از دیدگاه او کنش رفتارى است که قبل از هر چیزى به فهم و درک فرد از موقعیت بستگى دارد و پاسخى است که بر فهم انسان از شرایط پیرامون خود مبتنى است. تفهم
از نظر وبر «فهم معناى یک کردار یا یک رابطه اجتماعى است.» (1) رفتار و کردار انسان در جهت معنایى سیر مىکند و براى درک آن کردار، فهم این معنا ضرورى است. از نظر او یک «کنش اجتماعى» کردارى است که برحسب معناى کنشگر به اقتضاى رفتارى در گذشته، حاضر یا قابل پیشبینى دیگرى، جهت گیرد.
او جامعهشناسى را «علمى که هدفش فهم تفسیرى رفتار اجتماعى براى نیل به تبیین علتها و مسیر آثار این رفتار است.» (2) مىدانست.
تلاش براى راهیابى به جنبههاى ذهنى و گستره معنایى و انگیزه افراد از ویژگیهاى بارز انسانهاست. البته او معتقد است که اگر یک تبیین تفسیرى بخواهد به یک قضیه علمى تبدیل شود باید با تبیین على عجین گردد. بنابراین از نظر او «تفهم جز وسیلهاى کمکى براى پرده برداشتن از یک معنا نیست که باید از راه اسناد على یا مشاهده آمارى تایید گردد.» (3).
او معتقد بود که در حوزه فرهنگى و انسانى و اجتماعى نیز مىتوان به تبیینهاى علمى و على دسترسى پیدا کرد، اگر چه با یکسان پندارى روشهاى علوم طبیعى با علوم انسانى که توسط اثبات گرایان مطرح شد، مخالف بود. از نظر او مىتوان به دو نوع حقیقت توجه کرد. حقیقت اولى واقعیت شىء فى نفسه و حقیقت دیگر واقعیتى که براى درک کننده آشکار مىگردد.
از نظر او پیشبینى کنشهاى انسانى امرى قطعى نیست بلکه احتمالى است. زیرا انسانها قادرند با کسب آگاهى، شرایط و موضوعات را بفهمند و در شرایط گوناگون کنشهاى متفاوتى بروز دهند.
از نظر مارکس وبر با توجه به مفهوم تفهم، این همدلى و همزبانى و همدردى است که تناسب حقیقى و واقعى گذشته و حال را ممکن مىسازد و این روش با روش علوم طبیعى که تناسب بین انسان و اشیاء را ممکن مىسازد، یکسان نیست.
انواع کنش از نظر ماکس وبر: در موضوع انواع کنش به 4 نوع مثالى و ناب اشاره مىکند:
از نظر او چهار دسته از کنشها را مىتوان از هم تمیز داد.
1- کنش عقلانى «معطوف به هدف«: (4) این کنش با برنامهریزى و محاسبه دقیق ارتباط میان وسیله و هدف شکل مىگیرد و نمونه آن در زندگى و محاسبات اقتصادى است. یک کنشگر ممکن است صحنه اجتماعى، وسایل نیل به هدف را به اقتضاى تسهیل و تعجیل در کار تغییر دهد و هم با عنایت به مقتضیات و احتمال کسب وسایل لازم، هدف را مورد بازنگرى قرار دهد. بنابراین در این کنش تغییر اهداف و راههاى وصول به آن براساس توجه به عقلانیتى که مورد توافق حقوق جمعى قرار گیرد، امکانپذیر است.
2- کنش عقلانى «مبتنى بر ارزش«: (5) هنگامى کنش معطوف به ارزش است که کنشگر بدون محاسبه و در نظر گرفتن پىآمدهاى قابل پیشبینى، با توجه به تعهدات و براساس وظیفه دینى، زیبایى، نداى دینى یا تقوا و یا ارزش یا افتخار عمومى به انجام کار مبادرت مىنماید. از این منظر اهداف ارزشمند است اما ممکن است راههاى رسیدن به آن در عرف جامعه و از نظر دیگران عقلایى جلوه نکند. در این کنش که «عمدتا» در حوزه دین و اخلاق نمودار مىشود، ممکن است در وسایل تجدیدنظر شود لیکن بدون توجه به نتایج سودمند و یا زیانآور که صرفا برحسب اعتقادات صورت مىگیرد.» (6).
کنشگر بدنبال نتایج خارجى نیست بلکه براى اثبات پایبندى به تعهد و تکلیف، کارى را انجام مىدهد که مبین نوعى «عقلانیت ارزشى» است. از این منظر بسیجىاى که خود را به میدان مین مىافکند تا معبرى را بگشاید و یا با نارنجک خود را زیر تانک دشمن مىافکند و یا یک پهلوان که گاهى به حریف مقابل خود براساس یک اعتقاد اخلاقى مىبازد و ناخدایى که کشتى خود را ترک نمىکند تا همراه کشتى و سرنشینان کشته شود، براساس کنش عقلانى معطوف به ارزش عمل کرده است.
3- کنش «عاطفى» (7) : یک کنش غیرعقلانى است که در آن محاسبهى هدف وسیله وجود ندارد بلکه جهتگیریها با توجه به شیوه دلبستگى و احساس و برپایه خلق و خوى وجدانى و روانى و براساس عواطف صورت مىگیرد.
1) اقتصاد و جامعه، ماکس وبر، ص 2.
2) Max Weber, Basic Concepts of Sociology. P. 92.
3) جامعهشناسى ماکس وبر، ژولین فروند، ص 107.
4) Gool Orientation.
5) Value Orientation.
6) جامعهشناسى ماکس وبر، ژولین فروند ص 102.
7) Emotional.