بر اساس آیهى شریفه «و الذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم«، (1) حضرت (ع) پدیدهى ثروت اندوزى را به شدت محکوم نبوده و ثروت اندوزان را بردگانى بیش نمىداند: «هلک خزان الاموال و هم احیاء.» (2) و بخل ورزیدن را زیان بارتر از فقر مىداند؛ چون فقیر اگر به ثروتى دست یازد، از آن بهره مىبرد، ولى بخیل، ثروت اندوزى نموده و آن را مصرف نمىکند: «اشح اضر على الانسان من الفقر، لان الفقیر اذا وجد اتسع و الشحیح لا
یتسع اذا وجد.» (3).
سعادت را از آن انسانى مىداند که نفس خویش را به فروتنى واداشته و کسبش را پاک نموده و نیتش را خالص و نیکو مىگرداند و اخلاق پسندیده در پى گرفته و اموالش را انفاق مىکند: «طوبى لمن ذل فى نفسه و طاب کسبه و صلحت سریریته و حسنت خلیقته و انفق افضل من ماله«، (4) چرا که انفاق را مایهى کاهش مال ندانسته، بلکه کمال مال را به آن مىشناسد. (5) بر این اندیشه، امام (ع) مالش را صدقه مىداد و در راه انفاق عمومى صرف مىکرد، چنان که خانهى خویش را در مدینه به بنى زریق مىبخشد و در سند آن مىنویسد:
»این خانهاى است که على پسر ابىطالب در حالى که زنده و سلامت است به عنوان صدقه به بنى زریق مىبخشد؛ صدقهاى که فروخته نشود و هبه نگردد، تا خداوند که وارث آسمان و زمین است، وارث آن گردد، و تا وقتى که خود و اعقابشان زندهاند، در آن زندگى کنند، آنگاه که منقرض شدند، این خانه از آن مسلمانان نیازمند خواهد بود.» (6).
و همواره به صاحبان سرمایه مىگفت:
»خدا بر پدرانتان رحمت کند، بخشى از مالتان را پیش فرستید تا از آن سود برید و همه پس از خود مگذارید تا وزر و وبالتان گردد.» (7).
بر اساس آیهى «من ذا الذى یقرض الله قرضا حسنا» (8) و «ان تقرضوا الله قرضا حسنا یضاعفه و یغفرلکم» (9) به سرمایه داران توصیه مىکرد که به تنگدستان قرض الحسنه داده و زمینهى رشد و توسعه را فراهم سازند. (10).
با تبادل و گردش سرمایه، افراد فقیر و در عین حال متخصص جامعه، به صورتهاى مختلف سرمایه گذارى کرده و چرخهى زندگى را در مسیر متعادل قرار مىدهند و با ادامهى این روند و تولید بیشتر، فاصلهى طبقاتى هر روز کمتر مىگردد: «ما جاء فقیر الا بما منع به غنى.» (11) چرا که مردم در جامعه به طبقات مختلفى تقسیم مىشوند و کار هیچ دستهاى بدون همیارى دیگران سامان نمىیابد. (12) هر دستهاى در کارى توانمندى و کارایى دارد و هر کس بر اساس نوع استعداد و تخصص خود براى آن کار، شایسته است. بالطبع، تفاوت در کارایىها و قابلیتها، تفاوت درآمدها را نیز به همراه خواهد داشت و هر شغل و حرفهاى از اعتبار و ارزش خاصى برخوردار خواهد شد و مردم به خاطر ارزش و اعتبار هر شغل به آن روى مىآورند. به همین سبب، مىبینیم که امام (ع) دربارهى حقوق مادى قضات با توجه به ویژگى شغلى که دارند، به مالک اشتر توصیه به گشاده دستى مى کند تا گرفتارىهایشان برطرف گردد. (13).
به طور خلاصه باید گفت که در نظر امام (ع) دستمزدها بر اساس قابلیتها، تلاشها و تخصصها متفاوت است، ولى درعین حال انتظار این
است که همهى افراد جامعه از رفاه و آسایش لازم برخوردار باشند. کسى که درآمدش کمتر از مخارج سالیانهى اوست، مىبایست تفاوت درآمد وى از سوى جامعه یا حکومت برطرف گردد. این زیباترین شکل عدالت اجتماعى است؛ عدالتى که حق صاحب حق را محفوظ مىدارد، بدون این که از حق اقشار پردرآمد کاسته گردد و اجازه نمىدهد اقشار کار درآمد، به خاطر درآمد ناچیزشان از تنگى معیشت رنج ببرند، بلکه براى آنها امکاناتى فراهم مىآورد تا از کاروان زندگى عقب نمانند و خود را با دیگران در یک رتبه از انسانیت بدانند تا احساس حقارت نکرده و انگیزهى شغلى خود را از دست ندهند.
بدین سان از طریق ساز و کارهاى دریافت مالیات از اموال ثروتمندان، گسترش مساوات و ایجاد فرصتهاى برابر براى همه و تأمین اجتماعى، عدالت در جامعهى اسلامى متحقق شده و گسترش مىیابد. (14).
هدف از پرداخت خمس و زکات، بىنیاز کردن مردم است تا اثرى از فقر در جامعه باقى نماند و وضعیت جامعه به حالت متعادل درآید. (15).
از طرفى امام (ع) با اظهار اینکه «مردم یا هم کیش هم هستند و یا در آفرینش نظیر هم«، تلاش مىکند تا با ایجاد روحیهى مساوات و برادرى در بین مردم، روحیهى اخوت و صمیمیت را نیز در حل مشکلات حاکم سازد.
1) سورهى توبه، آیهى 34.
2) سخنان قصار 147، فراز 6.
3) ابن ابىالحدید، ج 20، ص 335.
4) نهجالبلاغه حکمت 123.
5) نهجالبلاغه حکمتهاى 118 و 147 «و المال تنقصه النقمه«، تنقص مضارع باب افعال.
6) تهذیب، الاحکام، بىتا، ج 16، ص 131.
7) »لله آباوکم فقدموا بعضا یکن لکم قرضا و لا تخلفوا کلا فیکون فرضا علیکم.«، نهجالبلاغه، خطبهى 194.
8) سورهى حدید، آیهى 11.
9) سورهى تغابن، آیهى 17.
10) نهجالبلاغه، خطبهى 182.
11) نهجالبلاغه، حکمت 32.
12) نهجالبلاغه نامهى 53.
13) نهجالبلاغه، نامهى 53.
14) حائرى، اندیشههاى اقتصادى در نهجالبلاغه، ص 53.
15) نهجالبلاغه خطبهى 234 و حکمت 320.