دریاقلى آن قدر زنده نماند که شکست حصر آبادان را ببیند. پس از واقعهى کوى ذوالفقارى «دریاقلى سورانى» به مدافعان آبادان پیوست. او به همراه برادرانش سالها پیش براى کار در شرکت نفت به آبادان آمدند. دریاقلى که به مکانیکى ماشین علاقه داشت، یک اوراقى باز کرد. ماشینهاى تصادفى و اوراقى را مىخرید و وسایل به درد بخور آن را به کسانى که احتیاج داشتند، مىفروخت و زندگىاش را مىگذراند.
چند روز پس از واقعهى کوى ذوالفقارى بر اثر انفجار یک خمپاره پاى دریاقلى قطع شد. او به تهران اعزام و در بیمارستان سینا بسترى شد. اما مدتى بعد به شهادت رسید. هیچ کس از خانوادهى او نشانى نداشت. دریاقلى را در بهشت زهرا (س)
تهران به خاک سپردند تا این که ماهها بعد، برادرانش توانستند مزار او را بیابند.
اما در آبادان ماجراهاى دیگرى هم اتفاق افتاد. کلیساى شهر همسایهى مسجد امام صادق (ع) (مسجد بهبهانىها) است. در روزهاى محاصرهى شهر، کشیش کلیسا به صرافت افتاد که تابلوهاى نقاشى و مجسمههاى حضرت مریم (ع(، حضرت عیسى (ع) و قدیسین دیگر را از زیر آتش دشمن نجات دهد. کشیش که دست تنها بود، از بسیجیان آبادان کمک خواست. بسیجیان آبادانى، در یکى از روزهاى پر از آتش و انفجار، با کمک کشیش توانستند تابلوها و مجسمههاى کلیسا را از گزند گلولههاى خمپاره و توپ نجات بدهند بعد از آن نوبت به کلیساى آشورى، کلیساى کریستوفر و کلیساى قاراپت مقدس رسید.
با عزل بنىصدر از فرماندهى کل قوا و فرار او به فرانسه و تشدید جنگ مسلحانهى منافقین با نیروهاى انقلاب در شهرها، شرایط بحرانى، کشور را تحت الشعاع خود قرار داد به خاطر مدیریت صحیح امام خمینى در مهار بحران، وضعیت در جبهههاى نبرد به سرعت رو به بهبود بود. فرماندهان سپاه و ارتش در فضایى بهتر قادر بودند اقدامات هم آهنگى را براى اجراى عملیات به انجام برسانند.
در اواخر شهریور ماه 1360 تیمسار ظهیرنژاد، فرمانده
وقت نیروى زمینى ارتش و یوسف کلاهدوز قائم مقام وقت فرمانده کل سپاه پاسداران، قرارگاه مشترکى براى هدایت عملیات در شادگان زدند. قرارگاه در کنار جادهى ماهشهر – آبادان زیر نخلها و در یک چادر بود.
حسن باقرى در محور دارخوین فرماندهى را به عهده گرفت و حسین خرازى، فرمانده جبههى دارخوین هم در کنار او بود. سید رحیم صفوى با سرهنگ کهترى در جبههى فیاضیهى آبادان مشغول فعالیت شدند. غلامعلى رشید هم هدایت عملیات را در ایستگاه 7 و 12 به عهده گرفت. در محور ماهشهر هم مسؤولیت به عهدهى اسحاق عساکره گذاشته شد.
در طرح اولیهى سپاه پاسداران به شوراى عالى دفاع آمده بود: «سپاه پاسداران مستقر در آبادان، دارخوین و ماهشهر مأموریت دارند تا با هم آهنگى و هم کارى کامل لشکر 77 پیادهى خراسان، از محور فیاضیه و دارخوین به طور گسترده و از سه محور ایستگاه 12 و 7 و جادهى ماهشهر – آبادان حمله کنند و نیروهاى دشمن را که از کنار کارون تا جادهى ماهشهر – آبادان گسترش دارند، به طور کامل محاصره و بعد از انهدام، در منطقهى فتح شده پدافند نمایند.»
در طراحى عملیات ثامن الائمه چند موضوع مهم در نظر گرفته شد: 1- حملهى یک پارچه و همه جانبه در همهى محورها. 2- حملهى شبانه 3- قیچى کردن دشمن 4- حملهى
پشتیبانى از محور ماهشهر.
