ورود سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به صحنه طرحریزی اجرای عملیاتهای وسیع و به طور کلی ورود سپاه به سیستم فرماندهی، یکی از مقاطع و رویدادهای مهم جنگ محسوب میگردد. با توجه به عدم بهرهگیری سپاه از تجهیزات مناسب جنگی و بهرهمند نبودن از آموزش سطوح بالای نظامی، پاسخ این سؤال که چرا و چگونه سپاه در جنگ تحمیلی در جایگاه طراحی و تصمیمگیری و هدایت قرار میگیرد، از اهمیت خاص برخوردار است. پاسخ این سؤال میتواند به درک بهتر توسعه سازمانی سپاه و تحولات آتی جنگ کمک نموده و دریچه مناسبی را در تحلیل وقایع جنگ به روی محققان بگشاید. هر چند در این نوشته ما در مقام پاسخگویی و بررسی کامل این موضوع نیستیم اما وجه اشتراک این سؤال و عملیات ثامن الائمه به عنوان اولین حضور گسترده سپاه در صحنه فرماندهی جنگ ایجاب مینماید تا در حد امکان و نیاز به این مسئله پرداخت شود.
در این زمینه عوامل بسیاری دخیل بودند که برخی از آنان به خصوصیات شخصی مسئولان سپاه بر میگردد که در هدایت سپاه به این سمت تلاش بسیار کردند و با تفکر صحیح و درک واقعی تواناییهای کشور – خصوصا درک قدرت نیروهای مردمی – در این مسیر قدم نهادند که در این جا از آنان صرف نظر کرده و به عواملی میپردازیم که جنبه عمومیتر در تحقق این واقعه مهم داشتهاند.
اولین عامل مؤثر در درک سؤال فوق، توجه به «بینش سپاه و وسعت نبرد با متجاوز» است. نگاهی به گسترش نیروهای سپاه در طول خطوط نبرد در استان خوزستان یعنی از منطقه دهلران تا دهانه فاو، بیانگر این نکته مهم است که
مسئولان سپاه هیچ گاه در تفکر جنگ نقطهای با دشمن بعثی نبوده، بلکه به یک نگاه وسیع و انقلابی فکر میکردند، هر چند که عدهای با این طرز تفکر به علت کمبود توان سپاه مخالف بودند. سردار رضایی در این باره میگوید:
»این تفکر و سپس پیاده شدن آن در طول خطوط، آنچه را که در ابتدا میتوانست برای سپاه اسلام به ارمغان آورد، ماهیت ارزشمند واژهای به نام «شناخت» بود. شناخت عالی از زمین و موانع آن و شناخت بسیار خوب از دشمن و ضعف موجود در سیستم دفاعی او، و این شناختها میتوانست به عنوان دو عامل اصلی در یک طرحریزی موفق محسوب گردد. در واقع این عامل با ایجاد اعتماد به نفس در تصمیمگیری زمینهای لازم را در یک تفکر طراحی به وجود آورد.«
عامل بعدی در چگونگی ورود سپاه به صحنه طرحریزی را باید در تفکر «رزم سازماندهی شده» مورد مطالعه قرار داد؛ تفکری که با استفاده از تجارب درگیریهای کردستان حاصل گردید و از همان روزهای نخستین جنگ در جنوب به عنوان یک محور اصلی مبارزه مدنظر قرار گرفت. سردار رضایی در این خصوص میگوید:
»نتیجه این تفکر تشکیل یک مرکز عملیاتی تحت نام «ستاد عملیاتی جنوب» با حضور جمعی از برادران سپاه میباشد و عمل جمعآوری اطلاعات (1) از محورهای مختلف و جمعبندی آنان و تجزیه و تحلیل اطلاعات و بررسی راههای گوناگون در مقابله با متجاوز و در نهایت ایجاد یک سیستم طرحریزی توسط این ستاد پایهگذاری میگردد و باید گفت که اگر تفکر رزم سازماندهی شده بر خطوط میدانهای نبرد سپاه پاسداران حاکم نمیگردید هرگز انسجام لازم در طرحریزی تحقق نمییافت.«
قبل از ذکر عامل بعدی بیان این نکته لازم است که باید به یاد داشت که
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از بطن آحاد مردم انقلابی کشور برای دفاع از انقلاب اسلامی شکل گرفت و این افراد از مؤمنترین، فداکارترین و معتقدترین جوانان کشور محسوب میشدند:
»مصطفی ردانیپور، روحانی پرشور و حماسه آفرینی بود. دست مرا گرفت و به طرف یک نیسان وانت برد. در سراشیبی جاده باریک ساختمان گلف که نام «پایگاه منتظران شهادت» را بر خود داشت، چند اسیر عراقی، خاکی و خسته عقب وانت نشسته بودند و دستهای آنها با طناب، محکم بسته شده بود. اسیر عراقی و دیدن سرباز عراقی برای من تازگی داشت و جالب بود. آنها را برانداز کردم. ظاهرشان مثل خودمان، آدم بود ولی با سبیلهای پهن و قیافههای ویژه یک اسیر. دو جنازه عراقی هم وسط وانت بین اسرا بود. مصطفی میگفت: اینها نمونه عملیات دیشب و شکست عراقیها در دارخوین است. برای من همه چیز جالب بود. بالای گلف برگشتیم. بلیزری زوزهکشان از سربالایی خود را به ساختمان رساند. یک خودروی نسبتا بزرگ، و یک راننده جمع و جور و لاغر با لباس کار سپاه از آن خارج شد. با خود گفتم: ماشین به این بزرگی را به یک بچه نمیدهند! به نظرم 18،17 ساله میرسید. شاید هم کمتر. مصطفی خود را جمع و جور کرد و با احترام به او سلام کرد، و او با لبخندی ملیح و دوست داشتنی از دور جواب داد. حالا مرد مصمم و کار کشتهای با هیبت خاصی به نظر میرسید. با پوشهای در دست از پلهها بالا رفت
– او کی بود؟
– حسن باقری، از فرماندهان اصلی در خوزستان، مسئول اطلاعات عملیات در جنوب کشور است.
