جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

فصل 2 (2)

زمان مطالعه: 8 دقیقه

اولین گام براى اجراى عملیات شناسایى مواضع عراقى‏ها در آن سوى اروند بود؛ ولى مشکلات زیادى براى این کار وجود داشت. مهم‏ترین آن عبور از رودخانه‏ى اروند بود. آب رودخانه دو جریان متفاوت داشت. در موقع مد، جریان آب دریا به سمت بصره بود و در موقع جزر، جریان معکوس مى‏شد. مشکلات دیگرى هم بود، مانند موانع مصنوعى از قبیل سیم خاردار و مین که عراقى‏ها به وجود آورده بودند؛ ساحل پر گل و لاى که براى حرکت نیروها سخت بود و چولان و نى‏زارى که به ارتفاع حداقل یک متر اجازه‏ى حرکت به نیروها نمى‏داد. فرمان‏دهان تصمیم قاطعى براى اجراى عملیات گرفته بودند. مهم‏ترین آن آموزش نیروهاى شناسایى و غواص بود. آموزش‏ها به دو بخش عمومى و تخصصى

تقسیم شد. کلیه‏ى نیروها، آموزش عمومى را مى‏گذراندند. رعایت اصل حفاظت و اطلاعات مهم بود؛ به همین دلیل، نیروها کلیه‏ى فنون نظامى و روش جنگ‏هاى مختلف را مى‏آموختند تا از نوع آموزش‏ها، منطقه‏ى عملیات لو نرود. آموزش تخصصى هم در محل خاصى که داراى وضعیتى مشابه منطقه‏ى اصلى عملیات بود، انجام مى‏شد.

عناصر شناسایى، پس از گذراندن دوره‏هاى سخت و طاقت فرساى غواصى، وارد عملیات شناسایى شدند. این رزمندگان باید در شب، با عبور از عرض 600 تا 1500 مترى اروند، وارد منطقه‏ى عراقى‏ها مى‏شدند؛ سپس با عبور از موانع، به شناسایى مى‏پرداختند. عراقى‏ها به کمک رازیت – یک نوع رادار سطحى – دوربین‏هاى دید در شب، پروژکتورهاى قوى، دیدگاه‏هاى متعدد و سنگرهاى چند دهنه در نزدیک‏ترین نقاط ساحل و اسکله‏هاى مستحکم، بر اروند اشراف داشتند. کوچک‏ترین بى‏احتیاطى نه تنها باعث اسارت یا شهادت نیروهاى غواص مى‏شد،بلکه عراقى‏ها با دیدن چنین صحنه‏هایى نسبت به وضعیت منطقه حساس مى‏شدند.

مساله‏ى دیگر آماده سازى منطقه – اقدامات مهندسى و انتقالات – بود. هم زمان با انجام آموزش‏ها، عده‏اى مشغول احداث جاده، پل، سوله، سنگر و حمل و نقل وسایل سنگین نظامى و امکانات مورد نیاز در منطقه‏ى اروند کنار شدند. این

مساله، با توجه به رعایت اصل حفاظت و اطلاعات، مشکل دیگرى بود. براى جلوگیرى از شلوغى منطقه، سعى شد تا دستگاه‏هاى مهندسى کم‏تر داخل نخلستان پرسه بزنند؛ هم‏چنین با تذکر مسؤولین مبنى بر کاهش تردد در جاده‏هاى اصلى، یگان‏ها مجبور شدند از حداقل افراد و دستگاه‏ها استفاده کنند.

آموزش‏ها کم‏کم جان گرفت. این در حالى بود که تا انجام عملیات چند ماهى مانده بود. براى این که با جو آن روزهاى اروند کنار آشنا شویم، بهتر است به یکى از گردان‏هاى بسیج برویم.

مهدى قلى رضایى یکى از رزمندگان لشکر عاشورا بود. او زمانى که فهمید بوى عملیات مى‏آید، خودش را به مقر واحد اطلاعات رساند. در آن جا ابتدا کریم حرمتى را دید. کریم با دیدن او از خوش حالى دوید و خود را به مهدى رساند و صورتش را بوسید. بعد به سرعت نزد کریم فتحى رفت تا خبر آمدن مهدى را به او بدهد. پس از کمى صحبت، قرار شد مهدى در همان محورى که کریم حرمتى، مسؤولیتش را بر عهده داشت، کار کند.

گردان سیدالشهدا (ع) و گردان على‏اصغر (ع) زنجان براى آموزش غواصى در قسمتى از ساحل رودخانه‏ى کارون مستقر شده بودند. کریم حرمتى رو به مهدى کرد و گفت: آموزش غواصى گردان سیدالشهدا (ع) بر عهده‏ى ماست. تو هم باید

در این آموزش، مربى یکى از گروهان‏ها باشى.

