جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

شهید سید حسن مدرس

زمان مطالعه: 10 دقیقه

مدرس جلو اولتیماتوم دولت روس ایستاد

یک مجلس از مجالس سابق که مرحوم مدرس، مرحوم آسید حسن مدرس در آن مجلس بود، اولتیاتومى از دولت روس آمد به ایران که اگر فلان قضیه را انجام ندهید (که من حالا هیچى از آن را یادم نیست) ما از فلان جا که قزوین ظاهرا بوده است مى‏آییم به تهران و تهران را مى‏گیریم و دولت ایران هم فشار مى‏آورد به مجلس که باید این را تصویب کند. یکى از مورخین، مورخین آمریکایى مى‏نویسد که یک روحانى با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت آقایان اگر بناست ما از بین برویم چرا با دست خودمان برویم، رد کرد، مجلس به واسطه مخالفت او جرأت پیدا کرد و رد کرد و هیچ غلطى هم نکردند؛ روحانى این است، یک روحانى توى مجلس بود نگذاشت آن قلدر شوروى را، روسیه سابقه را، پیشنهاد اولتیماتومش را یک روحانى ضعیف، یک مشت استخوان رد کرد. (1).

تاریخ 4 / 8 / 43

مدرس به تنهایى در مقابل ظلم مى‏ایستاد

مرحوم مدرس (رحمة الله) – خوب – من ایشان را هم دیده بودم. این هم یکى از اشخاصى بود که در مقابل ظلم ایستاد، در مقابل ظلم آن مرد سیاه کوهى، آن رضاخان قلدر ایستاد و در مجلس بود. ایشان را به عنوان طراز اول، علما فرستادند به تهران و ایشان

با گارى آمد تهران، از قرارى که آدم موثقى نقل مى‏کرد، ایشان یک گارى آنجا خریده بود و اسبش را شاید خودش مى‏راند تا آمد به تهران، آنجا هم یک خانه مختصرى اجاره کرد و من منزل ایشان مکرر رفتم، خدمت ایشان (رضوان الله علیه) مکرر رسیدم، ایشان به عنوان طراز اول آمد لکن طراز اول که اصلا از اول مجلسش منتفى شد، بعد ایشان وکیل مى‏شد، هر وقت هم که ایشان وکیل مى‏خواست بشود، وکیل اول، در تهران وکیل اول مدرس بود. ایشان در مقابل ظلم، تنها مى‏ایستاد و صحبت مى‏کرد و اشخاص دیگرى از قبیل ملک‏الشعراء (2) و دیگران به دنبال او بودند اما او بود که مى‏ایستاد و برخلاف ظلم و بر تملک تعدیان آن شخص صحبت مى‏کرد. (3).

تاریخ 10 / 10 / 56

یکى از اشتباهات این بود که از مدرس حمایت نشد

یکى از اشتباهات این بود که مردم یا آنهایى که باید مردم را آگاه کنند پشتیبانى از مدرس نکردند. مدرس تنها مرد بزرگى بود که با او مقابله کرد و ایستاد و مخالفت کرد و در مجلس هم بعضیها موافق با مدرس بودند و بعضیها هم سرسخت مخالفت مى‏کردند با مدرس و در آن وقت باز یک جناحهایى مى‏توانستند که پشت سر مدرس را بگیرند و پشتیبانى کنند و اگر پشتیبانى کرده بودند مدرس مردى بود که با منطق قوى و اطلاعات خوب و شجاعت و همه اینها موصوف بود و ممکن بود که همان وقت شر این خانواده کنده بشود و نشد. (4).

تاریخ 16 / 8 / 57

مدرس و شکست رضاشاه

یک آخوند توى مجلس بود پدرش را درمى‏آورد، یک مدرس که در مجلس بود مکرر شکست داد، آخر گرفتند او را کشتند. (5).

تاریخ 1 / 11 / 57

مدرس، الهى بود

این عکسى (6) که ملاحظه مى‏کنید، شخصى است که ملک‏الشعرا گفته است که از زمان مغول تا حالا مثل این شخص در عالم نیامده، یعنى مرحوم مدرس. این حرف اوست. آنى که خودمان دیدیم تنها آدمى که در مقابل رضاخان قلدر ایستاد این است، این شخص است، یک روحانى که لباسش از سایر اشخاص کمتر بود و کرباس به تن مى‏کرد، آن وقت وقتى که شعر گفته بودند، براى تنبان کرباس مدرس، آن فاسد شعر گفته بود، او در مقابل قدرت بزرگ رضاخان مى‏گفتند ایستاد و گفت که مرده باد او و زنده باد من.

