جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

على و اقتصاد

زمان مطالعه: 6 دقیقه

اقتصاد از ریشه‏ى (قصد) به معنى «راستى راه» است و مى‏گویند: قصدت قصده: «آهنگ او کردم» و در لغت بر دو معنى آمده است:

1- حد وسط و میانه‏ى افراط و تفریط، به همین معنى در قرآن به کار رفته است: «و اقصد فى مشیک» (1) «در رفتار میانه را برگزین.»

2- امرى که بین پسندیده و ناپسند در نوسان است: «فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد«. (2) بعضى از آنها بر خود ستم کردند و بعضى راه میانه را برگزیدند.

اقتصاد در اصطلاح به حالت میانه و اعتدال بین زیاده روى و خست ورزى اطلاق مى‏شود. (3) خداوند مى‏فرماید: «والذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما» (4).

در نهج‏البلاغه، از اقتصاد همین مفهوم مراد شده است: «ما عال من اقتصد«، (5) و در نامه‏ى امام به زیاد بن ابى آمده است: «فدع الاسراف مقتصدا«، (6) و یا در کلمات دیگر دارند: «من اقتصد خفت علیه المؤونه.» (7) و «العقل انک تقصد فلا تسرف.» (8).

لفظ اقتصاد در مفهوم متداول و رایج آن، در کلمات امام (ع) به صورت‏هاى مختلف به کار رفته است: «لا هلاک مع الاقتصاد» (9) و «الاقتصاد ینمى القلیل.» (10).

امام (ع) مفهوم «اقتصادى» را تا آنجا گسترده مى‏کند که برنامه‏هاى زندگى فردى و اجتماعى را دربرمى‏گیرد، آنجا که مى‏فرماید: «اذا اراد الله بعبد خیرا الهمه الاقتصاد.» (11) و عدم رعایت اقتصاد در زندگى را باعث نابودى آن مى‏شناسد: «من لم یحسن الاقتصاد اهلکه الاسراف«: «هرکس میانه‏رو نباشد، اسراف در تمام ابعاد زندگى‏اش گسترش یافته و او را به نابودى مى‏کشاند.» (12) و نیز «اذا رغبت فى صلاح نفسک فعلیک بالاقتصاد القنوع و التقلل«: «اگر مى‏خواهى

در اصلاح نفس خود بکوشى، میانه روى، قناعت و کم خرجى را پیشه کن.» (13).

بعضى اعتقاد دارند در کلام امیرالمؤمنین (ع) تنها به مکتب اقتصادى اشاره شده و توجهى به سیاست‏هاى علم اقتصاد نشده است، در صورتى که در کلام ایشان هم به تولید و ایجاد ثروت توجه شده و هم به نحوه‏ى توزیع آن – که اشاره به اصول و سیاست‏هاى علم اقتصاد داشته و پایه و ارکان مکتب اقتصادى را تشکیل مى‏دهد – (14) توجه گردیده است.

وقتى حضرت به بیان اطلاعات دقیق از ملخ و نحوه‏ى آسیب رسانى آن به محصولات کشاورزى مى‏پردازد، (15) بى‏تردید در نزد متخصصان به اهمیت این موضوع پى برده مى‏شود که در عین توجه به عظمت الهى و قدرت هستى بخش جهان، به زیر بنایى‏ترین مسایل اقتصادى یعنى کشاورزى و مبارزه با آفات آن، توجه شده است.

امام (ع) بر اساس بینش توحیدى خویش، خالق عالم هستى را خدایى مى‏داند که همه چیز را به اندازه آفریده و انسان را خلیفه‏ى خویش در زمین قرار داده است. در این اندیشه، خداوند تبارک و تعالى استعداد رشد و بارورى را در زمین به ودیعت گزارده و این انسان است که باید از این استعدادها بهره‏ى مطلوب برده و آنها را در مسیر درست به استخدام گیرد و زمینه‏ى رشد و تکامل همنوعانش را فراهم سازد. انسان با این اقدام در مسیرى قدم مى‏گذارد که بر اساس عنصر واقع نگرى و کمال جویى، هرگامش به تحقق استعدادهاى نهفته او ختم مى‏گردد و او را به ایفاى تعهدى که به گردن گرفته نزدیک

مى‏سازد؛ تعهد و امانتى که کوه‏ها و آسمان‏ها از قبول و پذیرش آن سرباز زدند و شانه خالى کردند. (16).