اما مهدى براى آموزش در این سطح، چیز زیادى نمى‏دانست. این مشکل هم حل شد و مهدى در عرض چند روز، آموزش کامل غواصى با فین(1) و لوازم جانبى‏اش را دید. هر روز، ساعت 7 صبح، صبح گاه برگزار مى‏شد. پس از آن، نیروها تا ساعت هشت وقت داشتند صبحانه بخورند و آماده شوند براى کار. راس ساعت 8، آموزش شروع مى‏شد و تا ظهر بى‏وقفه ادامه داشت. با صداى اذان ظهر، به نیروها استراحت داده مى‏شد. نماز در حسینیه و با حضور بسیجیان ادا مى‏شد. پس از آن، وقت ناهار بود. بعد از ناهار، یکى دو ساعت وقت براى استراحت بود؛ اما بچه‏ها بیش‏تر به بازى فوتبال مى‏پرداختند. ساعت 3 بعدازظهر دوباره آموزش‏ها شروع مى‏شد. این در حالى بود که لباس غواصى نیروها هنوز خیس بود!

بسیجى‏ها، هنگام اذان مغرب، از آب خارج مى‏شدند و نیمه‏هاى شب دوباره وارد آب مى‏شدند. در حالى که آب اگر راکد مى‏ماند، یخ مى‏زد!

10 ساعت آموزش و تمرین در شبانه‏روز، در شرایطى انجام مى‏شد که حتى تصور آن هم خارج از ذهن بود. سوز و

سرماى هوا، نامناسب بودن لباس‏ها، شرایط نامساعد تغذیه و انواع بیمارى‏ها که پى‏آمد ساعت‏ها حضور در آب بود.

این وضعیت کم و بیش براى همه‏ى لشکرها یک‏سان بود. میرقاسم میرحسینى، آن روزها قائم مقام لشکر 41 ثارالله بود. غواصان این لشکر هم در منطقه‏ى چویبده، در اروند کنار، به آموزش مشغول بودند.

آن روز صبح، قرار بود برخى از نیروهاى خطشکن لشکر براى آموزش شنا به رودخانه‏ى کارون بروند. على زارعى – یکى از مسئولین لشکر – داشت از کنار کارون مى‏گذشت که چشمانش به میرحسینى افتاد. از تعجب خشکش زد، میرحسینى در آن سرما در کارون شنا مى‏کرد.

او راهش را کج کرد و به طرف قائم مقام لشکر رفت. نفس میرحسینى به شماره افتاده بود. على زارعى با دیدن او بیش‏تر سردش شد و یقیه‏ى اورکتش را بالا کشید. میرحسینى آمد کنار آب. على زارعى به او سلام کرد. جوابش را داد. بعد دست به گیاهان خشک خودروى کنار ساحل گرفت و خود را از آب بیرون کشید. تمام موهاى بدنش سیخ شده بود و مثل بید مى‏لرزید. على زارعى با تعجب پرسید: حاجى! تو این سرما هوس شنا کرده‏اى؟

میرحسینى در حالى که لبخند مى‏زد، جواب داد: قرار است امروز گردان‏ها براى شنا بیایند این جا. خواستم قبل از این که آن‏ها تن به آب کارون بدهند، خودم هم مزه‏ى سرما و شنا را

چشیده باشم….(2).

با همه‏ى این احوال، برنامه‏هاى معنوى، روح‏ها را مقاوم‏تر و مهیاتر از همیشه مى‏کرد.

در این اوضاع، اروند، این رود وحشى فهمیده بود خبرهایى هست و خود را آماده مى‏کرد تا از طعمه‏هایش پذیرایى کند، اما…

عقبه‏ى لشکر عاشورا، در کنار اروندرود بود. قرار بود نیروهاى اطلاعات که حضورشان در کنار گردان‏ها ضرورتى نداشت، به آن جا منتقل شوند. پس از مدت‏ها آموزش، دیگر نیازى به نیروهاى اطلاعات در جمع گردان‏ها نبود. مینى‏بوس و تویوتایى آمد. مهدى و دوستانش وسایل‏شان را جمع کردند و به سوى منطقه‏ى عملیاتى به راه افتادند، مقصد آن‏ها نخلستان‏هاى حاشیه‏ى اروند بود.