یک چنین مرد قدرتمندى بود براى اینکه الهى بود براى خدا مى‏خواست کار بکند، نمى‏ترسید. خداوند ان شاء الله او را رحمت کند. (7).

تاریخ 24 / 2 / 58

مدرس نمونه انسان مورد نظر اسلام

اسلام مى‏خواهد انسان درست کند مى‏خواهد آدم درست کند یک آدم دیگر موافق تعلیم قرآن درست شود یک وقت مى‏بینید که یک مدرس از کار در مى‏آید که یک مدرس مثل یک گروه است، جلوى قدرت رضاخان را، آن قدرت شیطانى را مى‏ایستد، مى‏ایستد تنها، با پیرمردى خودش مى‏ایستد جلویش را مى‏گیرد و جلوى شوروى که مى‏خواستند به ایران حمله کنند مى‏گیرد. اینها هم، خارجیها هم از انسان مى‏ترسند. (8).

تاریخ 31 / 2 / 58

مدرس یک نفرى بر همه مجلس غلبه مى‏کرد

آنها از مدرس مى‏ترسیدند. مدرس یک انسان بود، یک نفرى نگذاشت پیش برود کارهاى او را تا وقتى کشتندش. یک نفرى غلبه مى‏کرد بر همه‏ى مجلس، بر اهالى که در مجلس بودند غلبه مى‏کرد یک نفرى، یک نفرى تا توى مجلس نبود (من آن وقت مجلس رفتم، دیدم، براى تماشا، بچه بودم، جوان بودم رفتم) مجلس آن وقت تا مدرس نبود مثل اینکه چیزى در آن نیست، مثل اینکه محتوا ندارد. مدرس با آن عباى نازک و با آن – عرض

بکنم – قباى کرباسى وقتى وارد مى‏شد، مجلس مى‏شد – یک مجلس – طرحهایى که در مجلس داده مى‏شد، آن که مخالف بود مدرس مخالفت مى‏کرد و مى‏ماساند مطلب را. (9).

تاریخ 16 / 3 / 58

مدرى مى‏گفت: ظالمان را بزنید تا بروند از شما شکایت کنند

مرحوم مدرس خدا رحمتش کند مردى بود که ملک‏الشعرا گفته بود از زمان مغول تا حالا مثل مدرس کسى نیامده، مى‏گفت که بزنید که بروند از شما شکایت کنند، نه بخورید و بروید شکایت کنید. من رفتم پیشش، خدا رحمتش کند، اخوى ما نوشته بود به من که یک نفرى است اینجا رئیس غله است، آن وقت یک رئیس غله زمان رضاشاه بود، به من نوشت که بروید به آقاى مدرس بگویید که این مرد آدم فاسدى است، دو تا سگ دارد یکى‏اش را اسمش را سید گذاشته و یکى‏اش را شیخ، شما بگویید که این را از اینجا بیرونش کنند. من رفتم به ایشان گفتم، گفت بکشیدش. گفتم آخر چطور بکشیم؟ گفت من مى‏نویسم بکشیدش. گفتم آخر شما اینجا مأمور هستید، شما اینجا هستید آنها آنجا نمى‏توانند. گفت چطور شد که وقتى قافله‏ها از گلپایگان مى‏آیند عبور کنند و بروند، از کمره مى خواهند عبور کنند مى‏فرستند لختشان مى‏کنند، حالا نمى‏توانید بکشید یک کسى را. (10).

تاریخ 23 / 3 / 58

رضاخان از مدرس مى‏ترسید اینهایى که مى‏خواهند انسان درست نشود از انسان مى‏ترسند. این رژیمها از انسان مى‏ترسند، در هر رژیمى یک انسان اگر پیدا بشود، متحول مى‏کند کارها را. رضاشاه از مدرس مى‏ترسید، آنقدرى که از مدرس مى‏ترسید، از دزدهاى سرگردنه نمى‏ترسید، از تفنگدارها نمى‏ترسید. از مدرس مى‏ترسید، مدرس مانع بود از اینکه یک کارهاى زشتى را انجام بدهد و آخر مدرس را گرفت و کشت. (11).