براساس مبانى استراتژى فرهنگى حضرت (ع(، مسئولیت «بلاد» (سرزمین‏ها) و «عباد» (بندگان) بر عهده‏ى انسان مى‏باشد: «اتقوالله فى عباده و بلاده، فانکم مسؤولون حتى عن البقاع و البهائم، اطیعوا الله و لا تعصوه و اذا رأیتم الخیر فخذوا به و اذا رأیتم الشر فاعرضوا عنه.» (17) لذا نعمت‏هاى الهى با کار انسان پیوند مى‏خورد تا ثمره‏اش روزى مقررى باشد که خداوند براى هر آفریده‏اى در دل زمین جاى داده است. به خاک قدرت بارورى و حاصلخیزى بخشیده و در قبال آن، مسئولیت کشت و زرع را به انسان واگذار کرده است. معادن را در درون زمین تعبیه کرده و مسئولیت استخراج آن را بر عهده‏ى انسان گذاشته است. آب و هوا و دیگر نعمت‏ها و عوامل طبیعى را، به اندازه فراهم آورده است و این انسان است که باید با کار و کوشش، آنها را به رزقى پاک مبدل سازد. در گفتار امام، مسئولیت انسان حد و مرز نمى‏شناسد، هر جا زمینى است، او مسئول احیا و سازندگى است و مسئولیتش در صورتى پایان مى‏پذیرد که زمین آباد گردد و بشریت سعادتمند شده و نیازمندان و مستضعفان از زیر یوغ ستم آزاد گردند.

این مسئولیت، همه جانبه است و شامل ابعاد مختلف سیاسى، فرهنگى، نظامى و اقتصادى مى‏گردد. براساس این رویکرد است که حضرت (ع) اصل «عمارة البلاد» (آبادانى سرزمین‏ها) و «اسعاد العباد» (سعادتمند کردن انسان‏ها) را

پیش مى‏کشد. دو اصلى که ارکان اساسى اقتصاد را مى‏سازند (18) عبارتند از:

1- طبیعت با نعمت‏ها و ذخایرى که در درون خود دارد.

2- مسئولیت‏ها با عمل خیرى که همراه است، که از آن به «کار» یاد مى‏کنیم.

بر این اساس، امام (ع) اندیشه‏ى اقتصادى خود را بر پایه‏ى مسئولیت پذیرى استوار مى‏کند و انسان را در قبال سرزمین‏ها و انسان‏ها و چارپایان و.. مسئول مى‏داند، تا غبار تنگدستى را از چهره‏ى فقرا و مستمندان بزداید و محیطى سالم براى تمام آحاد مردم فراهم سازد.

قراردادن تلاش و جدیت انسان در آبادانى زمین و کسب روزى حلال در رتبه‏ى جهاد در راه خدا، نشان از درجه‏ى اهمیتى است که نزد امام (ع) به این امر داده شده است. ذکر مثال‏هایى از زندگى حیوانات؛ چون مورچه (15) و خفاش، (19) و بازگویى مظاهرى از تلاش شبانه روزى آنها براى بقاى زندگى و نیز ذکر زندگى بعضى از انبیاى الهى (20) همچون داود (ع(، که به استفاده از بیت‏المال و حاصل دسترنج دیگران مورد سئوال واقع شده بود و آنگاه با دست خویش از لیف خرما زنبیل مى‏بافت و با فروش آن، امرار معاش مى‏نمود (21) و وابستگى مالى خود را از بیت‏المال قطع کرد، (22) همه بر این واقعیت تأکید دارند که امر

معیشت انسان به دست خود او سپرده شده و در عرصه‏ى زندگى نباید وابسته و کل مردم باشد، (23) و این که رشد و تعالى انسان، تنها در گرو عمل خود او حاصل مى‏گردد.

على (ع) در زندگى کار مى‏کردند و از حاصل دسترنج خویش امرار معاش مى‏نمودند، به طورى که از درآمد آن توانستند بیش از هزار بنده آزاد کنند. (22) امام با شعار: «کسى که دیگران را به کارى فراخواند و خود بدان عمل نکند، مانند تیراندازى است که در کمان بى‏زه تیر افکند.«، (24) به بشریت فهماند که طى راه کمال انسانى تنها با تلاش و جدیت خود شخص ممکن مى‏گردد و حسب و نسبت، او را به جایى نخواهد رساند: «من أبطا به عمله لم یسرع به حسبه.» (25).

