حضرت عیسى (ع) هنگامى ظهور نمود که دین حضرت موسى (ع) به انحراف کشیده شده بود.
پادشاهان و کاهنان و حتى رهبانان و احبار و بسیارى از طبقات مردم نیز فریفته دنیا شده و زر و زور و شهوت و ریا و ظلم آنها را از حقیقت آیین موسى (ع) دور کرد. طبیعى بود ظهور مسیح که مبشر عدالت و رحمت و صلح در بین مردم و نیز ایثار مال و جان در راه خدا بود با مخالفت گمراهان و سودجویان و منحرفان مواجه شود. از نظر عده زیادى از مسیحیان حضرت عیسى (ع) براى رهایى انسانها به استقبال مرگ رفت. او کشته شد تا گناهان پیروانش بخشیده شود. مسیح به این دنیا آمد تا مصلوب شود و کفاره گناهان امت باشد و دیگران از مجازات رهایى یابند. بنابراین مسیح «شهید» و فدایى امت است تا گناهان آنها باز خرید شود. از دیدگاه مسیحیان نخستین، مرگ مسیح یک حادثه زمینى نبود. آنها او را «برهاى که از بناى عالم ذبح شده» بود مىدانستند.
»پولس که اهل رؤیا و رقیب پطرس، یعقوب و یوحنا بود با استفاده از مزمور 22، مرگ او را به وسیله تصلیب مطرح کرد. اما به نظر پولس قاتلان مسیح نه کاهنان یهود و یا فرمانرواى رومى بلکه از شیطان و ابلیسهاى او یعنى «روساى رومى» عالم که زایل گردیده» (1) بودند.
در انجیل منسوب به پطرس تصلیب عیسى (ع) به هیرودیس، پادشاه قوم یهود نسبت داده مىشود. مسیحیان اولیه معتقد بودند که کاهنان و کاتبان و زعماى یهود مانع اشاعه تعالیم مسیح مىشدند و به او دشنام مىدادند و متهم به کفر مىکردند. مسیح که از دشمنى و توطئه آنها مطلع بود خود را براى شهادت آماده ساخته بود. آنها معتقد بودند
که مسیح هم نحوه قتل و هم قاتل خود را پیشبینى کرده بود. او در آخرین مجلس که با حواریون ترتیب داده بود آنها را براى مفارقت آماده ساخت. بعدا رئیس کاهنان عدهاى را بدنبال عیسى فرستاده بود و یهوداى اسخریوطى او را به جمعى که با چوب و شمشیر به سراغ او آمده بودند تسلیم کرد. سرانجام آنها عیسى (ع) را به جرم گفتن کفر به اعدام محکوم کردند. در انجیل لوقا (34 23) آمده است آخرین جملهاى که از او نقل شده این بود: «اینها را بیامرز زیرا نمىدانند چه مىکنند«.
بعضى از بینادگرایان معتقد بودند که عیسى (ع) «شهریار جاودانگى» است. یهودیان او را به اتهام جادوگرى و آشوبگرى و گمراهى بنىاسرائیل نیزه زدند و پس از سه روز زنده شده و به آسمان رفت.
ژوستین در سال 150 میلادى نوشته است که او مصلوب شد و مرد و از خاک برخاسته شد و به آسمان رفت. بر اساس نوشته دیگرى از صدر مسیحیت در سال اول کلمنت عیسى (ع) یک موجود الهى و «عصاى جلال خدا» بود که براى نجات جهان مرد و از مردگان برخیزانده شد. بهرحال از نظر مسیحیت هیچ مرگى در فرهنگ بشر به اندازه «شهادت عیسى (ع(» موثر نبود. به همین سبب مسیحیان صلیب را مانند رمز ایمان مورد تقدس و احترام قرار مىدهند. از این منظر عیسى (ع) نمونه کامل و مثال اعلاى فداکارى و شهادت در راه محبت الهى است و این اعتقاد راه نجات و رستگارى مىباشد.
براساس این تصور است که مسیحیان سالگرد مصلوب شدن حضرت عیسى (ع) را جشن گرفته و مراسم ویژهاى برگزار نموده و آنرا روز عید پاک (فصح) مىنامند. البته برخى از غنوصیان قرن دوم معتقد بودند که آنکه مصلوب شده شمعون قیروانى بود. همچنین در انجیل منسوب به برنابا (2) فرد مصلوب شده یهوداى اسخریوطى معرفى شده است. قرآن کریم نیز چنین عقیدهاى را تایید مىکند. از نظر قرآن دشمنان فردى را از خودشان که شبیه مسیح (ع) (یهوداى اسخریوطى) بود با عیسى (ع) اشتباه گرفته و مصلوب کردند. قرآن در سوره نساء آیه 157 آمده است: و ما قتلوه و ما صلبوه ولکن شبه لهم نه او را کشتند و نه بردار آویختند ولیکن امر بر آنها مشبه شده است.
