اجرای سلسله عملیاتهای محدود در منطقه جنوب و غرب کشور گرچه بر سرنوشت نهایی جنگ تأثیر تعیین کنندهای نداشت، اما در ایجاد اعتماد به نفس و امید به پیروزی در نیروهای خودی و تضعیف روحیه عراقیها با اهمیت بود. این عملیاتها در برخی از مناطق، آزمایش و مقدمهای برای عملیاتهای بعدی بودند؛ علاوه بر آن در تکمیل پایههای استراتژی جدید نظامی – که پس از بنبست ایجاد شده در جنگ به وجود آمده بود – نقش قابل توجهی داشتند. اجرای «عملیات محدود» نتایج دیگری نیز در برداشت که عبارت بودند از:
1- پیروزیهای به دست آمده در این عملیاتها علاوه بر نمایاندن ضعفهای دشمن، توانایی و قابلیت نیروهای انقلابی و مؤثر بودن استراتژی جدید را نشان داد. بر همین اساس، برادران سپاه در جلسهای با حضور حجت الاسلام اشراقی نماینده امام، تیمسار فلاحی، تیمسار ظهیرنژاد و فرماندهان لشکرهای 16، 21، 92، 77 ارتش، طرح خود را با عنوان «استراتژی عملیاتی در جنوب» به شرح زیر ارائه کردند:
»الف) محورهای دزفول و شوش و منطقه سوسنگرد؛ در این منطقه به علت گستردگی منطقه و پیوسته بودن جبههها امکان عمل وسیع در موقعیت فعلی برای ما مشکل و یا غیر ممکن است و شیوههای تک محدود نتیجه مطلوبتری را برای نیروهای خودی به همراه دارد.
ب) منطقه آبادان؛ در منطقه عمومی آبادان نیز به علت دشت و هموار بودن زمین و پیوستگی نیروها و در اختیار نبودن جناحین دشمن، امکان حمله محدود، مشکل و یا غیر ممکن است و نمونه آن، تک دارخوین در تاریخ 21 / 3 / 1360 میباشد که دشمن توانست تمام آتش و توجه خود را به این جبهه معطوف نماید، لذا برای حمله به نیروهای دشمن در شرق کارون باید تک گسترده و همه جانبه صورت گیرد.«(1).
به عبارت دیگر، با توجه به شناخت سپاه نسبت به استعداد و آرایش دشمن در منطقه جنوب و نیز توان و مقدورات نیروهای خودی و تناسب آن با زمین منطقه، در این طرح تأکید شده بود که در سایر محورها عملیات محدود انجام شود ولی در محور آبادان به منظور شکستن حصر آبادان، عملیات گسترده صورت گیرد. به باور سپاه، گرچه آبادان تنها برگ امتیازگیری دشمن در جنگ بود، ولی به لحاظ موقعیت زمین منطقه، وضعیت عقبه دشمن – که متکی بر دو پل رودخانه کارون بود – و جناح گسترده عراق از شمال و جنوب منطقه، دشمن کاملا آسیبپذیر بود و در صورت انجام دادن عملیات گسترده، دست به عقبنشینی میزد. بر همین اساس، طرح یاد شده به دلیل برخورداری از ویژگیهای مستحکم نظامی، در حضور فرماندهان ارشد نظامی ارتش مورد تصویب قرار گرفت. (2).
2- برابر مدرکی که پس از عملیات دهلاویه و دارخوین از دشمن به دست آمد، ارتش عراق در بررسی شکستهای خود، در مورد نیروهای ایرانی چنین اظهار نظر میکند:
»الف) نیروهای انسانی ایران سه برابر نیروی انسانی عراق است، لذا ایران درصدد برآمده از این عامل استفاده کند.
ب) نیروهای ایرانی با وجود اختلافاتی که با هم دارند، همه دستورهای آیت الله خمینی را اجرا می کنند. ج) سران نظامی ایران بین خود اختلاف نظرهای بسیاری دارند و حملههایی که به وسیله افراد پیاده انجام میدهند، طرح شخصی است و زمان معینی ندارد و به نگهبانان دستور میدهند باید در تمام ساعتهای شبانه روز هوشیار باشند. حملههای نیروهای پیاده ایران راه کار مشخصی نیز ندارند و از مکان معلومی حمله نمیکنند. گاه از پهلو و حتی گاهی نیز جبههای حمله میکنند.«(3).