تاریخ 26 / 5 / 58

تنها مدرس بود که جلوى رضاخان ایستاد

مرحوم مدرس یک کسى بود که در مقابل همه مى‏ایستاد و مع‏الأسف اینها مى‏گویند روحانیون نقشى نداشتند. یک روحانى در یک مجلسى رضاخان مى‏خواست که جمهورى درست کند و مدرس مخالفت مى‏کرد، مى‏دانست که این مى‏خواهد حقه بزند و مردم را بچاپد، فقط مدرس ایستاد و جلوى او را گرفت. مع‏ذلک مى‏گویند روحانیون هیچ نقشى نداشتند. در طول مدتى که از اولى که رضاخان آمد و اول سالوسى خودش را کرد و پایش را محکم کرد و شروع کرد با اسلام مخالفت کردن، این کسى که در مقابل اینها ایستاد و مشتش را گره کرد همین روحانیون بودند، همین علما بودند که از مشهد و از تبریز و از اصفهان و از سایر بلاد مخالفت کردند و آن احزاب و این نهضتها و اینها هیچ کدام با آنها مخالفت نکردند. (12).

تاریخ 14 / 3 / 59

لباس کرباسى مدرس زبانزد همه بود

مدرس از قرارى که از او نقل کرده‏اند گفته بود که: «در مجلس ما یک مسلمان هست، آن هم ارباب کیخسرو«. (13) رضاخان رقیب خودش را مدرس مى‏دانست، به دیگران اعتنایى نداشت. رقیب خودش را مدرس مى‏دانست که وقتى که مى‏ایستاد و صحبت مى‏کرد، متزلزل مى‏کرد همه را. یک انسان بود، وضع زندگیش آن بود که شما شنیدید و من دیدم. وقتى که وکیل شد یعنى از اول به عنوان فقیهى که باید در مجلس باشد تعیین شد، آنطور که نقل کرده‏اند یک گارى با یک اسبى در اصفهان خریده بود و سوار شده بود و خودش آورده بود تا تهران، آنجا آن را هم فروخته بود و منزلش یک منزل محقر از حیث ساختمان، یک قدرى بزرگ بود ولى محقر از حیث ساختمان و زندگى یک زندگى مادون عادى که در آن وقت لباس کرباس ایشان زبانزد بود، کرباسى که باید از خود ایران باشد مى‏پوشید. این وطنخواهها کدام لباسشان مال ایران است؟ (14).

تاریخ 27 / 9 / 59

بدون مدرس مجلس، احساس نقص مى‏کرد

شما ملاحظه کرده‏اید، تاریخ مرحوم مدرس را دیده‏اید که یک سید خشکیده‏ى لاغر – عرض مى‏کنم – لباس کرباسى (که یکى از فحشهایى که آن شاعر به او داده بود، همین بود که تنبان کرباسى پوشیده) یک همچو آدمى در مقابل آن قلدرى که هرکس آن وقت را ادارک کرده مى‏داند که زمان رضاشاه غیر زمان محمدرضا شاه بود، آن وقت یک قلدرى بود که شاید تاریخ ما کم مطلع بود، در مقابل او همچو ایستاد، در مجلس، در خارج – فلان – که یک وقت گفته بود سید چه از جان من مى‏خواهى؟ گفته بود که مى‏خواهم تا تو نباشى، مى‏خواهم تو نباشى. این آدم که – مى‏آمد – (من درس ایشان یک روز رفتم) مى‏آمد در مدرسه سپهسالار که مدرسه شهید مطهرى است حالا، درس مى‏گفت، من یک روز رفتن درس ایشان، مثل اینکه هیچ کارى ندارد، فقط طلبه‏اى است دارد درس مى‏گوید. اینطور قدرت روحى داشت، در صورتى که آن وقت در کوران آن مسائل سیاسى بود که باید حالا بروند مجلس و آن بساط را درست کنند. از آنجا، پیش ما، رفت مجلس. آن وقت هم که مى‏رفت مجلس، یک نفرى بود که همه از او حساب مى‏بردند. من مجلس آن وقت را هم دیده‏ام، کانه مجلس منتظر بود که مدرس بیاید. با اینکه با او بد بودند ولى مجلس کانه احساس نقص مى‏کرد وقتى مدرس نبود. وقتى مدرس مى‏آمد مثل اینکه یک چیز تازه‏اى واقع شده. این براى چه بود؟ براى اینکه یک آدمى بود که نه به مقام اعتنا مى‏کرد و نه به دارایى و امثال ذلک، هیچ اعتنا نمى‏کرد، نه مقامى او را جذبش مى‏کرد. ایشان وضعش اینطور بود که (براى من نقل کردند این را که) داشت قلیان خودش را چاق مى‏کرد، خودش اینطور بود، فرمانفرماى آن روز (حالا که من مى‏گویم فرمانفرما، شما به ذهنتان نمى‏آید که یعنى چه) فرمانفرماى آن روز وارد شده بود منزلش، گفته بود که به او، حضرت والا من قلیان را آبش را مى‏ریزیم تو این را، آتش سرخ کن را درست کن، یا به عکس. از اینجا همچو او را کوچک مى‏کرد که دیگر نه، طمع دیگر نمى‏توانست بکند. وقتى اینطور با او رفتار کرد که بیا این آتش سرخ کن را گردش بده، آن آدمى که همه برایش تعظیم مى‏کردند، همه برایش چه مى‏کردند، این وقتى اینطورى مى‏رسیده، این شخصیتها را اینطورى از بین مى‏برد که مبادا طمع کند از ایشان چیزى بخواهد. من بودم آنجا که یک کسى یک چیزى نوشته بود، زمان قدرت رضاشاه، زمانى که آن وقت باز شاه نبود، آن

