»امیل دورکیم» (1) جامعه شناس معروف فرانسوى نظریه خود را درباره علل و انگیزههاى خودکشى بر پایه «همبستگى اجتماعى» (2) پایهریزى نمود. از نظر او دو نوع همبستگى وجود دارد. الف) «همبستگى مکانیکى» (3) که براساس ارزشها، عقاید، سنتها و هنجارهاى مشترک شکل گرفته است. ب) «همبستگى ارگانیکى» (4) که براساس تقسیم کار و وابستگى متقابل و وجود مجموعهاى از تکالیف و حقوق متقابل است، که باعث پیوند اشخاص با یکدیگر مىگردد. تعریفى که او از خودکشى ارائه مىکند. عبارت است از: «مرگى که بطور مستقیم یا غیرمستقیم از عمل مثبت یا منفى قربانى کردن خویش ناشى مىشود به گونهاى که قربانى مىداند آن عمل این نتیجه را ببار خواهد آورد» او مرگ مستقیم را عملى مىداند که بطور غیرمستقیم به مرگ شخص منجر مىشود مانند ترک نکردن خانهاى که در میان شعلههاى آتش در حال سوختن است. او اقدام عملى مانند شلیک گلوله به خود را عمل مثبت مىخواند و اعتصاب غذایى که مرگ شخص را بدنبال دارد، عمل منفى مىداند. او معتقد بود که خودکشى صرفا یک پدیده فردى نیست بلکه تحت تاثیر نیروهاى اجتماعى شکل مىگیرد. بنابراین دورکیم به بررسى صفات فردى افراد نپرداخت بلکه به ویژگیهاى گروهها و ساختارها توجه کرد مثلا او بجاى اینکه به بررسى ویژگیهاى شخصى مومنان بپردازد به بررسى انسجام گروههاى مذهبى پرداخت.
»دورکیم براى توجیه نرخهاى متفاوت و منظم خودکشى در گروههاى مذهبى یا شغلى به بررسى خصلت این گروهها و انواع شیوههاى تامین انسجام و همبستگى در میان اعضاى آنها پرداخته بود.
او به صفات و انگیزههاى روانشناختى افراد تشکیل دهنده این گروهها کارى نداشت، زیرا این انگیزهها از همدیگر تفاوت دارند اما برعکس ساختارهاى اجتماعىاى که نرخهاى خودکشى بالایى دارند از نظر فقدان نسبى انسجام و بهنجارى با یکدیگر وجه اشتراک دارند.» (5).
دورکیم با بررسى میزان خودکشى برحسب وضعیتهاى مختلف اجتماعى افراد مانند شهرنشینى یا روستانشینى، ملیت و نوع مذهب، تاهل، تجرد و نظایر آن به این نتیجه رسید که میزان تغییرات خودکشى یا میزان انسجام اجتماعى رابطه قوى دارد. براساس یافتههاى میدانى او، شهرنشینان بیشتر از روستائیان، مجردها بیشتر از متاهلها و پروتستانها بیشتر از کاتولیکها تمایل به خودکشى دارند. مثلا او تمایل به خودکشى در پروتستان مذهبها را ناشى از روحیه فردگرایى و سئوال و پرسشگرى و عدم حفظ سنتها و پایین بودن انسجام اجتماعى مىداند، در حالیکه در کاتولیک مذهبها این قضیه برعکس است. بنابراین براساس یافتههاى او هر چه میزان همبستگى اجتماعى فرد با گروه اجتماعى یا جامعه و ارزشهایش بیشتر باشد به نحوى که شخص بقاى گروه اجتماعى خود را بر بقاى خود مقدم بدارد، دست به خودکشى خواهد زد و از طرفى هر چه درجه انسجام اجتماعى فرد یا گروه اجتماعى کمتر باشد به صورتى که فرد با اشخاص دیگر احساس همبستگى نداشته باشد، دست به خودکشى خواهد زد. با توجه به این دیدگاه دورکیم خودکشى را به صورت زیر دستهبندى کرد:
1- خودکشى خودخواهانه (6).
