جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

على و ثروت

زمان مطالعه: 3 دقیقه

بر اساس آیه‏ى شریفه «و الذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم«، (1) حضرت (ع) پدیده‏ى ثروت اندوزى را به شدت محکوم نبوده و ثروت اندوزان را بردگانى بیش نمى‏داند: «هلک خزان الاموال و هم احیاء.» (2) و بخل ورزیدن را زیان بارتر از فقر مى‏داند؛ چون فقیر اگر به ثروتى دست یازد، از آن بهره مى‏برد، ولى بخیل، ثروت اندوزى نموده و آن را مصرف نمى‏کند: «اشح اضر على الانسان من الفقر، لان الفقیر اذا وجد اتسع و الشحیح لا

یتسع اذا وجد.» (3).

سعادت را از آن انسانى مى‏داند که نفس خویش را به فروتنى واداشته و کسبش را پاک نموده و نیتش را خالص و نیکو مى‏گرداند و اخلاق پسندیده در پى گرفته و اموالش را انفاق مى‏کند: «طوبى لمن ذل فى نفسه و طاب کسبه و صلحت سریریته و حسنت خلیقته و انفق افضل من ماله«، (4) چرا که انفاق را مایه‏ى کاهش مال ندانسته، بلکه کمال مال را به آن مى‏شناسد. (5) بر این اندیشه، امام (ع) مالش را صدقه مى‏داد و در راه انفاق عمومى صرف مى‏کرد، چنان که خانه‏ى خویش را در مدینه به بنى زریق مى‏بخشد و در سند آن مى‏نویسد:

»این خانه‏اى است که على پسر ابى‏طالب در حالى که زنده و سلامت است به عنوان صدقه به بنى زریق مى‏بخشد؛ صدقه‏اى که فروخته نشود و هبه نگردد، تا خداوند که وارث آسمان و زمین است، وارث آن گردد، و تا وقتى که خود و اعقابشان زنده‏اند، در آن زندگى کنند، آنگاه که منقرض شدند، این خانه از آن مسلمانان نیازمند خواهد بود.» (6).

و همواره به صاحبان سرمایه مى‏گفت:

»خدا بر پدرانتان رحمت کند، بخشى از مالتان را پیش فرستید تا از آن سود برید و همه پس از خود مگذارید تا وزر و وبالتان گردد.» (7).

بر اساس آیه‏ى «من ذا الذى یقرض الله قرضا حسنا» (8) و «ان تقرضوا الله قرضا حسنا یضاعفه و یغفرلکم» (9) به سرمایه داران توصیه مى‏کرد که به تنگدستان قرض الحسنه داده و زمینه‏ى رشد و توسعه را فراهم سازند. (10).

با تبادل و گردش سرمایه، افراد فقیر و در عین حال متخصص جامعه، به صورت‏هاى مختلف سرمایه گذارى کرده و چرخه‏ى زندگى را در مسیر متعادل قرار مى‏دهند و با ادامه‏ى این روند و تولید بیشتر، فاصله‏ى طبقاتى هر روز کمتر مى‏گردد: «ما جاء فقیر الا بما منع به غنى.» (11) چرا که مردم در جامعه به طبقات مختلفى تقسیم مى‏شوند و کار هیچ دسته‏اى بدون همیارى دیگران سامان نمى‏یابد. (12) هر دسته‏اى در کارى توانمندى و کارایى دارد و هر کس بر اساس نوع استعداد و تخصص خود براى آن کار، شایسته است. بالطبع، تفاوت در کارایى‏ها و قابلیت‏ها، تفاوت درآمدها را نیز به همراه خواهد داشت و هر شغل و حرفه‏اى از اعتبار و ارزش خاصى برخوردار خواهد شد و مردم به خاطر ارزش و اعتبار هر شغل به آن روى مى‏آورند. به همین سبب، مى‏بینیم که امام (ع) درباره‏ى حقوق مادى قضات با توجه به ویژگى شغلى که دارند، به مالک اشتر توصیه به گشاده دستى مى کند تا گرفتارى‏هایشان برطرف گردد. (13).

به طور خلاصه باید گفت که در نظر امام (ع) دستمزدها بر اساس قابلیت‏ها، تلاش‏ها و تخصص‏ها متفاوت است، ولى درعین حال انتظار این

است که همه‏ى افراد جامعه از رفاه و آسایش لازم برخوردار باشند. کسى که درآمدش کمتر از مخارج سالیانه‏ى اوست، مى‏بایست تفاوت درآمد وى از سوى جامعه یا حکومت برطرف گردد. این زیباترین شکل عدالت اجتماعى است؛ عدالتى که حق صاحب حق را محفوظ مى‏دارد، بدون این که از حق اقشار پردرآمد کاسته گردد و اجازه نمى‏دهد اقشار کار درآمد، به خاطر درآمد ناچیزشان از تنگى معیشت رنج ببرند، بلکه براى آنها امکاناتى فراهم مى‏آورد تا از کاروان زندگى عقب نمانند و خود را با دیگران در یک رتبه از انسانیت بدانند تا احساس حقارت نکرده و انگیزه‏ى شغلى خود را از دست ندهند.

بدین سان از طریق ساز و کارهاى دریافت مالیات از اموال ثروتمندان، گسترش مساوات و ایجاد فرصت‏هاى برابر براى همه و تأمین اجتماعى، عدالت در جامعه‏ى اسلامى متحقق شده و گسترش مى‏یابد. (14).

هدف از پرداخت خمس و زکات، بى‏نیاز کردن مردم است تا اثرى از فقر در جامعه باقى نماند و وضعیت جامعه به حالت متعادل درآید. (15).

از طرفى امام (ع) با اظهار اینکه «مردم یا هم کیش هم هستند و یا در آفرینش نظیر هم«، تلاش مى‏کند تا با ایجاد روحیه‏ى مساوات و برادرى در بین مردم، روحیه‏ى اخوت و صمیمیت را نیز در حل مشکلات حاکم سازد.


1) سوره‏ى توبه، آیه‏ى 34.

2) سخنان قصار 147، فراز 6.

3) ابن ابى‏الحدید، ج 20، ص 335.

4) نهج‏البلاغه حکمت 123.

5) نهج‏البلاغه حکمت‏هاى 118 و 147 «و المال تنقصه النقمه«، تنقص مضارع باب افعال.

6) تهذیب، الاحکام، بى‏تا، ج 16، ص 131.

7) »لله آباوکم فقدموا بعضا یکن لکم قرضا و لا تخلفوا کلا فیکون فرضا علیکم.«، نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 194.

8) سوره‏ى حدید، آیه‏ى 11.

9) سوره‏ى تغابن، آیه‏ى 17.

10) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 182.

11) نهج‏البلاغه، حکمت 32.

12) نهج‏البلاغه نامه‏ى 53.

13) نهج‏البلاغه، نامه‏ى 53.

14) حائرى، اندیشه‏هاى اقتصادى در نهج‏البلاغه، ص 53.

15) نهج‏البلاغه خطبه‏ى 234 و حکمت 320.