3- پس از آن که در 31 اردیبهشت 1360 با کمک نیروهای ارتش، عملیات مشترک روی تپههای الله اکبر در محور شوش و سوسنگرد انجام گرفت، روحیه یأس و ناامیدی از
نیروهای نظامی و مسئولان سیاسی برطرف شد. بنیصدر در اطلاعیهای که صادر کرد، از برادر صفوی و دکتر چمران نام برد و از آنها تشکر کرد. سردار رشید در این باره میگوید:
»ارتش و مسئولان را که کاملا مأیوس شده بودند، به فکر فرو برد. من احساس کردم که فرماندهان ارتش، فرماندهان تیپ و لشکر از این عملیاتهای محدود خوشحال بودند، چون از آنها کمک میگرفتیم. وقتی عملیات انجام میدادیم، اسیر میگرفتیم یا یک کیلومتر پیشروی میکردیم یا منطقهای را تصرف میکردیم، خوشحال میشدند و ما این تغییر حالت را در چهره آنها مشاهده میکردیم.«(4).
4- عملیات فرمانده کل قوا بلافاصله پس از خلع بنیصدر از فرماندهی کل قوا انجام گرفت. پیش از آن، بسیاری بر این باور بودند که کشور در گرداب عمیق بیثباتی سیاسی «فرو خواهد رفت و سرنوشت نظام انقلابی با توجه به حضور نیروهای دشمن در خاک ایران، تعیین خواهد شد. از سوی دیگر، بنیصدر با تبلیغات گسترده خود، این تصور را ایجاد کرده بود که تنها او قادر به ادامه و مهار جنگ و به کارگیری نیروهای نظامی میباشد، لذا بسیاری از منابع غربی احتمال حمایت نیروهای نظامی از بنیصدر را مورد بررسی قرار دادند.
بنابراین، با پیروزی عملیات فرمانده کل قوا که در آن، برای نخستین بار نیروهای خودی با 5 / 3 کیلومتر پیشروی، 250 تن از نیروهای دشمن را به اسارت در آوردند، تصورات موجود در هم شکست و امکان عبور از مرحله بحران سیاسی با این پیروزی نظامی، فراهم شد.
5- چنان که پیش از این اشاره شد، به دلیل وجود گرایشهای گوناگون در سپاه، امکان تمرکز کلیه امکانات و انتقال افراد سپاه به جنگ وجود نداشت. به طور کلی، در سپاه سه تفکر و گرایش متفاوت نسبت به جنگ وجود داشت؛ جریان اول: برخی تنها به انجام عملیات نامنظم در کردستان با هدف مبارزه با ضد انقلاب اعتقاد داشتند. این طرز تفکر علاوه بر اینکه متأثر از نوع وظایف و رسالت سپاه به عنوان نیروی انقلابی بود، اساسا از آنجا ناشی میشد که بخشی از نیروهای سپاه برای مقابله با ضد انقلاب در منطقه کردستان حضور داشتند و ضمن آشنایی با منطقه، در زمینه جنگهای نامنظم نیز تجارب ارزندهای به دست آورده بودند. در این میان، ابوشریف، مسئول عملیات سپاه که دارای تجربه جنگ چریکی بود، در پیشبرد این تفکر نقش مؤثری داشت. جریان دوم: به مداخله سپاه در جنگ معتقد بودند ولی به دلیل ویژگی سازمان سپاه، بیشتر به جنگهای نامنظم در منطقه غرب کشور – به خاطر کوهستانی بودن این منطقه – تمایل داشتند، از این رو، نیروهایی را که در جنوب با دشمن درگیر بودند، برای جنگ به غرب کشور دعوت میکردند. برادر رشید در این زمینه میگوید:
»دسته دوم اعتقاد به شرکت در جنگ داشتند ولی سازمان آن را مناسب نمیدانستند، و معتقد نبودند سپاه قادر است همراه با ارتش در جنگ بجنگد، لذا میگفتند به غرب بیایید.«(5).