بهرحال اگر چه موضوع فدا شدن و شهادت عیسى (ع) و فروش بهشت و خرید گناهان براى فرقههایى از مسیحیان و بویژه کلیسا منع درآمد مادى بود اما از نظر معنوى امر معقولى بنظر نمىرسد. اولا هر کس باید بار گناهان خود را بدوش بکشد و لذا منطقى
نیست که فردى قربانى شود تا فساد و گناهان دیگران بخشیده شود و ثانیا این موضوع باعث ترویج فرهنگ گناهکارى و تشویق گناهکاران و شکستن قباحت گناه مىشود و ثالثا اینکه بر اصل موضوع قربانى شدن و نحوه شهادت عیسى (ع) خدشه وارد است.
صرف نظر از تناقضاتى که در انجیلهاى رسمى که سالها بعد از مرگ مسیح (ع) نوشته شدهاند، وجود دارد، بعضى از انجیلهاى غیررسمى موضوع مصلوب شدن مسیح (ع) را نپذیرفتهاند. و دلیل مهمتر اینکه آخرین پیامبر خدا یعنى حضرت محمد (ص) (که تورات و انجیل به ظهور او بشارت دادهاند) به شهادت رسیدن حضرت عیسى (ع) را نپذیرفتهاند. صرف نظر از اصل ماجراى ابهام انگیز قربانى شدن مسیح، حضرت عیسى (ع) و حواریون و بسیارى از مسیحیان اولیه در جهت تبلیغ و ترویج تعالیم مسیحیت، جفاى بسیارى را متحمل شده و حتى از اهداى جان نیز دریغ نداشتهاند. منقول است که پولس حوارى با مخاطرات بسیارى مواجه شد. بارها تازیانه خورد و به چوب بسته شد. یک دفعه سنگسار شد بارها کشتىاش در دریا شکست، در سفرها بارها با خطر دزدان مواجه شد و بارها معاندان قومش و نیز سایر اقوام به مقابله با او پرداختند و بسیار محنت و مشقت و بیخوابى و گرسنگى کشید.
پولس حوارى که گاهى دومین موسس مسیحیت نامیده مىشود در راه نشر تعالیم مسیح سعى و جهاد فراوان کرد. عوام یهود در اورشلیم در زندانش انداختهاند اما از نشاط و شوق او کاسته نشد. سرانجام او را بعنوان یکى از آشوبگران که باعث اختلال امنیت در محروسه کشور روم شده است، به شهادت رساندند. درباره یوحناى حوارى نیز که در راستاى ترفیع آیین و روش عیساى ناصرى مىکوشید حوادث مشابهى را نقل کردهاند. مسیحیان صدر اول با تاکید بر حقانیت عیسى (ع) با اطمینان قلب و جرات و شجاعت در راه آرمانهاى مسیحیت به جهاد پرداختند. آنها پس از ماجراى مصلوب شدن مسیح (ع) که چندى قبل بدست مخالفان صورت پذیرفته بود بدون هراس از فردیسیان و صدوقیان تعالیم مسیح (ع) را در کوچه و بازار مطرح مىکردند.
در سال 64 میلادى قدیمىترین شهادت دسته جمعى مسیحیان در شهر رومیة الکبرى صورت گرفت. «در عهد امپراطورى نرون و بعد از آن تا مدت یک قرن حکام رومى غالبا مسیحیانى را که از پرستش تمثال امپراطور سرباز مىزدهاند به فجیعترین صورتى به قتل مىرسانیدند. یعنى آنکه یا آنها را زنده زنده مىسوزانیدند یا آنکه طعمه شیران و ددان مىساختند. شاید عدهى این گونه شهداى اولیه فراوان نباشد ولى تاثیر این آشوبها و
اغتشاشها زیاد بود و نتایج بزرگ، هم در روحیه مسیحیان و هم در افکار عامه ببار مىآورد.» (3).
مدتهاى زیادى امپراطوران روم رسما با آیین عیسوى و تعالیم معنوى و عقاید خداپرستانه او مخالفت کردند. امپراطورانى چون مارکوس آورلیوس (180 – 161 میلادى) سپتیموس سوروس، کارالا و ماکسیموس به سرکوبى نهضت مسیحیت پرداختند. بسیارى از بزرگان مسیحیت در زمان امپراطور دکیوس بخاطر اینکه حاضر نشدند در برابر تمثال او قربانى تقدیم کنند به شهادت رسیدند. والریانوس بسیارى از اموال کلیسا را به تصرف درآورد و بسیارى از روحانیون و کشیشان برگزیده را به قتل رسانید. در زمان دیوکلتیانوس (303 میلادى) نمازخانهها ویران شد و اوراق آنها سوزانده شد و اموال کلیسا مجددا مصادره گردید و اسقفها و کشیشانى که از تقدیم قربانى در برابر تصویر امپراطور سرباز زدند طعمهى شمشیرها شدند و عامه ترسایان را وادار به سجده در برابر تمثال قیصر کردند.
