جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نسبت توسعه‏ى فرهنگى و توسعه‏ى اقتصادى

زمان مطالعه: 3 دقیقه

توسعه‏ى فرهنگى همگام با توسعه‏ى اقتصادى نیست، بلکه فراتر از آن بوده و عامل پویایى و نوآورى است. دلایلى که براى دفاع از این بیان آورده مى‏شود به قدر کافى مستدل است و نیازى به ملاحظات فلسفى ندارد. هر چند ارزش ملاحظات فلسفى بر کسى پوشیده نیست، از دید تصمیم گیرندگانى که به داده‏هاى کمى بیشتر اهمیت مى‏دهند ممکن است چندان مناسب نباشد، چرا که تنها با استفاده از یک منطق چند رشته‏اى و با استعانت از اقتصاد، جامعه شناسى و تاریخ مى‏توان از نقش فرهنگ در توسعه، به طور مستدل دفاع کرد. به هر حال، فرهنگ همانند اسب حقیقى تراوا پیشاپیش تاجرها گام بر مى‏دارد و مذهب که بدون شک بنیان فرهنگى همه جوامع است، تحولات اقتصادى را شکل مى‏دهد. به استناد تاریخ انسانى، فرهنگ، بنیان و سرچشمه‏ى اقتصاد است. در گذشته‏هاى دور، فرهنگ در معناى گسترده‏ى خود بر زندگى روزمره حاکم بود و جاى چندانى براى اقتصاد و منطق نمى‏گذاشت و براى مدت‏هاى طولانى در غرب، اقتصاد به عنوان عامل تولید ثروت، مایه‏ى کشمکش و جدال بین کشیش‏ها و جنگجویان، تابع فرهنگ بود.

قطعا توسعه‏ى اقتصاد در عهد باستان نیز عمیقا با اتکا بر ارزش‏هاى

معنوى تحقق یافته است. دنیاى باستان در اواخر حیات خود، مجموعه‏ى سیاسى منسجم و متکى بر ساختار فرهنگى و روان شناسى مشترکى را به وجود آورده بود.

اقتصاد جدید و به عبارت دقیق‏تر کاپیتالیسم، به عنوان یک شیوه‏ى سازماندهى و به تعبیر «ماکس وبر«، فرآیند تاریخى عقلایى کردن و دیوانسالارى مطرح بوده و با ادراک مذهبى و روحانى و در نتیجه فرهنگى، یعنى پروتستانیسم پیوند خورده است. و برمى‏گوید تنها غرب با پروتستانیسم زهدگرا شاهد تعمیم و انتقال زهدگرایى عقلایى به زندگى مادى روزمره بوده است.

کاپیتالیسم که از مذهب و در نتیجه از فرهنگ نشأت گرفته، با فراموش کردن خاستگاه مذهبى و ریشه‏هاى فرهنگى خود توسعه یافته است. امروزه کاپیتالیسم به عنوان نظام سازماندهى نیرومند اجتماع، چنان ساختار همگون و منسجمى را به وجود آورده است که توان چشم‏پوشى از شالوده‏ى فرهنگى خود و حتى نفى آن را دارد. با وجود تسلط اجتماعى کاپیتالیسم، هنوز نشانه‏هاى محو نشدنى ریشه‏هاى فرهنگى بر پیشانى او نمایان است. از طرفى باید در نظر داشت که اگر جامعه‏اى به بهاى از دست دادن ارزش‏هاى والاى فرهنگ، با روى برتافتن از سنت و اخلاق اجتماعى و مذهبى خود، قدم در راه توسعه‏ى مادى، رفاه و انباشت ثروت اقتصادى بگذارد، نتیجه‏ى غایى آن چیزى جز سرگشتگى انسان‏ها، زوال ارزش‏ها و هنجارها و فروغلتیدن جامعه در بحران هویت و سایر آفت‏ها و انحرافات اجتماعى نخواهد بود.

از آنجا که جوامع پیشرفته، مدرن و صنعتى دنیا پس از طى مراحل مختلف توسعه در طول حداقل یک قرن، امروزه دچار سیر قهقرایى اخلاقى و رفتارى شده‏اند، این تجربه به ما مى‏آموزد که گرچه از نظر کمپانى‏هاى تولیدى به خطا نرفته و سود لازم را به دست آورده‏اند، از حیث هویت اجتماعى و

خانوادگى به خطا رفته‏اند، زیرا هر روز که مى‏گذرد بنیاد خانواده، شکل و هویت اصلى خود را بیشتر از دست مى‏دهد. حداقل تأثیر این تغییر، دور شدن جامعه از هویت جمعى و فساد و تباهى نسل سلیم و پاک بشر خواهد بود. (1) از این رو، از نظر تاریخى، اقتصاد بدون فرهنگ وجود ندارد و بین توسعه‏ى اقتصادى و فرهنگى از قدیمى‏ترین ایام رابطه‏اى دیالکتیکى برقرار بوده است. لذا هر رویداد اقتصادى، فرهنگى است و هر رویداد فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى است.

فرهنگ و آموزش با تاثیرگذارى بر روى برنامه‏ریزى‏ها، مدیران و نیروهاى انسانى، عوامل نیرومند تولید هستند، به طورى که بر روى بازدهى تمامى فعالیت‏هاى اقتصادى فردى (اعم از تجارى و غیرتجارى و خانگى) تاثیر مى‏گذارند و آن را مشروط مى‏کنند. به همین دلیل، فرهنگ و آموزش را مى‏توان «صنعت ساز» حقیقى دانست. لذا سرمایه‏گذارى در این دو بخش نوعى سرمایه‏گذارى در توسعه است و هرگونه کاهش در آن، کاهش رشد اقتصادى را در دراز مدت در پى خواهد داشت. در زندگى روزمره ثابت شده است که عامل محرک و موتور رشد و مصرف، بنیاد و شالوده‏ى منابع انسانى است و فرهنگ نقش اساسى را در تعیین شیوه‏ى زندگى و فکرى آنها دارد. (2).

چنان که گفته شد بومى سازى تکنولوژى تولیدى از عوامل مؤثر توسعه‏ى اقتصادى جامعه است و وارد کردن تکنیک‏ها و الگوهاى آموزشى ناسازگار با فرهنگ بومى، برنامه‏هاى توسعه را به مخاطره مى‏اندازد. در صورت عدم توجه

به بعد فرهنگ در برنامه‏هاى توسعه، شکست این برنامه‏ها قطعى و حتمى محسوب مى‏شود و بدون توسعه‏ى خودمحور و درون‏زا نمى‏توان به پیروزى رسید و توجه به بعد فرهنگ ضامن منحصر به فرد چنین توسعه‏اى است.


1) کاظمى، بحران جامعه مدرن (زوال فرهنگ و اخلاق در فرآیند نوگرایى(، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1377 ص 22.

2) گزاویه دوپویى، فرهنگ و توسعه، مترجم فراهانى و زرین قلم، نمایندگى یونسکو در ایران، 1374 ص 95.