چنان که در بحث اهمیت نظامی جبهه دارخوین ملاحظه کردیم عراق همواره تلاش میکرد، حدفاصل اهواز تا خرمشهر، خود را در جناح غربی به رودخانه کارون وصل نموده در حاشیه آن پدافند کند. مخصوصا در دو ماهه اول عبور از کارون که دشمن به پذیرفتن توقف کامل قانع نشده بود، تحرکاتی علیه مواضع خودی در غرب کارون داشت:
»هنوز یک هفته از استقرار ما نگذشته بود که عراقیها با یک دسته تانک هجوم آوردند. ما برای این که دشمن خود را به کارون نرساند ده نفر را آن طرف کارون جلوی نخلها مستقر کردیم. نیروهای ما با تانکهای عراق درگیر شدند و «مهدی نیلفروشزاده» که فرمانده آنها بود با آر. پی. جی جلوی تانکهای عراقی میایستد و در همان درگیری، همراه سه نفر دیگر به شهادت میرسد. عراقیها حتی نتوانستند سنگرهای محدودی که جلوی این نخلستانها بود را تصرف کنند. پس از آن منطقه را شناسایی کردیم و بعضی مواقع عملیاتهای محدودی علیه دشمن انجام میدادیم.» (1).
هر چند خطوط دفاعی «نثاره» در نزدیکی «سید عبود» و «انرژی اتمی» تحت تأثیر تحرکات دشمن ناچار بود اقدامات تأمینی خود را قوت بخشد ولی مرکز اصلی فشار دشمن، به خاطر قرار داشتن در نزدیکی سه راه دارخوین – شادگان – آبادان، روستاهای دارخوین و کفیشه بود و دشمن در چند نوبت با استفاده از تانک و نفربر خود را به کارون رسانید به گونهای که سربازان آنها در کنار کارون،
از تانکها پیاده شده و دست و روی خود را شسته بودند و پس از دیدن عکس العمل رزمندگان با گلوله مستقیم تانک، پاسگاه و خانههای روستایی را زیر آتش شدید گرفته بودند که به شهادت چند زن و مرد و جراحت عدهای منجر شده بود. به این ترتیب به دلیل برخورد قاطع رزمندگان اسلام و عبور از کارون و درگیری مستقیم با دشمن، عراقیها ناچار به عقبنشینی شده و در شش هفت کیلومتری کارون مستقر شده بودند:
»آن طرف کارون، یعنی جناح غربی دارخوین، تعدادی از بچهها در سنگرهایی به صورت کمین مستقر بودند. قایق کوچکی با موتور 25 فوت تردد محدود آن جا را به عهده داشت، شلیک خمپاره دشمن قطع نمیشد و در ازاء هر 20 تا 30 گلوله دشمن، شاید یکی از جانب بچهها پاسخ داده میشد. به آن طرف آب رفتیم. چند روز از شهادت مهدی نیلفروشزاده گذشته بود. حالا به محل شهادت او نزدیک میشدیم. کوچه باغهای دارخوین با نخلهای زیادی که یواش یواش درد بیآبی و بیصاحبی چهره آنها را کدر کرده بود و خانههای گلی که هیچ اثری از مردم در آنها نبود. با رسیدن ما به وسط روستا، هفت هشت سگ اطرافمان را گرفتند. میگفتند از ترس خمپاره و دیدن بعضی صحنههای دلخراش به آدم پناه میآورند. داستان این سگها کمکم عجیب و غریب شد و در گشتها دنبال ما میآمدند تا این که در طول سه چهار ماه یکی یکی با ترکش خمپارههای دشمن کشته شدند. در آخرین پیچ یک کوچه، که به فضای باز بعد از روستا ختم میشد، آن جا محل شهادت «مهدی» بود. با نزدیک شدن عراقیها به کارون، مهدی در یکی از کوچهها باغها جلوی تانک دشمن سبز میشود و پس از شلیک آر. پی. جی به طرف متجاوزین، در خون خود غوطهور میشود. شهادت مظلومانه مهدی برای همیشه این بخش از جبهه را تأمین کرد…» (2).
در حقیقت اگر عراقیها در منطقه میانی جبهه دارخوین، در حاشیه غربی کارون پدافند کرده بودند، رسیدن به عملیات بیت المقدس و پیروزی در بزرگترین عملیات جمهوری اسلامی ایران علیه عراق را حداقل یک سال به تأخیر میانداختند. بحث سرپل و حفظ آن به وسیله جبهه دارخوین بحث مهمی است که در جای خود باید به آن پرداخته شود.
1) مأخذ 12.
2) همان، سند شماره 453 / 498، روایت سید علی بنیلوحی.