برایم جالب بود. به سرعت دنبال حسن راه افتادم. دیدن یک فرمانده بزرگ برایم افتخار بود. به سرعت به او رسیدم، از چند قدمی او، وارد سالن شد و به طرف اتاق آخر رفت، اندکی صبر کرد و بازگشت و وارد یک راهرو نیمه کاره و تاریک شد. چند اتاق سمت چپ راهرو بود. اتاق اول نه، اتاق دوم، این جا محل کار حسن باقری بود، با یک موکت کف آن، آخر راهرو در یک اتاق کوچک، بیسیمچی مرتب طرف مقابل خود را صدا میزد:
یاسر یاسر. یاسر، عمار. یاسر، عمار.» (2).
وجود انگیزه بسیار قوی و روحیه عالی از شاخصترین خصوصیات این افراد در صحنههای مبارزه بود که تأثیر بسزایی در توان آنان ایجاد میکرد. با توجه به این خصوصیات و عقاید نشأت گرفته از اسلام ناب محمدی (ص) خصوصا عشق به عاشورای حسینی و توجه به درسهای این واقعه در مبارزه با دشمنان انقلاب آنان به هیچ عنوان تحت تأثیر کمبودهای مادی قرار نگرفته و یأس و ناامیدی در آنان ظهور نمیکرد و همواره در جهت ادای تکلیف الهی و انجام فرامین رهبر انقلاب حضرت امام خمینی گام مینهادند:
»… یک ساعت بعد، «کوت عبدالله» بودیم و سپس جاده اهواز – دارخوین، کیلومتر 75 سه راهی شادگان است. مستقیم به آبادان، سمت چپ شادگان و سمت راست جادهای شنی و ناهموار که ما را به روستای دارخوین میرساند. از میان نخلستانی زیبا عبور میکنیم و پالایشگاهی قدیمی و متروکه، و هر زمان انفجار خمپارهای، که بیاختیار سر ما را به جلو پرتاب میکند و لحظهای بعد ورود به پاسگاه دارخوین که پاسگاه ژاندارمری بوده است و اکنون ستاد فرماندهی در جبهه دارخوین. اولین دیدار با مصطفی ربیعی و اصغر صبوری است که سرها را تراشیدهاند و این نمادی از دوری از دنیاست. و برای من، که اولین لحظات حضورم در حاشیه کارون را شروع کردهام و شاهد چهرههای سوخته از آفتاب یاران قدیمی هستم احساس پاک در درون و آرامشی در همه وجود، و این جا، همان جایی است که امام انتظار دارد. دیگر هیچ کاری در هیچ کجای دنیا ندارم.» (3).
مجموع این شرایط واژه «بن بست» در مبارزه و جهاد را از دایره تفکرات و عقاید آنان خارج مینمود.
عامل دیگر که از درون تشکیلات سپاه، مسئولان را به شدت تحت فشار قرار داد، خواستههای مکرر رزمندگان سپاه اسلام در اجرای عملیات علیه دشمن تجاوزگر بود، چرا که حضور نیروهای عراق در سرزمین ایران اسلامی همانند خنجری در قلب این دلاور مردان عرصه جهاد، زجرآور میبود و اینان نمیتوانستند حضور این نیروها را تحمل کرده و ساکت در سنگرهای خود نظارهگر حضور آنان باشند. لذا همواره مسئولان خود را در خصوص علت عدم اجرای عملیات، مورد مؤاخذه و سؤال قرار میدادند:
»در اواخر سال 59 بر و بچههای جبهه دارخوین جهت اجرای عملیات علیه مواضع دشمن به مسئولان فشار میآوردند. آنها معتقد بودند عملیات نکردن در راستای خواسته بنیصدر است و بیشتر بوی مصالحه و ترس دارد و با توجه به توان عملیاتی که داشتند موفقیت در یک عملیات علیه خطوط اول و دوم عراقیها را قابل دسترسی میدانستند. بنابراین شد که یکی از مسئولان مرکز عملیات جنوب به دارخوین بیاید و مطالب بچهها را گوش کند. برادران حرفهای خود را یکی کردند و به اصطلاح میخواستند هر کس آمد از چپ و راست او را بمباران کنند.
