بیگمان، رفتار ضدانسانی با مجروحان ایرانی در صحنهی نبرد از فجیعترین و هولناکترین اعمالی بود که نیروهای ارتش عراق در جنگ تحمیلی انجام دادند؛ در حالی که براساس قوانین انساندوستانهی بینالمللی باید با مجروحان با احترام و به شیوهی انسانی رفتار شود. در مادهی سوم تمامی کنوانسیونهای چهارگانهی ژنو، آمده است که افراد زخمی و مجروح را باید جمعآوری و از آنها پرستاری کرد، چنین تعهدی در عهدنامههای 1864 و 1929 ژنو نیز پیشبینی شده بود. در ماده 15 قرارداد نخست ژنو و ماده 18 دوم ژنو نیز آمده است: «دولتهای متخاصم در هر حال، به ویژه پس از آغاز جنگ، بدون فوت
وقت، تدابیر مورد نیاز را برای جستوجو و جمعآوری مجروحان و بیماران اتخاذ و آنان را در مقابل چپاول و بدرفتاری حفظ کنند…«
همچنین ماده 10 پروتکل نخست و ماده 7 پروتکل دوم منضم به کنوانسیونهای چهارگانه ژنو مقرر میدارند: «مجروحان را باید جمعآوری و با انسانیت با آنها رفتار کرد و در حد ممکن و در کوتاهترین زمان، آنها را تحت مراقبتهای پزشکی مقتضی حالشان قرار داد. به غیر از ضوابط پزشکی، نباید در هیچ گونه زمینهای، تبعیضی بین آنها وجود داشته باشد.«
در این باره همچنین مواد 12 و 14 قرارداد نخست، مواد 12 و 16 قرارداد دوم ژنو و ماده 44 پروتکل نخست منضم به کنوانسیونهای ژنو چنین مقرر کردهاند: «دولتهای متحارب در صورت به اسارت گرفتن مجروحان، بیماران و… نیروهای مسلح دشمن باید از آنها مانند مجروحان خود مراقبت کنند.«
نیروهای ارتش عراق، نه تنها کمترین توجهی به قوانین انساندوستانهی بینالمللی نداشتند، بلکه طبق مشاهدات عینی اسیران آزاد شدهی ایرانی، ارتشیان عراقی با نهایت شقاوت و دشمنی، مجروحان ایرانی را در صحنهی نبرد قتل عام میکردند.
یکی از دوستان هماردوگاهیمان میگفت: «داخل یکی از کانالها درازکش خوابیدم… ساعت 7 صبح بود که شنیدم یکی از اسیران مرتب میگوید: اشهد ان لا اله الا لله، اشهد ان محمدا رسول الله (ص(، پس از چند لحظه، نیروهای عراقی با شلیک گلوله آن برادر مجروح را به شهادت رساندند. (1).
بخشی از جنایات ارتشیان عراقی را یکی از رزمندگان اسیر چنین شرح داد: «پس از آنکه افسر عراقی ستون اسیران ایرانی را به رگبار بست، تعدادی از اسیران شهید و تعدادی هم مجروح شدند. اسیران مجروح را به کنار دیگر اسیران آوردند. در این لحظه توپخانهی نیروهای خودی منطقه را زیر آتش گرفت. آتش توپخانه که کمی سبک شد، عراقیها از سنگرهایشان بیرون آمدند و عدهای از برادران مجروح را با زدن تیر خلاص به شهادت رساندند. اوضاع نابسامانی بود، سربازان عراقی هر اسیری را که میخواستند، شهید
میکردند. تا ساعات 16 ما را در آن گرمای طاقتفرسا بدون آب و غذا نگه داشتند و حدود ساعت 17 یکی دو دستگاه خودرو آوردند و نخست آنهایی را که سالم بودند و سپس مجروحانی را که وضعشان بهتر بود، سوار کردند و دیگر مجروحان را پشت خاکریز با زدن تیر خلاص به شهادت رساندند. یکی از برادران، که پس از ما اسیر شده بود، میگفت: من خودم دیدم که عراقیها با تانک روی اجساد شهیدان و مجروحان ما حرکت کردند، سپس، آنها را یکجا جمع و با ریختن بنزین رویشان همه را سوزاندند.» (2).