جریان سوم: بیشتر، نیروهای بومی منطقه خوزستان بودند که از ابتدای جنگ در شهرها و مناطق مختلف در برابر دشمن جنگیده و در این زمینه تجربه مناسبی اندوخته بودند. به عقیده این دسته، سپاه قادر بود با دشمن در منطقه جنوب درگیر شده و به پیروزی دست یابد. این جریان برخلاف دو جریان قبلی که مورد حمایت مرکزیت سپاه بودند، از پشتیبانی عمدهای در تهران برخوردار نبود، با این حال، در مقایسه با سایر نیروهایی که در غرب کشور استقرار داشتند، از نظر امکانات و نیرو خود کفا بودند. این مسئله و همچنین، حضور مداوم و درگیری آنها با دشمن سبب شد که به تدریج مورد توجه و حمایت قرار گیرند. در این باره، ابتدا شهید کلاهدوز ارتباطی نسبتا منطقی با ستاد عملیات جنوب برقرار کرد و در مرحله بعد، پس از شهادت وی و انتصاب برادر رضایی به دستور امام، به فرماندهی کل سپاه، جریان سوم بر کل سپاه غالب شد و به تدریج امکانات و نیروهای سپاه به جنگ منتقل شدند. (6).
6- سپاه در مرحله جدید، به موازات کسب نقش تعیین کننده در جنگ، با افزایش حضور نیروهای رزمی سپاه و نیروهای مردمی – که طبق مصوبه مجلس در سپاه ادغام شده بودند – (7).
در صحنه نبرد مواجه شد. در چنین وضعیتی سپاه، با استفاده از توانمندیها و قابلیتهای که کسب کرده بود، از خرداد تا مهر 1360 در مجموع هفت عملیات محدود را به موازات گسترش بحران سیاسی در داخل کشور، طرحریزی و اجرا کرد.
در این مرحله، سپاه طرح عملیات گستردهای را برای شکستن حصر آبادان با عنوان «طرح عملیاتی حمزه» در 25 تیر 1360 برای قرارگاه مقدم نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در جنوب و با امضای فرمانده عملیات سپاه جنوب برادر رحیم صفوی ارسال کرد. (8).
بدین ترتیب، سپاه در چارچوب تفکر نظامی جدید خود، دو اصل دیگر را علاوه بر آنچه پیش از این به عنوان اصول اجرای عملیات ارائه کرده بود، مطرح کرد؛ (9) نخست، استعداد نیروهایی که سپاه در هر عملیات جذب و سازماندهی میکرد، باید در مقایسه با عملیات قبلی افزایش مییافت. بر همین اساس، یازده ماه پس از عملیات دارخوین که در آن، تنها حدود دو گردان نیرو شرکت داشتند، در عملیات بیت المقدس، بیش از 100 گردان در سازمان تیپ و با قرارگاه لشکری، وارد عمل شدند. اصل دوم – برای طرحریزی عملیات – مبتنی بر استفاده از راه کارهایی بود که برای دشمن قابل پیشبینی نباشد و منجر به غافلگیری آن شود.
7- تغییر نگرش دشمن نسبت به تحولات تاکتیکی جدید ایران، یکی دیگر از نتایج اجرای عملیات محدود بود. در یکی از اسناد به دست آمده از دشمن با اشاره به تاکتیک جنگی گذشته ایران و تفاوتهایی که بعدا در این زمینه ایجاد شد، آمده است:
»در مدتی که از جنگ گذشته، دشمن[ایران]تاکتیک مشخص و روشنی نداشته و این فقط به دلیل ناتوانی فرماندهی نظامی در اتخاذ تصمیم است. جمعیت ایران سه برابر جمعیت عراق است و لذا نیروی پیاده ارتش ایران، هم سه برابر نیروهای پیاده عراقی است و در این اواخر، دشمن با استفاده از این امتیاز با نیروی پیاده به خط ما حمله میکند.«(1).
البته، گرچه دشمن به برخی تحولات تاکتیکی ایران پی برده بود، لیکن ابعاد این تحول در گامهای نخست برای او روشن نبود، به همین دلیل، پس از شتاب گرفتن روند عملیاتهای آزادسازی مناطق اشغالی، دشمن دچار نوعی عقبماندگی شد.