در زمان یکى از پادشاهان یهودى که در جنوب شرقى جزیرة العرب حاکمیت داشت عده کثیرى از مسیحیان سرزمینهاى نجران و یمن را که به آیین نجات بخش مسیح معتقد بودند، زنده زنده در آتش سوزاندند. ذونواس به آنها پیشنهاد کرد که دستورات او را بپذیرند و از ایمان خود دست بردارند و یا در آتش سوزان فرو روند. آنها به همراه تعداد زیادى از کودکانشان داخل آتش رفتند و از شهادت استقبال کردند. قرآن کریم نیز در سوره بروج به این ماجرا اشاره و آتش افروزان را نفرین کرده است. (4) همچنین ماجراى اصحاب کهف و روحیه جانبازى آنها در راه عقیده و حقانیت تعالیم مسیح نیز معروف است. آنها بخاطر اینکه حاضر نشدند در مقابل امپراطور و بتپرستان زمان تسلیم شوند تحت تعقیب قرار گرفته و هجرت نموده آنگاه در غارى بخوابى طولانى فرو رفتند.
مسیحیان که گمان مىکردند آنها مردهاند سالهاى زیادى از آنان به عنوان شهیدان غار آنجلس یاد مىکردند و انگیزه دین خواهى و ظلم ستیزى آنها را مىستودند.
این جانبازىها و شهادتهاى مسیحیان اولیه و بعد از آن این واقعیت را ثابت کرد که مسیحى شدن و مسیحى ماندن نیازمند ترک آسایش و اهداى مال و حتى ایثار جان است.
بهرحال اگر چه مسیح را مبشر صلح و رحمت مىدانند اما مفهوم آن این نیست که او فردى سازشکار بوده که در مقابل ظالمین سکوت کرده است. او همیشه آماده ایثار و شهادت بود چنانکه در انجیل آمده است که مسیح به یارانش گفت هر کس که با من است صلیب خود را بر دارد و بیاید. مواردى که در بالا ذکر شد خود مبین سازش ناپذیرى عیسى (ع) و مسیحیان راستین در برابر اربابان زر و زور و تزویر است. البته در تاریخ مسیحیت نیز مانند بعضى از ادیان دیگر توسط کلیسا و سایر متولیان به ظاهر مسیحى سوء استفادههایى نابجا و سودجویانه نیز از شهادت شده است. مثلا پادشاهان و فرمانروایان و روحانیت به ظاهر مسیحى براى جنگ با غیر مسیحیان به کشتارهاى وحشتناک امر کرده و جنگهاى صلیبى و سایر جنگها را در اروپا و خارج از آن شعلهور نمودند. به عنوان نمونه پاپ اوربان دوم (1088 – 1099) به درخواست الکسیس اول جهت ترغیب مسیحیان براى اشغال فلسطین فتوایى صادر مىکند که در آن آمده است:
»کسى که در سرزمین مقدس شربت مرگ بچشد یا در اثناى راه بمیرد شهید محسوب شده و فورا داخل بهشت خواهد شد.» (5) مسیحیان اولیه معتقد بودند اگر کسى شخص دیگر را با شمشیر از پاى درآورد با همان شمشیر کشته خواهد شد. لذا آنها به ظاهر هرگونه جنگى را نفى مىکردند. بعدا افرادى چون سن اگوستین بر توجیه جنگ و کشته شدن و کشتن در جنگ پرداختند و اعلان کردند اگر جنگ تجلى خواست خدا باشد، بدون اشکال است و کشته شدن در آن شهادت محسوب مىشود.
1) عیسى اسطوره یا تاریخ، آرچیبالد، رابرتسون، ترجمه حسین توفیقى، ص 115.
2) برنابا از حواریون حضرت عیسى بود که در پیشرفت تعالیم او کمک شایانى کرد.
3) تاریخ جامع ادیان، جان بىناس، 622.
4) قرآن کریم در سوره بروج، آیات 4 تا 8 مىفرماید: قتل اصحاب الاخدود و النار ذات الوقود اذهم علیها قعود و هم على ما – یفعلون بالمؤمنین شهود و ما نقموا منهم الا ان یؤمنوا بالله العزیز الحمید.
5) تاریخ و مقررات جنگ در اسلام، محمد کریم اشراق، ص 19.