آزاده، بهزاد نبوی که در تاریخ 21 تیر 1367 به دست دشمن اسیر شد، نیز چنین میگوید: «محمدحسین معروف، از افسران ارتش جمهوری اسلامی ایران در درگیری با عراقیها به شدت مجروح شد و پس از اسارت، آن قدر با لگد به بدنش زدند تا شهید شد.» (3).
چند آزاده دیگر گوشهای از وقایع زمان اسارت خود را چنین نقل میکنند:
– «در 31 تیر 1367، هم زمان با پذیرش قطعنامه 598، عراقیها حملهی گستردهای به مواضع ما انجام دادند. من و چند تن از دوستانم پس از سقوط خط و چهار روز سرگردانی، اسیر شدیم. در درگیری، یکی از دوستانم از ناحیهی پا زخمی شد که در آن چهار روز، او را به امید رسیدن به نیروهای خودی روی دوش حمل کردیم. وقتی اسیر شدیم، یکی از افسران عراقی کلتش را درآورد و با شلیک دو گلوله، آن اسیر مجروح را به شهادت رساند.» (4).
– «سه اسیر مجروح را برای سوار کردن بر خودرو آوردند. نگهبانان کمی با هم صحبت کردند و چند لحظه بعد، آن سه مجروح را پشت یک خاکریز بردند و با تیر خلاص به شهادت رساندند.» (5).
– «من و تعداد دیگری از مجروحان به علت تخلیه منطقه جنگی، جا ماندیم. ساعت 13 دیدیم سربازان عراقی به حالت دشتبان جلو میآیند و به مجروحان تیر خلاص میزنند.» (6).
همچنین، آزادهی دیگری که در تاریخ 11 بهمن 1365 به اسارت نیروهای عراقی در آمد، میگوید: من و همسنگرم را به پشت خط انتقال دادند، وی
دو پایش را از دست داده بود و به سختی، مجروح بود؛ بنابراین، عراقیها او را وحشیانه به شهادت رساندند.«
دربارهی اعدام مجروحان ایرانی در صحنهی نبرد، «هافلگیر«، نمایندهی کل کمیتهی صلیب سرخ در خاورمیانه و شمال افریقا، که در فروردین 1361 پس از آغاز عملیات فتح المبین به تهران سفر کرده بود، به نمایندگان ارتش جمهوری اسلامی ایران گفت: «ما اعتراضات خود را در این مورد بارها اعلام کرده و گفتهایم این جنگ عجیبی است که در میان اسیران یک طرف (اسیران عراقی) تعداد زیادی زخمی وجود دارد، اما اسیران طرف دیگر (اسیران ایرانی) اصلا زخمی ندارند یا تعداد آنها بسیار محدود است.» (7).
اظهارات «هافلگیر» نشان دهندهی عملکرد ارتش عراق در برخورد با مجروحان ایرانی است که با قساوت و بیرحمی آنها را به شهادت میرساندند. این خط مشی سرفرماندهی کل ارتش عراق در تمامی جبهههای نبرد، به صورت یک رویه درآمده بود. از طرف دیگر، چگونه ممکن است در جنگی که دشمن به انواع سلاحهای پیشرفته مجهز بود و هیچ گونه کمبود و محدودیتی نداشت و به هنگام حمله، بسان باران از زمین و هوا بر سر نیروهای ایرانی آتش میبارید، مجروحان ایرانی اندک باشد. آیا جز این است که آنها را در صحنهی نبرد برخلاف تمام موازین انسانی و بینالمللی ناجوانمردانه به شهادت میرساندند.