همچنین، در اسناد دشمن (10) ضمن اشاره به برخی دیگر از ویژگیهای تاکتیکی عملیاتهای ایران و تحلیل آنها، چگونگی مقابله با این تاکتیکها نیز گوشزد شده است:
»- دشمن[ایران]در حملات خود به فاصله دو جبهه و عوارض[ایجاد شده]دیگر، توجه نمیکند و از نقاطی دست به حمله میزند که کمتر قابل پیشبینی است؛ (11) در مواضع دفاعی از مقابل حمله نمیکند، لذا دیدهبانان و نگهبانان باید در تمام جهات آمادگی مقابله با حملههای غافلگیرانه دشمن[ایران]را داشته باشند.
– چون ساعت حمله دشمن نیز مشخص نیست، نگهبانان باید در طول ساعات شبانه روز مراقب باشند.
– چون دشمن[ایران]سعی در از بین بردن زرهی ما را دارد، کوشش گردد که تانکها را از مواضع خارج نکنند تا مورد اصابت سلاحهای ضد تانک قرار نگیرند و فقط از اسلحه سبک علیه پیادهها استفاده کنید.
– سیستم اعلام خطر در طول جبههها کار بگذارید و همیشه از ایستگاههای استراق سمع و شنود در خطوط جبهه استفاده کنید.
– حتما از میدانهای مین در جلو مواضع دفاعی خود استفاده کنید.
– نسبت به اعزام نیروهای گشتی – رزمی اقدام مستمر صورت گیرد.«(5).
افزون بر این، بخش دیگری از ویژگیهای عملیاتهای سپاه عبارت بود از: «عملیات غافلگیرانه در حرکت و رخنه«، «عمل از راه کارهای غیر قابل پیشبینی«، «تکیه اصلی بر نیروی پیاده» و «شناسایی بسیار دقیق زمین منطقه و معابر نفوذی«.
در توصیههای دفاعی دشمن به مسائل دیگری نیز اشاره شده است که نمایانگر درک دشمن از ویژگیهای عملیاتهای جدیدی بود که از تدوین برنامهها و اتخاذ تاکتیکهای جدید نظامی نشأت گرفته بود.
8- شکلگیری ترکیب جدید ارتش و سپاه برای عملیات مشترک از برجستهترین نتایج اجرای عملیات محدود بود؛ در مرحله جدید، سپاه سلسله عملیاتهای محدود را بر پایه شناسایی نیروهای مستقر در محورها و با اتکا به نیروی پیاده و اجرای عملیات در شب طرحریزی میکرد. درخواست آتش پشتیبانی و هماهنگی با نیروهای ارتش که در منطقه مستقر بودند، تنها مواردی بود که در این عملیاتها انجام میگرفت ولی بعدها، به موازات پیروزیهای به دست آمده در این عملیاتها و امیدواری نیروهای ارتش و همچنین حذف بنیصدر از صحنه سیاسی کشور، بسیاری از نیروهای متدین و حزب اللهی ارتش بدون هماهنگی با رده بالاتر، امکانات لازم را در اختیار نیروهای سپاه قرار میدادند. سردار محسن رضایی در این مورد میگوید:
»ناکامی در جنگ و از بین رفتن فرماندهی قاطع، موجب شد، نیروهای انقلابی به این نتیجه برسند که «باید کاری انجام داد.» از این پس نیروهای کلاسیک نقش محوری نداشتند، بلکه به عنوان پشتیبانی عملیات با آتش، با برادران سپاه هماهنگی میکردند. این هماهنگیها[به طور]محلی انجام میگرفت و به خاطر از بین رفتن فرماندهی، متأثر از سلسله مراتب نبود.«(12).
در مراحل بعدی نبرد، این هماهنگی گسترش و تعمیق یافت به نحوی که قرارگاه مشترک عملیاتی تشکیل شد و عملیاتهای مرحله آزاد سازی مناطق اشغالی به صورت ادغام طرحریزی و اجرا میشد.
1) مأخذ 18.
2) طرح اولیه سپاه پس از تصویب آن در جلسهای که مورد اشاره قرار گرفت، تهیه و در تاریخ 25 / 4 / 1360 تحت عنوان طرح پیشنهادی عملیات حمزه (ع) یک نسخه به قرارگاه مرکزی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی در جنوب ارسال شد و با لشکر 77 نیز هماهنگی لازم انجام گرفت.