کنار نهرى که به نهر على بن ابى‏طالب (ع) مشهور شده بود، مسجدى قرار داشت که واحد اطلاعات در آن جا مستقر بود. در نمازخانه‏ى مسجد، سوله زده و روى آن را با خاک پوشانده بودند؛ به این ترتیب، سنگر محکمى درون مسجد ساخته شده بود. ضمن این که استتار هم داشت و عراقى‏ها اگر شناسایى هوایى مى‏کردند، متوجه هیچ عارضه‏ى اضافه‏اى نمى‏شدند.

در لشکر، همه‏ى واحدها این نکته را براى حفاظت اطلاعات، رعایت کرده بودند. بهدارى لشکر در مدرسه و قرارگاه لشکر هم تا آخرین روزهاى قبل از عملیات، درون یک دهکده بود.

مهدى و دوستانش به مسجد هدایت شدند. پله‏هایى از طبقه‏ى هم‏کف جدا مى‏شد. پشت سر، اتاقى به منزله‏ى هال بود و از آن جا راه به اتاق دیگرى داشت. سمت دیگر هال، اتاقى بود که سنگر مهدى و دوستانش شده بود. آن جا حمید اللهیارى، على شیخ على‏زاده، کریم وفا، کریم حرمتى و… و مهدى با هم بودند. جمعى صمیمى که به علت سنگینى کار، کسى فرصت توجه به غیر نداشت. اگر فرصتى کوتاه هم پیش مى‏آمد، از خسته‏گى بى‏هوش مى‏شدند.

آن روزها، مسؤول‏شان کریم حرمتى بود. کریم قبلا روى مین رفته و کف پایش انحراف پیدا کرده بود. او به شکل خاصى مى‏لنگید. بعد از بهبود نسبى در شهر مانده بود تا براى امرار معاش خانواده کارى پیدا کند! اما، نیاز جنگ و واحد اطلاعات لشکر او را مى‏طلبید. مسؤولین لشکر با او تماس گرفتند و خواستند، اگر مى‏تواند براى شناسایى‏هاى حمله‏ى آتى، خودش را به منطقه برساند. کریم هم کار و خانه را رها کرد و به جبهه آمد.

لشکر عاشوا، شناسایى جدى از اروند را تازه شروع کرده بود؛ اما انبوه تجهیزات دشمن در منطقه، مساله‏ساز شده بود. نیروها با دیدن ابهت اروند و عظمت کار دچار دلهره و ترس

شده بودند. مساله‏ى رادارهاى رازیت هم مزید بر علت بود. کریم نزدیک ظهر به منطقه رسید. فتحى، مسؤول واحد اطلاعات به او فهماند که قضیه از چه قرار است. کریم با همان لبخند همیشه‏گى گفت: این که مشکلى نیست. همین امشب خودم مى روم شناسایى.

خیلى‏ها حرف او را به شوخى گرفتند، آن هم با مجروحیت‏هاى پى در پى کریم در یک سال اخیر.اما فتحى، کریم را خوب مى‏شناخت؛ بنابراین، فقط به او گفت که بقیه‏ى بچه‏ها خیلى آموزش دیده‏اند، با این همه نتوانستند خوب جلو بروند. کریم در پاسخ گفت: این که چیزى نیست! من هم امروز آموزش مى‏بینم.

خلاصه همان روز کریم، یکى دو ساعت داخل یکى از نهرها آموزش غواصى دید و تمرین کرد و شب، با یکى از بچه‏هاى اطلاعات به شناسایى رفت. آن‏ها، خورشیدى‏ها و سیم خاردارهاى دشمن را که مقابل سیل بند و داخل آب ایجاد شده بود، پشت سر گذاشتند و مواضع عراقى‏ها را شناسایى خوبى کردند. بعد هم به سلامت به مقر برگشتند. از فرداى آن روز، نیروهاى اطلاعات از کار کریم قوت گرفتند و کارشان را با جدیت و سرعت بیش‏تر پى‏گیرى کردند.

اطلاعات لشکر عاشورا در دو محور کار مى‏کرد. مسؤول اطلاعات محور یکم، اصغر عباسقلى‏زاده و محور دوم کریم حرمتى بود. براى هر دسته از نیروهاى خط شکن، دو نفر

نیروى اطلاعاتى در نظر گرفته شده بود. در هر محور، 6 تا 8 نفر، هدایت غواص‏ها را بر عهده داشتند؛ اما مهدى چون دیر به خط و شناسایى اروند رفته بود، از همراهى دسته‏هاى خط شکن جا ماند. قرار شد او مسیر گردان امام حسین (ع) را مطالعه کند. هر چند هنوز حضور وى قطعى نبود اما او کار خود را شروع کرد.