امام (ع) در طول زندگى، خصوصا در دوره‏ى زمامدارى، ضمن حمایت از گروه‏هاى زحمتکش جامعه که در حرفه‏هاى مختلف فعالیت داشتند، مردم را تشویق به فعالیت و قدردانى از کسانى مى‏نمود که در تهیه‏ى نیازمندى‏هاى جامعه تلاش مى‏کنند. نامه‏ى امام (ع) به مالک اشتر یک منشور جاودانه‏ى حکومتى است که در بخشى از آن به این سفارش‏ها مى‏پردازد. مثلا در توصیف تجار و صاحبان صنایع جامعه مى‏فرماید:

»سفارش مرا نسبت به بازرگانان و صاحبان صنایع بپذیر و آنان را به نیکوکارى توصیه کن، چرا که آنان منابع اصلى منفعت و پدیدآورندگان وسایل زندگى و آسایش هستند و ابزار راحتى و

آسایش را براى مردم فراهم مى‏آورند و سرزمین‏هاى دور و نزدیک، خشکى، دریا و سرزمین‏هاى هموار و کوهساران صعب العبور را در مى‏نوردند و آن کالاها را که در دسترس مردم نیست، فراهم مى‏آورند، جاهایى که مردم با آن آشنایى نداشته و جرأت رفتن به آنجا را ندارند.» (26).


1) سوره‏ى لقمان، آیه‏ى 19.

2) سوره‏ى فاطر، آیه‏ى 32.

3) مفردات راغب، ص 404، به نقل از اندیشه‏هاى اقتصادى در نهج‏البلاغه، محسن حائرى، ترجمه‏ى عبدالعلى آل‏بویه لنگرودى، بنیاد نهج‏البلاغه، 1378، ص 1.

4) سوره‏ى فرقان، آیه‏ى 67: و آنان که چون هزینه کنند اسراف نمى‏کنند و خست نمى‏ورزند، بلکه میان این دو، راه اعتدال را در پیش مى‏گیرند.

5) نهج‏البلاغه حکمت 140: «و هر کس میانه روى پیشه کند، نیازمند نگردد.«.

6) نهج‏البلاغه نامه‏ى 20: «زیاده روى را کنار بگذار و میانه‏رو باش.«.

7) غرر الحکم، ج 5، حدیث 474: «هر کس میانه‏رو باشد، هزینه‏اش سبک مى‏گردد.«.

8) غرر الحکم، ج 2، حدیث 45: «خرد آن است که میانه‏رو باشى و از اسراف بپرهیزى.«.

9) غرر الحکم، ج 5، ص 225: «میانه روى با هلاکت همراه نیست.«.

10) غرر الحکم، ج 1، ص 51: «میانه روى اندک را بسیار کند.«.

11) غرر الحکم، ج 3، ص 175: «اگر خداوند خیر بنده‏اى را بخواهد، میانه روى را در دل او مى‏اندازد.«.

12) حائرى، سید محسن، اندیشه‏هاى اقتصادى در نهج‏البلاغه، ترجمه‏ى عبدالعلى آل‏بویه لنگرودى، بنیاد نهج‏البلاغه، 1378، ص 3.

13) غرر الحکم، ج 3، ص 192.

14) حائرى، سید محسن، اندیشه‏هاى اقتصادى در نهج‏البلاغه،، ترجمه عبدالعلى آل‏بویه لنگرودى – بنیاد نهج‏البلاغه، 1378، ص 3.

15) نهج‏البلاغه، خطبه‏ى 185.

16) سوره احزاب، آیه‏ى 72.

17) نهج‏البلاغه خطبه‏ى 167. «خدا را در نظر بگیرید در حق بندگانش و بلادش، زیرا که شما حتى در حق سرزمین‏ها و چارپایان نیز مسئولید، اگر خیرى دیدید، آن را بگیرید و اگر شرى دیدید آن را واگذارید.«.

18) حائرى، سید محسن، اندیشه‏هاى اقتصادى در نهج‏البلاغه، ترجمه‏ى عبدالعلى آل‏بویه لنگرودى، بنیاد نهج‏البلاغه، 1378، ص 8.

19) نهج‏البلاغه خطبه‏ى 154.

20) یا داوود انک نعم العبد لولا انک تأکل من بیت‏المال و لا تعمل بیدک شیئا، اصول کافى، ج 5، ص 75.

21) نهج‏البلاغه خطبه‏ى 160.

22) کلینى، اصول کافى، ج 5، ص 75.

23) سوره‏ى نحل، آیه‏ى 76.

24) ابن ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 8 «الداعى بلا عمل کالرامى بلاوتر.«.

25) شرح ابن ابى‏الحدید، ج 19، ص 58: «آن کس که عملش او را به جایى نرساند، حسب و نسبش او را به جایى نخواهد رساند.«.

26) نهج‏البلاغه نامه‏ى 53.