کمال در لغت به معناى انجام یافتن و تمام شدن آمده است: «کمل الشىء کمالا و کمولا: انجام یافت آن چیز و تمام شد اجزاى آن چیز.» (1).
نفس انسانى به جهت مراتب وجودى که دارد، دو نوع کمال برایش متصور است:
1- کمال علمى: در این مرحله، نفس مجرد انسانى به جایگاهى مىرسد که از آن به عقل مستفاد یاد مىکنند و صور جمیع موجودات در آن حاضر مىگردد.
2- کمال عملى: این مرحله زمانى براى نفس حاصل مىگردد که به دلیل وابستگى ابزارى که به دنیا و علقههاى آن دارد، بتواند این وابستگىها و علقهها را از خود جدا نموده و به جاى آن که او وابسته به آنها باشد آنها را وابسته به خود گرداند. (2).
تکامل پذیرفتن یک موجود، به خود گرفتن یک کمال است، و کمال همان فعلیتى است که جسم در محیط فعالیت خود به آن نایل مىشود. به عبارت سادهتر، کمال، افزایش و زیادتى است که یک موجود در محیط هستى
و وحدت خود به آن مىرسد. (3).
از آنجا که در نظام آفرینش، انسان یگانه موجودى است که قانون خلقت، قلم ترسیم چهرهى او را به دست خودش داده است تا هر طور که مىخواهد آن را ترسیم نماید، یعنى برخلاف اندامهاى جسمانى که کار آنها در مرحلهى رحم به پایان رسیده و برخلاف خصلتهاى روحى و اندامهاى روانى حیوانات که آنها نیز در مرحلهى قبل از تولد پایان گرفته است، اندامهاى روانى انسان، که از آن به خصلتها و خوىها و ملکات اخلاقى تعبیر مىگردد، به مقیاس وسیعى پس از تولد ساخته مىشود. (4).
در این میان، چهرهى حقیقى انسان به صورتى کامل مىگردد و تکامل مىیابد که دو عنصر ایمان و علم در کنار سایر توانایىهاى جسمى و فیزیکى، او را همراهى سازند. علم، امکان تسخیر در طبیعت را ممکن مىسازد و ایمان، نحوهى استفاده از امکانات را براى او مشخص مىنماید. (5) به وسیلهى ایمان، علم از صورت یک ابزار ناروا در دست نفس اماره خارج شده و به ابزارى مفید در دست عقل تبدیل مىگردد. از ایمان، تقوا و عمل صالح و کوشش در راه خدا بر مىخیزد. (6).
1) ر ک: منتهى الادب واژه کمال، و دهخدا، ج 11، ص 16358.
2) ملاصدرا، اسفار، ج 9، ص 7.
3) مطهرى، مرتضى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 4، صدرا، ص 63.
4) مطهرى، مرتضى، انسان در قرآن، صدرا، 1376، ص 35.
5) همان، ص 36.
6) همان، ص 14.