3) مأخذ 19، ص 3.
4) مأخذ 5.
5) پیشین.
6) علاوه بر این مسائل، به نظر می رسد حذف بنیصدر و منافقین از یک سو و از سوی دیگر پیروزیهای به دست آمده در عملیاتهای محدود و ضرورت بیرون راندن متجاوزان، در این تحول نقش بسزایی داشت.
7) سپاه در پی مصوبه 12 / 9 / 1359 مجلس، پس از برگزاری گردهمایی فرماندهان در 25 آذر 1359 قطع نامهای را صادر کرد و در اختیار رسانهها قرار داد که در آن آمده بود: «با توجه به مسئولیت سپاه و سازماندهی بسیج نیروهای مردمی که پایههای آن را سپاه به وجود آورده است و از طرف ملت و نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی رسما به سپاه محول شد، لازم است امکانات و تجهیزات کافی در اختیار سپاه قرار گیرد تا به نحو شایسته این نیروی عظیم مردمی را سازماندهی و اهداف عالی امام را به نحو احسن اجرا کند.«(روزنامه انقلاب اسلامی، 25 / 9 / 1359)حجت الاسلام اسدالله بیات عضو کمیسیون دفاع مجلس شورای اسلامی در این باره گفت: «حدود چهل روز قبل، عدهای از نمایندگان به خاطر مسئله جنگ و نیز سازماندهی بهتر بسیج و اعمال فرماندهی مکتبی سپاه در بسیج، لایحهای با قید دو فوریت تقدیم مجلس کردند… عدهای مخالف ادغام سازمان بسیج در سپاه بودند و میگفتند بسیج و سپاه و ارتش ارگانهای مستقلی هستند و بنابراین نباید بسیج را در سپاه ادغام کرد… سرانجام بر اساس استدلالهای قوی به این نتیجه رسیدیم که سپاه به عنوان یک ارگان مستقل و متکی به مکتب بوده که قانون اساسی هم بر آن صحه گذاشته و برای آن نیروی ذخیره پیشبینی کرده و ما نیروی ذخیره سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را همین سازمان بسیج میدانیم.«(سپاه پاسداران، مجله «پیام انقلاب«، شماره 21، 12 / 9 / 1359)در همین روند، در 9 دی 1359 ماده واحدهای در مجلس به تصویب رسید مبنی بر این که از آن پس، سپاه قادر به استفاده از نیروهای وظیفه باشد. در این ماده واحده آمده است: «به سپاه پاسداران اجازه داده میشود که تعداد نفرات مورد نیاز خود را از میان مشمولین خدمت نظام وظیفه طبق ضوابط و صلاحیتهای مقرر در سپاه پاسداران انتخاب کند و آموزش دهد و پس از پایان دوره خدمت وظیفه، برگ خاتمه خدمت صادر نماید.«.
8) در صفحههای بعد در این مورد توضیح داده خواهد شد.
9) دو اصل یاد شده را برادر محسن رضایی پس از انتصاب به فرماندهی کل سپاه، طرح کرد و مورد تأکید قرار داد.
10) سردار غلامعلی رشید درباره این اسناد، در حاشیه کتاب حاضر نوشته است: «در تحلیلهای دشمن عملیاتهای سپاه چند مشخصه داشت: 1- در شب و یا قبل از روشنایی (مثلا ساعت 4 صبح – 3 صبح) حمله میکردند؛ 2- کاملا غافلگیرانه عمل میکردند در حرکت و رخنه در دشمن؛ 3- از راه کارهای پیشبینی نشده برای دشمن استفاده میکردند.)راه کارهای شناخته شده همان راه کارهایی بود که نیروهای کلاسیک، با داشتن عقبه و جادههای اصلی علاقمند بودند استفاده کنند(؛ 4- تکیه اصلی بر نیروی پیاده بود؛ 5- شناسایی زمین و معابر نفوذی بسیار دقیق و عمیق بود.«.
11) این مشخصه یکی از دلایل اصلی در غافلگیری دشمن بود، در واقع، عملیاتهایی که در چارچوب تفکر کلاسیک صورت میگرفت، کاملا برای دشمن شناخته شده بود.
12) مأخذ 10، 27 / 4 / 1374.