جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شیپور رزم

زمان مطالعه: 4 دقیقه

بوی عملیات می‏آید و شایعه‏هایی در بین نیروها منتشر شده است. شاید هم شایعه نباشد، حقیقتی باشد که پخش شده است. حرفهایی زده می‏شود. تحرکاتی صورت می‏گیرد. دیروز هم مسئول گردان برای یک جلسه در سطح قرارگاه به اهواز رفت. دور و بر ستاد شلوغ شده و چند روزی است که تردد فرماندهان به آنجا زیاد شده است. کارهای نظامی گردان هم شدت گرفته. اگر امشب رزم شبانه داشته باشیم، می‏شود سه شب. سه شب است که برپا می‏خوریم و به خط می‏شویم. اکثر بچه‏های گروهان معتقدند، امشب هم رزم شبانه داریم. به همین علت، فانوسها و چراغها خیلی زود خاموش شدند. شاید یک حدس ساده باشد. ولی باید آماده بود. زیرا بدون اسلحه و تجهیزات و یا بدون پوتین و با زیرپوش به خط شدن، خیلی خجالت دارد. آن هم بعد از سه ماه حضور در اردوگاه.

بلند شو. وضو بگیر. کمی قرآن تلاوت کن. اگر فرصت نداری، همین طور که دراز می‏کشی، سوره‏ی » واقعه » را بخوان. تو دیگر عادت کرده‏ای. بیش از سه ماه است با پیراهن و شلوار رزم خوابیده‏ای و اگر پوتین هم به پا داشته باشی، ناراحت نمی‏شوی. خوب عادت کرده‏ای. امشب هم با لباس و شلوار کامل

بخواب. جای پوتین هم مشخص است که در تاریکی شب بتوانی یک راست بروی سراغش. تجهیزات و اسلحه هم بالای سرت. وقتی بلند شدی پس از برداشتن اسلحه و تجهیزات از سمت راست از چادر خارج می‏شدی و بند پوتین را در داخل صف ببند. خیلی سریع و تند. ذکر خدا هم یادت نرود.

همین که چشمهایت را روی هم می‏گذاری، چهره‏ی مهربان مادر را به یاد می‏آوری. ترسیم صورت جدی و خسته‏ی پدر هم مشکل نیست. به یاد آوردن مهربانیها و فداکاریهای آنها چندان بی‏دلیل نیست. فقط چند شب است که نمی‏گذارند بخوابی. و تو بارها خواب را از چشم والدین خود گرفته‏ای. به خاطر تو شبهای بسیاری را بیداری کشیدند. اما تا انتها مهربان و وفادار ماندند. پس آرام باش. راحت بخواب و خود را آماده کن. تا با اولین تیر از جا بلند شوی و خود را به گروهان برسانی.

» … برپا. بلند شو. سریعتر. بیا بیرون. به خط شو! چکار می‏کنی؟ »

خودت هم نمی‏دانی چطور به خط شدی. این قدر تیر کنار گوشهایت زدند که برق آتش آنها هم چشمهایت را خیره کرده. با وجودی که خیلی تاریک است و هیچ نوری برای پیدا کردن راه به تو کمک نمی‏کند ولی به علت تمرین زیاد، خیلی خوب آماده شده‏ای. پنج دقیقه طول کشید. شاید کمتر. خیلی سریع بود. مسئول گروهان هم غافل شده بود. آخر بچه‏ها خیلی زود به خط شده‏اند. برادر سعید رفت داخل چادر دسته‏ی یک و با چند نعره می‏خواست اگر کسی باقی مانده از چادر خارج کند، ولی کسی در چادر نبود. معاون گروهان مشغول آمارگیری و شمارش شد. درست بود. همه به خط شده بودند. هیچ کس غایب نبود. تقریبا همه به طور کامل و آماده. فقط چند نفر در انتهای ستون خیلی آرام با یکدیگر صحبت می‏کنند.

– دیدی گفتم امشب هم رزم شبانه داریم.

– خوب معلوم بود. خودم گفتم مسئول دسته‏ها در چادر گروهان جلسه دارن!

– نمی‏دونی امشب قراره کجا بریم؟

– فقط امیدوارم زیاد راه نرویم. چون من که خیلی خسته‏ام…

یک فریاد از سوی مسئول گروهان همه چیز را درست می‏کند. دیگر کسی حرف نمی‏زند. از هیچ کس صدا در نمی‏آید. ساکت و آرام.