2- خودکشى دگرخواهانه (7).
3- خودکشى آنومیک یا بىهنجارى (8).
4- خودکشى فاتالیستیک یا قدرگرایانه (9).
از آنجا که همهى این چهار دسته از انواع خودکشىها مربوط به موضوع ما نمىشود ما موارد 1 و 3 و 4 را به اختصار بررسى مىکنیم و درباره مورد 2 یعنى خودکشى دگرخواهانه بطور مفصل بحث خواهیم کرد.
1- خودکشى خودخواهانه: هنگامى که رابطه بین فرد و جامعه ضعیف باشد فرد در حاشیه قرار گرفته و سرگردان مىگردد و فشارهاى اجتماعى قادر به کنترل رفتار خود ویرانگرانه او نیست لذا او دست به خودکشى خودخواهانه مىزند. در جوامعى که فردگرایى و استقلال خواهى بیشتر رواج دارد این خودکشى بیشتر صورت مىگیرد.
2- خودکشى آنومیک یا بىهنجارى: این نوع خودکشى در جوامعى رخ مىدهد که هنجارها و قوانین فرهنگى پذیرفته شده مراعات نمىشود و بىنظمى و بىهنجارى مشاهده مىشود.
3- خودکشى جبرگرایانه: این نوع خودکشى حاصل احساس نوعى بىقدرتى است و آن حالتى است که فرد قادر نیست زیر سلطه و تاثیر محیط فرهنگى و اجتماعى خود نباشد.
4- خودکشى دگرخواهانه: خودکشى دگرخواهانه از نوعى احساس همبستگى و وابستگى و احساس وظیفه اخلاقى شدید نسبت به گروه یا جامعه ناشى مىشود و بخاطر اینکه فرد بین منافع خود و منافع گروه تعارضى نمىبیند، خود را فداى جمع مىکند. بنابراین این نوع خودکشى از احساس همبستگى و انسجام بسیار قوى نسبت به جامعه یا گروه ناشى مىشود و چون فرد ارزشها و هنجارهاى گروه را متعلق به خود مىداند و تمایزى بین آنها قائل نمىشود، پس بخاطر اهداف گروه خود را فدا و قربانى مىکند. در بحرانهاى شدید، جنگها و انقلابات اجتماعى که انسجام اجتماعى، یگانگى و احساس همدردى بین افراد جامعه بیشتر مىگردد این نوع خودکشى افزایش مىیابد. این نوع خودکشى که حاصل تضعیف فردیت و افزایش درجه مفرط انسجام گروهى است خودکشى دگرخواهانه نام دارد.
دورکیم براى تبیین نرخ بالاتر خودکشى در میان سربازان و نظامیان نسبت به افراد غیرنظامى، و افسران نسبت به سربازان وظیفه، و داوطلبان نظامى نسبت به سربازان وظیفه این موضوع را مطرح کرد که افسران نظامى که خود را با قواعد و ضوابط ارزشهاى زندگى نظامى وفق دادهاند، بهتر در اهداف آن جذب و ذوب مىشوند. همچنین داوطلبان نظامى نسبت به گروههاى دیگر اجتماعى بیشتر اهل ریسک براى گروه خود هستند. البته اگر چه دورکیم با توجه به تعریف خود از خودکشى تعریف یکسانى را براى خودکشى و مرگ فداکارانه بکار برده است ولى عدهاى معتقدند که این دو باید از یکدیگر تفکیک شوند. دورکیم معتقد است «در خودکشى دگرخواهانه فرد زندگیش را فداى آن تصویرى از خودش مىکند که در نظرش ارجمندتر از زندگى زیست شناختیش است.» (10) بنابراین خودکشى دگرخواهانه زمانى رخ مىدهد که ارتباط بین فرد و جمع پایدار است و فرد از جمع و سیستم فاصله ندارد، بلکه با آن رابطه مطلوب دارد. همچنین هنجارها و قواعد اجتماعى نیز از مشروعیت و مقبولیت برخوردارند. در اینجا سئوال این است پس چرا با وجود این هماهنگى، فرد خود را فدا مىکند؟ پاسخ این است که فرد براى محافظت از نظام و ارزشها و قوانین آن و مقابله با خطرات و آسیبهاى نظام، خود را به کشتن مىدهد و ایثار و فداکارى مىکند تا سیستم بماند. او خود را فانى مىکند تا نظام
باقى بماند.
