفاع مقدس نمونه‏هاى فراوانى از این نوع خودکشى که ما در فرهنگ خود تعبیر «شهادت» مى‏کنیم رخ داده است. تمایلات عارفانه و عاشقانه و ابراز شوق و علاقه به مرگ و استقبال از مرگ زیبا و حماسى و با عزت، از ویژگیهاى این نوع خودکشى است.

ج) در نوع خودکشى خردورزانه و هوشمندانه، مرگ بدست خود قابل تقدیر است. «در خودکشى هوشمندانه و زیرکانه، کناره‏گیرى فرد از خود و چشم‏پوشى وى از حیات این دنیا، بدان دلیل است که جامعه و فرهنگ چنین عملى را شایان ستایش و قابل تمجید مى‏داند.» (15) نمونه شناسى خودکشى دورکیم را مى‏توان بصورت زیر نشان داد:


1) )Emile Durkheim (1858-1917.

2) Social Soliarity.

3) Mechaincal solidarity.

4) Organic Solidarity.

5) زندگى و اندیشه بزرگان جامعه‏شناسى، لیوئس کوزر، ترجمه محسن ثلاثى، ص 189.

6) Egoistic Suicide.

7) Altruistic Suicide.

8) Anomic Suicide.

9) Fatalistic Suicide.

10) مبانى جامعه‏شناسى، عبدالحسین نیک‏گهر، ص 354.

11) Obigotoxy.

12) Optional.

13) Acute.

14) دورکیم، آنتونى کیدنز، ترجمه یوسف اباذرى ص 41.

15) انحرافات اجتماعى، انگیزه‏ها و علل خودکشى، منوچهر محسنى، ص 18.