– از جلو نظام.

– خبردار.

– بشین.

– پاشو.

– بشین.

– پاشو.

– از جلو نظام.

– خبردار.

دیگر کسی حرف نمی‏زند. خیلی آرام می‏نشینی. منتظر فرمان بعدی هستی.

شاید برپا باشد. ولی چند دقیقه‏ای سکوت. مسئول گردان به جلوی گروهان می‏آید. صدایش را پایین می‏آورد و خیلی خشک و بی‏روح از بچه‏ها می‏خواهد ظرف پنج دقیقه وضو بگیرند و دوباره به گروهان برگردند. جالب است چند نفر از بچه‏ها وضو دارند و از جایشان تکان نمی‏خورند. حتما در حال نماز شب بوده‏اند و یا شاید خوابشان نبرده است. به هر حال بچه‏ها خیلی زود برمی‏گردند و صفها را تشکیل می‏دهند. یک بار دیگر از جلو نظام…

خبردار..

و یک اشتباه.

یکی از بچه‏ها به طور ناقص می‏گوید: » ا… ا… »

خودش جلو خود را می‏گیرد. ولی صدا درآمده و مسئول گروهان واقعا عصبانی می‏شود. به دنبال فرد موردنظر می‏گردد. از او می‏خواهد که از صف بیرون بیاید.

یکی از نیروهای دسته یک است. ترسیده. مسئول گروهان به او می‏گوید چرا

دقت نمی‏کنی؟ اشتباه شما در عملیات باعث فاجعه می‏شود. بقیه‏ی بچه‏ها خوب فهمیده‏اند که شب نباید صدا کنند.

مسئول گروهان در حالی که سعی می‏کند درس سکوت شبانه را یک بار دیگر تکرار کند با عصبانیت رو به نیروها می‏گوید:

» فکر نکنید، در عملیات این صدا و یا کمتر از آن هیچی نیست. نه خیر کوچکتر از اینها هم مشکل‏آفرین است. دشمن سعی می‏کند سکوت ایجاد کند تا چنانچه از جلو و از تاریکی صدایی متوجه شد، با آن مقابله کند و آن وقت است که از شب تا خود صبح یکسره دوشکا کار می‏کند و حسابی تلفات می‏گیرد. پس، هوشیار باشید. دقت کنید. در شب هیچ کس حق ندارد کمترین صدایی بکند. بگذارید صدای تنفس عراقی به گوش شما برسد. اگر از آسمان صدا بلند شد از شما نباید صدایی در بیاید. حالا با یک صلوات در اختیار خودتان هستید… »

و منتظر ماند تا کسی دوباره اشتباه کند و صلوات بفرستد. ولی همه موضوع را فهمیده‏اند و در دلشان صلوات می‏فرستند و خیلی آرام به سوی چادرها می‏روند.

پوتین را که از پاهایت خارج می‏کنی، به طرف جای خود در چادر می‏روی. اسلحه و تجهیزات را می‏گذاری بالای سرت. دراز می‏کشی. نفس بلندی می‏کشی. با دست راست حلقه‏ای به دور صفحه ساعت خود ایجاد می‏کنی. ساعت 45 / 1 است. تا صبح بخواب. رزم شبانه هم تمام شد. یک رزم شبانه 15 دقیقه‏ای بدون اینکه خودت متوجه شوی می‏خوابی.

» برپا. بلند شو. بیا بیرون. سریعتر. به خط شو. سریع. معطل نکن. »

اول به ساعت نگاه می‏کنی. ساعت 18 / 2. چه خبر شده. شاید خواب می‏بینی. ولی نه واقعی است. رزم شبانه است. باید بیرون بروی. هنوز باورت نمی‏شود که مجددا برای رزم شبانه بروی بیرون. اما مجبوری. برو بیرون دوباره و شاید هم بعدا سه باره باید به خط شوی.

باز هم از جلو نظام…

خبردار…

بشین…

پاشو…

ولی این دفعه کوتاهتر. فقط 10 دقیقه و بعد آزاد باش.

خواب از سرت پریده. شاید منتظر برپا و رزم شبانه بعدی هستی. عده‏ای از بچه‏ها با پوتین خوابیده‏اند. بعضی‏ها هم با تجهیزات. اما نمی‏شود. باید درآورد. کم‏کم خواب چشمها را پر می‏کند و تو هم می‏خوابی. اما هوشیارانه.