پیرامون بند اول باید گفت که دشمن آمادگى مقابله با چنین تهاجم وسیعى را نداشت؛ زیرا خود را مواجه با درگیرى عظیمى در سه محور مختلف مىدید؛ لذا رعب و هراس از یک سو و دست پاچهگى و عدم کنترل و هدایت فرماندهى از سوى دیگر، گریبانگیر دشمن مىشد. بنا به اعتراف یکى از فرماندهان عراقى، بلافاصله بعد از کشته یا زخمى شدن فرمانده گردان یا گروهانى، نیروهایش فرار مىکردند یا در انتظار تسلیم شدن مىماندند.
حسن بعدى عملیات، حملهى شبانه بود. اگر عملیات در روز شروع مىشد، نیروى زرهى عراق به لحاظ برترى کمى و کیفى که نسبت به واحدهاى پیادهى ایرانى داشت، مانع از پیشروى رزمندگان ایرانى مىشد.
ابتکار دیگر که مبتکر آن، فرماندهى جوان به نام حسن باقرى بود، آتش زدن سطح کارون در صبح عملیات بود. حسن باقرى براى آن که راههاى ارتباطى و تدارکاتى دشمن در حین عملیات بسته شود، دستور داد به کمک کارکنان شرکت نفت ترتیبى داده شود تا با انتقال نفت سیاه به رود کارون و به آتش کشیدن آن در ساعات اولیهى صبح، علاوه بر ایجاد رعب و وحشت میان سربازان عراقى، معابر تدارکاتى و لجستیکى دشمن قطع شود. محل اجراى این طرح سلمانیه در فاصلهى 5 کیلومترى خط تماس با دشمن انتخاب شد.
با نزدیک شدن زمان عملیات و تغییر در حال و هواى منطقهاى نبرد، عراقىها به خطوط مقابل خود حساس شدند تا آن که یکى از نیروهاى شناسایى که با خود مدارکى از منطقهى عملیاتى و به ویژه جبههى دارخوین به همراه داشت، به اسارت عراقىها در آمد. پس از این واقعه، عراقىها خطوط پدافندى خود را تقویت و به سه ردهى تأمینى تقسیم کردند. به همین دلیل فرماندهان ایرانى مجبور شدند تا معابر دیگرى را جست و جوى کنند. ادامهى شناسایى باعث حساسیت و هوش یارى دشمن شد. آنها هشت روز قبل از شروع عملیات، باقى مانده گردان 3 مکانیزه را که در حملهى قبلى در جبههى دارخوین متلاشى شده بود، به سرعت بازسازى و در خاکریز ردهى سوم احتیاط مستقر کردند.
سه روز قبل از عملیات، دشمن در ادامهى فعالیتهاى خود، 2 خاکریز تأمینى دیگر احداث و یک گروهان تانک را پشت آنها مستقر کرد. با وجود تمام تمهیدات پوششى و دفاعى در خطوط پدافندى، فرماندهان ایرانى براى شروع عملیات آماده شدند. دشمن قصد داشت جلوى عملیات را بگیرد. پس پیش قدم شد و دست به حمله از جبههى دارخوین زد. آنها با پشتیبانى آتش توپخانه اقدام به پیشروى کردند و بدون مواجهه با مقاومت خاصى توانستند به نخستین خاکریز نیروهاى ایرانى برسند. آنها در رسیدن به این خاکریز از یک دیگر سبقت مىگرفتند چون ادارهى توجیه سیاسى عراق به
آنها ابلاغ کرده بود چنان چه سربازى خود را به خاکریز نیروهاى ایرانى برساند، به دریافت درجهى افسرى نایل خواهد شد؛ هم چنین به آنها گفته بودند که فقط تعداد معدودى از سربازان ایرانى در آن منطقه استقرار یافتهاند و نه بیشتر.
بعد از رسیدن نیروهاى عراق به خاکریز، قصد کردند تا به خاکریز دوم حمله کنند. هنوز چند قدمى از خاکریز اول فاصله نگرفته بودند که در کمین رزمندگان ایرانى گرفتار شدند. باران گلوله بر سر آنها باریدن گرفت و عراقىها وحشتزده و غافلگیر شده به این طرف و آن طرف مىدویدند. سرانجام آنها با دادن 300 کشته از صحنهى نبرد گریختند. شکست عراق در این عملیات، جبههى متزلزل دشمن را آسیب پذیرتر کرد. ضمن این که سبب شد فرماندهان سپاه و ارتش با اطمینان بیشتر سدهاى موجود در راه اجراى عملیات ثامن الائمه را شکسته و خود را براى رسیدن به پیروزى بزرگ در شرق کارون آماده کنند.