فرمان‏دهان ارشد سپاه، آمار و ارقام جزر و مد اروند رود را در ده سال گذشته در اختیار مهدى و دوستانش گذاشته بودند. آن‏ها هم تحقیق و بررسى را به کمک آن اطلاعات به شدت پى‏گیرى مى‏کردند. شاید اگر موعد حمله در تابستان یا بهار بود، یک بررسى روى آمار و ارقام ارایه شده، مى‏توانست تا حد زیادى زمان جزر و مد کامل در روزهاى مختلف را معلوم کند؛ اما این وضعیت در زمستان و پاییز، تفاوت فاحشى با فصل‏هاى دیگر داشت. پرآبى و کم‏آبى اروند تحت تأثیر بارندگى‏ها بود و همین عامل در تغییر جریان آب مؤثر بود.

شناسایى‏ها هم ادامه یافت و کم کم پایان کار نزدیک مى‏شد. گاه شدت جریان آب، کار شناسایى را نیمه تمام مى‏گذاشت و گاه غواصان در برگشت، به جاى مورد نظر نمى‏رسیدند و آب آن‏ها را به ساحل دیگرى مى‏برد. این مساله، با توجه به اصل رعایت حفاظت اطلاعات، مشکل ساز هم مى‏شد.

کم‏کم کار شناسایى محورهاى عملیاتى تکمیل شد. با

جدیت، تلاش و رعایت اصل حفاظت، تقریبا هیچ درگیرى‏اى که ظن عراقى‏ها را برانگیزد، به وجود نیامد. روزهاى آخر، روزهاى غریبى براى بسیجیان بود. هم دل‏تنگى‏ها رو به افزایش بود و هم لذت‏ها. نخلستان حاشیه‏ى اروند، پناه‏گاه بچه‏ها بود. وصیت‏نامه‏هاى زیادى پاى درختان نخل نوشته مى‏شد. نمازها، نیازها، گریه‏ها، دل‏تنگى‏ها، قرار و مدارها با خدا و شهدا، عهد اخوت بستن‏ها و…

نخلستان در لحظات غروب، حال و هواى دیگرى داشت؛ گوشه‏اى از تصویر تنهایى و غم امیرالمومنین (ع(. نخل‏ها شاهد صمیمى‏ترین و پاک‏ترین لحظات بسیجیان بودند.

منطقه به تدریج تغییر مى‏کرد. جاده‏ى عملیاتى را شن‏ریزى کردند، فرمان‏دهان محورهاى عملیاتى و گردان‏ها براى توجیه منطقه مرتب در حال رفت و آمد بودند. سلاح‏هاى سنگین در منطقه مستقر شد و برنامه‏ریزى براى انتقال نیروها به منطقه و جست و جوى محل مناسب، شروع شده بود.

بالاخره یک روز صبح، جاده آماده‏ى عبور شده بود. مهدى و على شیخ على‏زاده، اولین قدم‏ها را بر روى جاده‏ى عملیاتى گذاشتند. على، انگار طور دیگرى شده بود. روى جاده مى‏دوید، مى‏خندید، بالا و پایین مى‏پرید، معلق مى‏زد و فریاد مى‏کشید. فرمان‏دهان گردان‏ها براى توجیه به منطقه آمدند و داخل آب رفتند. آن‏ها تا حدى جلو برده شدند که بتوانند محل ماموریت‏شان را ببینند. اروند مطمئن شده بود که خبرهایى

هست. از خواب بلند شده بود و منتظر نیروها تا آن‏ها را ببلعد. افزایش نیرو، این نگرانى را در فرمان‏دهان به وجود آورد که مبادا حساسیت دشمن برانگیخته شود. گردان‏ها تا آن زمان در دو منطقه مستقر بودند، گردان‏هاى خط شکن در کنار کارون بودند و گردان‏هاى پشتیبان در بهمن شیر. قبل از انتقال کل این نیروها، محل‏هایى براى استقرارشان در خط در نظر گرفته شد. قرار شده بود که گردان‏هاى خط شکن کنار نهر چهارم مستقرشوند. محل استقرار گردان امام حسین (ع) – که مهدى در آن بود – روستایى بود که هم به مقر مهدى و دوستانش نزدیک بود و هم به قرارگاه. پاسگاه‏هایى که کنار نهرها و نزدیک اروند رود بودند، براى استقرار نیروهاى غواص خط شکن – حدود 8 دسته – در نظر گرفته شده بود. جلسات توجیهى و سخن‏رانى‏هاى قبل از عملیات در سطح لشکر عاشورا شروع شده بود.


1) کفش مخصوص غواصى و شبیه پاى مرغابى است که براى تسهیل حرکت در آب از آن استفاده مى‏شود.

2) نگین هامون، کنگره‏ى سرداران و شهداى استان‏هاى کرمان و سیستان و بلوچستان.