جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مولفه‏ى نظامى (2)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

در فصل پیشین با رهیافت‏هاى مختلف در خصوص قدرت نظامى آشنا شدیم و در یک جمع‏بندى آنها را به دو بخش عمده‏ى موافقین و مخالفین قدرت نظامى تقسیم کردیم. در این تقسیم‏بندى على (ع) جزء گروهى قرار مى‏گیرند که وجود نیروهاى نظامى را در جامعه ضرورى مى‏دانند و ضرورت آنها را ناشى از فوایدى مى‏دانند که از وجود آنها در جامعه ایجاد مى‏گردد.

یعنى نیروى نظامى فى نفسه ارزش ذاتى و هویت استقلالى ندارد، بلکه اعتبار و ارزش خود را از دستاوردهاى وجودى خویش کسب مى‏کند. حضرت (ع) ضرورت آنها را ناشى از ایجاد آرامش، و ابزارى براى مبارزه با اشرار و متجاوزان مى‏دانستند:

»سپاهیان – به فرمان خدا – دژهاى استوار رعیت و شکوه والیان و عزت دین و موجب ایمنى راه‏ها و آسایش مردمانند، و کار توده‏ى مردم جز به وجود آنها استقامت نپذیرد.» (1).

حضرت (ع) از نیروى نظامى امنیت جامعه، استوارى رعیت و عزت دین را مى‏خواست و شاخصه‏ى اصلى ارتقاى توان و آمادگى رزمى را در روحیات و شایستگى‏هاى رزمندگان و فرماندهان مى‏دید:

»از بین سربازان کسى را به فرماندهى برگزین که نزد تو در پیروى از

خدا و رسول او (ص) و امام تو از دیگران شایسته‏تر و دامنش از همه پاک‏تر و بردبارى و شکیبایى‏اش در مصایب از دیگران بیشتر باشد.. و زود پوزش بپذیرد و با زیردستان مهربان و در برابر دشمنان سختگیر باشد. خشونت، او را از جاى بدر نبرد و سستى و ناتوانى او را ننشاند.» (2).

بر این اساس در انتصاب فرماندهى لشکرها و جبهه‏هاى جنگ تأکید بر روحیات جنگى و صفت ایثار و شجاعت مى‏نمود:

»باید برگزیده‏ترین سران سپاه تو آن باشد که با سربازان در یارى و همکارى پیش‏دستى کند، از هر چه در دسترس دارد درباره‏ى ایشان مضایقه ننماید و کفاف زندگى سربازان و خانواده‏ى ایشان را تأمین نماید.» (2).

»من مالک اشتر پسر حارث را بر شما (زیاد بن نصر و شریح بن هانى) و سپاهیانى که تحت امر شما هستند، به فرماندهى انتخاب نمودم. گفته‏ى او را بشنوید و از فرمان او اطاعت کنید، و او را چونان زره و سپر نگهبان خود برگزینید، زیرا که مالک، نه سستى به خرج داده، و نه دچار لغزش مى‏شود، نه در آنجایى که شتاب لازم است کندى دارد، و نه آنجا که کندى پسندیده است، شتاب مى‏گیرد.» (3).

براى دفع تجاوزات خارجى بر این اعتقاد بود که همه باید در برابر دشمن، ید واحده بوده و تمام اختلاف‏ها را کنار گذارند و حق و حقوق راستین خود را فداى اعتلاى جامعه نمایند؛ چنان که در دوره‏ى سکوت و خانه نشینى،

براى دفع زیاده خواهى ابرقدرت‏هاى «روم و ایران» در کنار خلفا مى‏جنگید و از هر نوع همکارى کوتاهى نمى‏کرد و حتى فرزندان خود را براى کمک به آنها به جبهه اعزام مى‏نمود، بدون این که توجهى به قضیه‏ى غصب خلافت نماید. (4).

حضرت (ع) در دوره‏ى زمامدارى خویش براى ایجاد امنیت اجتماعى، براى اولین بار در جهان اسلام، اقدام به تعیین «صاحب الشرطه» (رئیس شهربانى) نمود و براى نظارت بیشتر و دقیق‏تر در امور کارگزاران، سازمان پلیس مخفى (عیون) را تأسیس و سازماندهى کرد. (5).

حضرت استفاده از شمشیر و زور را آخرین ابزار ممکن براى دفع فساد از جامعه مى‏شناخت، چه آن که از جنگ اصلاح را مى‏طلبید. جنگ را چون عمل جراحى براى دفع عضو فاسد از بدنه‏ى جامعه مى‏دانست. از این رو، تا زمانى که تمام راه‏هاى امکان هدایت دشمن بسته نشده بود، اجازه‏ى پیکار نمى‏داد. (6) حتى راه تقیه را براى دفع نزاع و دشمنى تا زمانى که ضربه به اعتقادات و ارزش‏هاى ذاتى نمى‏زد، اجازه مى‏داد؛ چنان که با یک آینده‏نگرى ژرف اندیشانه، درباره‏ى معاویه فرمود:

»به زودى معاویه شما را به بیزارى و بدگویى من وادار مى‏کند، (7) بدگویى را به هنگام اجبار دشمن اجازه مى‏دهم، که مایه‏ى بلندى درجات من و نجات شماست، اما هرگز در دل از من بیزارى نجویید

که من بر فطرت توحید تولد یافته‏ام و در ایمان و هجرت از همه پیش قدم‏تر بودم.» (8).

نگاه حضرت (ع) در تمام این دستورها به انسان و نجات اوست. ظهور انسان مدارى و توجه به کمالات او در تمام آنها به وضوح نمایان است. توصیه و تجویز او به جنگ براى هدایت و نجات انسان‏هاست. توصیه و تجویز او براى شکل گیرى قوه‏اى به نام قوه‏ى نظامى براى دفع فساد، در راستاى امنیت فردى و جمعى انسان‏هاست. او هیچ گاه نیروى نظامى را در جهت منافع شخصى و قومى و قبیله‏اى به کار نبرد، بلکه تنها و تنها انسانیت انسان و نجات او از ضلالت‏ها و انحراف‏هاى شیطانى و هدایت وى به سوى روشنایى و سیر تکامل انسانى، مدنظر او بود. در این مسیر، بدون عنصر هدایت‏گرى یا کمال جویى، شاکله‏ى اصلى فرامین نظامى حضرت (ع) اعتبار و هویت خود را از دست مى‏داد.


1) نهج‏البلاغه، نامه‏ى 51.

2) همان.

3) نهج‏البلاغه، نامه‏ى 13.

4) بابازاده، على‏اکبر، سیماى حکومتى امام على علیه‏السلام، انصاریان، قم، 1378، ص 165.

5) مشایخ فریدونى، محمد حسین، نظرات سیاسى در نهج‏البلاغه، بنیاد نهج‏البلاغه، 1377، ص 49.

6) نهج‏البلاغه، خطبه‏هاى 35 و 125.

7) پس از تسلط معاویه، مردم به بدگویى حضرت (ع) امر شدند و این رویه تا جایى ادامه یافت که به صورت ذکر استحبابى در قنوت نماز درآمد، تا این که در دوره‏ى خلافت عمر بن عبدالعزیز به دستور ایشان برچیده شد. (نهج‏البلاغه، دشتى، پاورقى ص 109(.

8) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 57.