مواد 12 قرارداد اول و دوم ژنو بیان میکند: «اعضای نیروهای مسلح و… که مجروح یا بیمار شوند، باید در همهی احوال مورد احترام و حمایت قرار گیرند.«
در قسمت دیگری از این مواد آمده است: هر گونه دست درازی به حیات و شخص (مجروحان و بیماران…) از جمله قتل بدحالان و قتل عام و شکنجه و… آنان اکیدا ممنوع است.» همچنین، مادهی 10 پروتکل نخست و مادهی 7 پروتکل دوم منضم به کنوانسیونهای چهارگانهی 1949 ژنو، مقرر میدارد: «تمامی مجروحان… باید در تمام شرایط مورد احترام واقع شوند.«
از سوی دیگر مشاهدات اسیران عراقی که در عملیاتهای مختلف اسیر شدند، نیز تأکیدی است بر صحت گزارشهایی که از جنایات ارتش عراق بیان شد:
»در آغاز عملیات والفجر 5، یک جوان مجروح ایرانی را به اسارت گرفتیم. در میان ما، تنها گروهبان «فیصل» بود که به کشتن این اسیر جوان تمایل نشان میداد، اما دیگر افراد با این عمل مخالف بودند، هر چه از فیصل خواهش کردیم که اجازه بدهد این جوان مجروح را به پشت خط منتقل کنیم، وی رضایت نداد. سرانجام، فیصل با کلاشینکف آن جوان مجروح را به رگبار بست و او را به شهادت رساند.» (8).
نظامی دیگری که در عملیات «بدر» اسیر شد، نیز میگوید: «با چشم خودم دیدم در گردان تکاوران حطین، سربازی به نام «محیی» اهل بغداد، به عنوان تکاور وظیفه در واحد ما خدمت میکرد. این سرباز، در مواقع حمله، تمام غنایم[وسایل]شخصی هر مجروح یا شهیدی را که از نیروهای شما به جا میماند، غارت میکرد. در عملیات والفجر مقدماتی، چند نفر از مجروحان شما را به شهادت رساند و تمام محتویات جیبهایشان را به غارت برد.» (9).
اسیر عراقی دیگری بیان میکند: «با هلیکوپتر روی قلهی «گردمند» فرود آمدیم. ما برای پاکسازی و استقرار روی ارتفاعات حاجعمران انتخاب شده بودیم. در آن ارتفاع، به 25 نفر از نیروهای شما برخوردیم که اکثرشان شهید یا به شدت مجروح شده بودند. فرمانده ما یک ستوان بود که با کمک یک افسر دیگر دست و پای این مجروحان را میگرفتند و آنان را از بالای کوهی که 2519 پا ارتفاع داشت، به دره پرتاب میکردند.» (10).
اسیری دیگر، جمعی گردان تکاوران حطین عراق، گفت: «یک ماه و نیم پس از عملیات فتح المبین، در منطقهی «چنانه«، دو نفر اسیر گرفتیم که هر دوی آنها زخمی بودند. سرگرد سالم، فرمانده گردان، دستور داد این دو نفر را پانسمان کنیم و به آنها آب و غذا بدهیم. پس از چند دقیقه، سرباز «سلمان» که «امر بر» فرمانده بود، به طرف ما آمد و گفت: «چرا به اینها آب و غذا دادید؟» وی پس از گفتن این حرف، لوله تفنگش را روی سر آنها گذاشت و به هر یک از آنها یک گلوله شلیک کرد. این سرباز جنایتکار افزون بر پاداش، به دلیل این جنایتش یک مدال نیز گرفت.» (11).
همان گونه که بیان شد، نیروهای ارتش عراق، نه تنها کمترین توجهی به مسائل انساندوستانه و موازین حقوق بشردوستانه نکردند، بلکه با بیرحمی تمام مجروحان ایرانی را تیر خلاص زدند.
1) مأخذ 14، ص 176.
2) مأخذ 14، ص 123 و 124.
3) مأخذ 9، ص 34.
4) مأخذ 9.
5) محمدرضا درویش، کمپ 18، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1372، ص 22.
6) مهدی تیموریان و محمدحسین ابراهیم بیگی و مصطفی کریمی، یک قفس، صد پرنده، هزار پرواز، تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1370، ص 74.
7) ستاد تبلیغات جنگ، نقض مقررات بینالمللی توسط رژیم عراق، 1364، ص 7.
8) مأخذ 4، ص 145 و 146.
9) مأخذ 4، ص 118.
10) مأخذ 4، ص 129 و 130.
11) مأخذ 4، ص 110.