بالاخره مسئول مورد نظر – که کسی جز حسن باقری نبود – به منطقه آمد و در یکی از اتاقهای پاسگاه دارخوین جلسه برقرار شد. بیشتر بچهها اولین باری بود که او را میدیدند. در آن جلسه آن چنان، یک تنه، همه را بمباران کرد که دیگر کسی را یاری صحبت نبود. خداوند حقیقتا حکمت را در زبان این فرزند خلف اسلام قرار داده بود. صحبت اصلی حسن در آن جلسه به این مضمون بود که: «در اجرای عملیات شکی نداریم. اما باید به گونهای عملیات کنیم که صددرصد به پیروزی در آن امید داشته باشیم. عدم موفقیت در چند عملیات کلاسیک در ماههای گذشته دشمن را یاغیتر کرده است. باید عملیات آن چنان پر قدرت انجام شود که نه تنها دشمن به موضع انفعالی بیفتد، بلکه روحیه ما را برای اجرای عملیات بعدی مضاعف کند. «مطالب مورد بحث در آن جلسه، هسته اولیه طرح عملیات موفق «فرماندهی کل قوا» را به وجود آورد که چهار ماه بعد در 21 / 3 / 1360 انجام گرفت.» (3).
در آن زمان اگر نیروهای منطقه تأکید بر عملیات داشتند و در بحثها اشاره به عملیاتی مثلا با عمق سه چهار کیلومتر میشد، باز هم نظر و نیت آنها رسیدن به شکستن حصر آبادان بود. این برداشت را داشتند که پیشروی به طرف پل و محدود کردن جبهه دشمن و به اصطلاح «سرپل عراقیها» برای عملیات اصلی ضروری است.
در خصوص علل حضور سپاه در امر طرحریزی و سپس حضور در سیستم فرماندهی جنگ، سردار «غلامعلی رشید» – که در آن زمان یکی از مسئولان ستاد عملیات جنوب بود – به این مطالب اشاره میکند:
»از اردیبهشت سال 60 در ستاد عملیات جنوب این بحث آغاز گردید که سپاه چه نقشی را باید در صحنه جنگ برعهده بگیرد و چگونه میتواند در سیستم سنتی فرماندهی جنگ
حضور یابد و انتخاب عملیات ثامن الائمه به خاطر اثبات توانایی سپاه به مسئولین نظامی کشور بود و این که اگر آنها نمیتوانند با مسئله اشغال مقابله کنند این واقعیت را درک نمایند که افراد دیگری وجود دارند که میتوانند از عهده این مهم برآیند.» (4).
لذا میتوان اثبات حقانیت تواناییهای سپاه اسلام و نیروهای مردمی را به عنوان یکی دیگر از عوامل اساسی این موضوع مدنظر قرار داد.
در هر صورت، مسئولان سپاه در اولین ماههای سال 60 در حالی که تجربههای پر ارزشی از عملیاتهای محدود شش ماهه اول جنگ انداخته بودند، با درک وضعیت جبهه جنگ و شناخت وظیفه خود در آن مقطع حساس از جنگ تحمیلی جرأت آن را یافتند که در حین دوران جوانی تشکیلات، به امر خطیر طرحریزی عملیاتی وسیع مبادرت ورزند.
1) سردار محمد باقری در مورد تلاش شهید حسن باقری برای راهاندازی اطلاعات – عملیات در ستاد عملیات جنوب میگوید: «حضور او در جنگ شروعی مظلومانه داشت. برای این که او را به منطقه راه نمیدادند؛ با لباس عربی و دشداشه به عنوان مردم بومی وارد صحنه نبرد شد. پس از راهاندازی هستههای اولیه اطلاعات عملیات، او شخصا با افسران اسیر عراقی صحبت میکرد و براساس احساسات دینی و انسانی آنها را تخلیه اطلاعاتی میکرد. نتیجه این میشد که با چشمان باز، جبهه دشمن را میدید، تحلیل صحیح میکرد. خوب طرح میداد و جلوتر از همه حرکت میکرد.«(مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، سند شماره 453 / 498(.
2) مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، سند شماره 453 / 498، روایت سید علی بنیلوحی.
3) همان.
4) مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، اظهارات برادر غلامعلی رشید.