وقت یک قلدر نفهمى بود که هیچ چیز را ابقا نمى‏کرد، یک کسى آمد گفت من یک چیزى نوشتم براى عدلیه، شما بدهید ببرند پیش حضرت اشرف (یک همچو تعبیرهایى) که ببینند. گفت، رضاخان که باز نمى‏داند اصلش عدلیه را با «الف» مى‏نویسند یا با «ع» مى‏نویسند، من بدهم این را او ببیند؟ نه اینکه این را در غیاب مى‏گفت، در حضورشان هم مى‏گفت. اینجورى بود وضعش. این چه بود؟ براى اینکه وارسته بود، وابسته به هواهاى نفس نبود، «اتخذ هوى الله» نبود. این، هواهاى نفسانى خودش را اله خودش قرار نداده بود، این اله خودش را خدا قرار داده بود. این براى مقام و براى جاه و براى وضعیت کذا نمى‏رفت عمل بکند، او براى خدا عمل مى‏کرد. کسى که براى خدا عمل مى‏کند، وضع زندگیش هم آن است، دیگر از آن وضع بدتر که دیگر نمى‏شود برایش، براى چه دیگر چه بکند، از هیچ کس هم نمى‏ترسید. وقتى که رضاشاه ریخت به مجلس که چیز مى‏کردند، فریاد مى‏زدند آن قلدرهاى اطرافش که زنده باد کذا و زنده باد کذا، مدرس رفت ایستاد و گفت که مرده باد کذا، زنده باد خودم. خوب، در مقابل او شما نمى‏دانید حالا، در مقابل او ایستادن یعنى چه و او ایستاد. این براى این بود که از هواهاى نفسانى آزاد بود، وارسته بود، وابسته نبود. (15).

تاریخ 7 / 6 / 61

اگر چند نفر افکار مدرس را داشتند مشروطه منحرف نمى‏شد

اگر در هر شهرى و استانى چند نفر مؤثر، افکار مثل مرحوم مدرس شهید را داشتند، مشروطه به طور مشروع و صحیح پیش مى‏رفت و قانون اساسى با متمم آن که مرحوم حاج شیخ فضل‏الله در راه آن شهید شد، دستخوش افکار غربى و دستخوش تصرفاتى که در آن شد نمى‏گردید و اسلام عزیز و مسلمانان مظلوم ایران آن رنجهاى طاقت‏فرسا را نمى‏کشیدند. به دنبال خروج روحانیون یا به عبارت دیگر اخراج آنان از صحنه، عموم متدینین از هر قشرى از اقشار، چه فرهنگى، چه کارگرى، چه ادارى و بازارى و چه غیر اینها نیز از دخالت کناره گرفتند یا برکنارشان کردند و آن شد که شد. (16).

تاریخ 22 / 11 / 62

مدرس ستاره درخشانى بر تارک کشور

در عصر شکوفایى انقلاب اسلامى، بزرگداشت مجاهدى عظیم‏الشأن و متعهدى برومند و عالم بزرگوارى که در دوران سیاه اختناق رضاخانى مى‏زیست، لازم مى‏باشد. زیرا در زمانى که قلمها شکسته و زبانها بسته و گلوها فشرده بود، او از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمى‏کرد.

