فرهنگ چیست؟ این کلمه، واژهاى فارسى و مرکب از دو جزء «فر» و «هنگ» است. «فر» پیشوند و به معنى جلو، بالا، بر و پیش آمده و علاوه بر پیشوندى، در معنى شکوه، درخشندگى و بزرگى اسم مىباشد. «هنگ» از ریشهى اوستایى «تنگا» و به معنى کشیدن، سنگینى و وزن مىباشد.
این واژه از نظر لغوى به معنى «بالا کشیدن«، «ابر کشیدن» و «بیرون کشیدن» است و هیچ گاه در ادبیات فارسى به مفهومى که برخاسته از ریشهى کلمه باشد نیامده است. (1).
اصطلاح فرهنگ، در ادبیات فارسى بر حسب زمان و مورد (قبل و بعد از اسلام) با مفاهیم مختلف به کار رفته است؛ مثل: دانش، حرفه و علم. در متن پندنامهى آتورپات اسپنتامان آمده است که: «به خواستارى فرهنگ کوشا باشید، چه فرهنگ تخم دانش است و بر آن خرد است.
ز دانا بپرسید پس دادگر
که فرهنگ بهتر است یا گهر؟ (2).
واژه culture در زبان فرانسوى و انگلیسى به معنى «کشت» و «زرع» است که در ادبیات آنها، در پرورش گیاه و حیوان به کار مىرود و به پرورش
انسان تعمیم داده شده است. مترادف آن در زبان عربى «ثقافه» مىباشد به معنى آموختن، ماهر شدن، و یافتن (3) مثل «حیث ثقفتموهم» (4).
از متون فلسفى و مذهبى ایران باستان تا نوشتههاى فلاسفهى یونانى، نشانههایى از این دغدغهى همیشگى یافت مىشود که انسان همواره در پى شناخت آن کلیتى بوده است که ارزشها، آداب، سنن و زبان مشترک را در بر مىگرفته و هویت معنوى و وجه ممیزهى حیات اجتماعى ملتها را مشخص مىکرده است. گرچه این تلاش فکرى ردپاى دایمى در تاریخ اندیشهى اجتماعى انسان دارد، در دهههاى اخیر چهره و ژرفاى جدیدى یافته است.
به ویژه در سالهاى گذشته توجه بىسابقهاى به مفهوم فرهنگ شده و یافتن پاسخ پرسش مزبور اهمیتى شگرف در مجامع علمى پیدا کرده است. امروزه مباحث فرهنگى در کانون بررسىهاى علمى بسیارى از محافل آکادمیک و دانشگاهى قرار گرفته است.
1) ر. ک: دهخدا، لغت نامه، 1341، حرف ف ص 228.
2) ر. ک: شاهنامه فردوسى، اندرز انوشیروان.
3) ر ک: روح الامینى، محمود، زمینه فرهنگ شناسى، تهران، عطار، 1377، ص 15.
4) سورهى بقره، آیه 191.