بهرحال این نوع خودکشى در عرف و فرهنگ عمومى مذموم و منفور نیست بلکه امرى مقدس و حتى واجب است. البته این خودکشى، از یک طرف ممکن است نوعى خسران و آسیب محسوب گردد چون فرد با مرگ، از سیستم تقسیم کار جدا مىشود و جامعه افراد فعال، مخلص و دلسوز خود را از دست مىدهد. این نوع خودکشى که به قصد ایجاد استحکام و ثبات جامعه و تحکیم پیوندهاى آن صورت مىگیرد، بیمارى تلقى نمىگردد. «واژه دورکیم براى این نوع خودکشى «خودکشى نوع پرستانه» است که آن را در برابر خودکشى «خودپرستانه» آورده است. یکپارچگى گروهها، ادغام فرد با جامعه و احترام به ارزشهاى آن علت اقدام به خودکشى دگرخواهانه است.» (11).
خودکشى دگرخواهانه را نیز به سه نوع تقسیم مىکنند:
الف «اجبارى» (12) ب) «اختیارى یا ارادى» (13) ج) «هوشمندانه» (14).
الف) در خودکشى نوع اجبارى، خودکشى یک چیز لازم، وظیفه و در حقیقت تحمیلى است که جامعه آنرا لازم تلقى مىکند. یعنى جامعه انتظار دارد که در موقعیت مشخص فرد حتما باید دست به این کار بزند. خودکشى پولى ژینها که از اقوام سرخپوست شمال آمریکا هستند و خودکشى اجبارى در هند که رسم سوتى جلوهاى از آنست، مثالهایى از خودکشى دگرخواهانه اجبارى بشمار مىرود.
ب) در نوع دوم یعنى دگرخواهانه از نوع اختیارى، فرد از روى اختیار و اراده داوطلبانه از مرگ استقبال مىکند. مثلا در صدر اسلام و نیز انقلاب اسلامى و دفاع مقدس نمونههاى فراوانى از این نوع خودکشى که ما در فرهنگ خود تعبیر «شهادت» مىکنیم رخ داده است. تمایلات عارفانه و عاشقانه و ابراز شوق و علاقه به مرگ و استقبال از مرگ زیبا و حماسى و با عزت، از ویژگیهاى این نوع خودکشى است.
ج) در نوع خودکشى خردورزانه و هوشمندانه، مرگ بدست خود قابل تقدیر است. «در خودکشى هوشمندانه و زیرکانه، کنارهگیرى فرد از خود و چشمپوشى وى از حیات این دنیا، بدان دلیل است که جامعه و فرهنگ چنین عملى را شایان ستایش و قابل تمجید مىداند.» (15) نمونه شناسى خودکشى دورکیم را مىتوان بصورت زیر نشان داد:
1) )Emile Durkheim (1858-1917.
2) Social Soliarity.
3) Mechaincal solidarity.
4) Organic Solidarity.
5) زندگى و اندیشه بزرگان جامعهشناسى، لیوئس کوزر، ترجمه محسن ثلاثى، ص 189.
6) Egoistic Suicide.
7) Altruistic Suicide.
8) Anomic Suicide.
9) Fatalistic Suicide.
10) مبانى جامعهشناسى، عبدالحسین نیکگهر، ص 354.
11) Obigotoxy.
12) Optional.
13) Acute.
14) دورکیم، آنتونى کیدنز، ترجمه یوسف اباذرى ص 41.
15) انحرافات اجتماعى، انگیزهها و علل خودکشى، منوچهر محسنى، ص 18.