در آن روزگار در حقیقت حق حیات از ملت مظلوم ایران سلب شده بود و میدان تاخت و تاز قلدرى هتاک در سطح کشور باز و دست مزدوران پلیدش در سراسر ایران تا مرفق به خون عزیزان آزاده وطن و علماى اعلام و طبقات مختلف آغشته بود. این عالم ضعیف‏الجثه با جسمى نحیف و روحى بزرگ و شاداب از ایمان و صفا و حقیقت و زبانى چون شمشیر حیدر کرار، رویارویشان ایستاد و فریاد کشید و حق را گفت و جنایات را آشکار کرد و مجال را بر رضاخان کذایى تنگ و روزگارشان را سیاه کرد و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار کرد و به دست دژخیمان ستمشاهى در غربت به شهادت رسید و به اجداد طاهرینش پیوست.

درواقع شهید بزرگ ما مرحوم مدرس که القاب براى او کوتاه و کوچک است، ستاره درخشانى بود بر تارک کشورى که از ظلم و جور رضاشاهى تاریک مى‏نمود. و تا کسى آن زمان را درک نکرده باشد، ارزش این شخصیت عالى مقام را نمى‏تواند درک کند. ملت ما مرهون خدمات و فداکارى‏هاى اوست. و اینک که با سربلندى از بین ما رفته، برماست که ابعاد روحى و بینش سیاسى و اعتقادى او را هرچه بهتر بشناسیم و بشناسانیم و با خدمت ناچیز خود مزار شریف دور افتاده او را تعمیر و احیا نماییم. (17).

تاریخ 28 / 6 / 63

مدرس اولین مرد مجاهد

تأیید امام خمینى در مورد چاپ عکس آیت‏الله مدرس روى اسکناس یکصد ریالى

بسمه تعالى

سزاوار است که اولین اسکناس که در ایران به طبع مى‏رسد، عکس اولین مرد مجاهد

در رژیم منحوس پهلوى چاپ شود. خداوند رحمت فرماید ایشان را. (18).

تاریخ 7 / 9 / 64

روح‏الله الموسوى الخمینى


1) بیانات امام خمینى در مورد طرح اسارت بار احیاى کاپیتولاسیون – صحیفه نور – جلد 1 – ص 106-107.

2) محمدتقى بهار، ملقب به ملک‏الشعراء (1330 – 1266 ه.ق) شاعر بزرگ ایرانى که از یاران سید حسن مدرس بود. وى چندین دوره به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد.

3) بیانات امام خمینى پس از فاجعه کشتار نوزدهم دى – صحیفه نور – جلد 1 – ص 268.

4) سخنرانى امام خمینى در غفلت‏ها و اشتباهات علماء و رجال سیاسى در طول سلطنت پهلوى – صحیفه نور – جلد 3 – ص 34.

5) بیانات امام خمینى پیرامون افشاى جنایات شاه صحیفه نور – جلد 4 – ص 255.

6) اشاره به تمثال مرحوم مدرس.

7) بیانات امام خمینى در جمع کارگران صحیفه نور – جلد 6 – ص 171.

8) بیانات امام خمینى در جمع دانشجویان دانشکده حقوق – صحیفه نور – جلد 6 – ص 231.

9) بیانات امام خمینى در جمع گروه دانشجویان – صحیفه نور – جلد 7 – ص 63.

10) بیانات امم خمینى در جمع گروهى از دانشجویان – صحیفه نور – جلد 7 – ص 104.

11) بیانات امام خمینى در جمع اعضاى سمینار آموزشى انجمن اسلامى معلمین – صحیفه نور – جلد 8 – ص 241.

12) بیانات امام خمینى در جمع دانشجویان و اساتید – صحیفه نور – جلد 12 – ص 145- 146.

13) کیخسرو شاهرخ از زرتشتى‏هاى کرمان که یازده دوره متوالى نماینده اقلیت زرتشتى در مجلس شوراى ملى بود او مردى مدیر، مجرب، متین و فاضل بود که تألیفاتى هم دارد. وى در سال 1319 ه ش. توسط ایادى رضاشاه به قتل رسید.

14) بیانات امام خمینى در جمع اعضاى دفتر تحکیم وحدت حوزه – دانشگاه – صحیفه نور – جلد 13 – ص 209.

15) بیانات امام خمینى در دیدار با نخست‏وزیر و اعضاى هیأت دولت – صحیفه نور – جلد 16 – ص 268 – 269.

16) پیام امام خمینى به مناسبت پنجمین سالگرد پیروزى انقلاب اسلامى – صحیفه نور – جلد 18 – ص 231.

17) حکم امام خمینى به حجت‏الاسلام حاج شیخ عباس طبرسى – صحیفه نور – جلد 19 – ص 66.

18) تأیید امام خمینى در مورد چاپ عکس آیت‏الله مدرس روى اسکناس یکصدریالى – صحیفه نور – جلد 19 – ص 246.