مسائلى چون خودکشى و شهادت طلبى هر دو از موضوعات مورد علاقه روانشناسى اجتماعى هستند زیرا یکى از اهداف روانشناسى اجتماعى عبارتست از شناخت و دریافت این موضوع که چگونه افراد از هر سو تحت تاثیر انگیزهها و عوامل اجتماعى خود قرار مىگیرند.
در موضوعات روانشناسى اجتماعى باید به دو مسئله توجه کرد.
مسئله اول اینکه انگیزهها نیازهاى افراد هستند لذا درونى و شخصى هستند و مسئله دوم اینکه عوامل محیطى و اجتماعى در ایجاد انگیزهها و تقویت و تجدید آن موثرند.
بنابراین در تفسیر و تبیین رفتارهاى افراد باید هم به ویژگیهاى شخصیتى، عوامل درونى و انگیزهها، و هم به مطالعه فضاى اجتماعى مرتبط با افراد توجه کرد. بنابراین روش تبیین رفتار در علم روانشناسى اجتماعى از علم روانشناسى گستردهتر است. در روانشناسى اجتماعى یک کنش هم به اوضاع و موقعیت اجتماعى عینى افراد مربوط است و هم به شخصیت و ارزشها و نظام فرهنگى آنها ربط دارد.
با توجه به اینکه علم روانشناسى بیشتر به شخص و انگیزههایش توجه دارد غالبا بدنبال حذف تاثیر عوامل اجتماعى است و جامعهشناس برعکس گرایش به سوى حذف عوامل و انگیزههاى فردى و درونى دارد. بنابراین نقش روانشناسى اجتماعى به عنوان علمى که هم به فرد و نیازهایش و هم به جامعه و ارزشهایش بطور همزمان توجه دارد، بسیار با ارزش است چون رفتار انسان را با توجه به فضاى اجتماعى مرتبط با آن بررسى مىکند. پس جامعهشناسى با روانشناسى اجتماعى ارتباط تنگاتنگ و وجوه اشتراک بسیارى دارد و اصولا روانشناسى اجتماعى را علم مطالعه چگونگى شخصیت و رفتار تحت تاثیر زمینههاى اجتماعى مىدانند.
در یک تقسیمبندى کلى نظریههاى مهم روانشناسى اجتماعى را به دو دسته عمده تقسیم مىکنند:
الف) نظریههاى محرک – پاسخ (ارتباطى(: در چارچوب این نظریهها رفتار انسانها در کنترل پاداش و تنبیه است. همچنین در تبیین رفتارهاى اجتماعى بر نقش عواملى چون تقلید، تقویت، جانشینى (یادگیرى اجتماعى) و تبادل اجتماعى تاکید مىورزند.
ب) نظریههاى شناختى (گشتالتى(: که معمولا پدیدهها را به شکل یک مجموعه کلى تصور مىکنند. از نظر آنها کل موقعیت یا میدان وقوع این روابط مهم هستند. مثلا در نظریه میدانى کرت لوین که یک نظریه شناختى یا گشتالتى محسوب مىگردد. رفتار انسان محصول دو فاکتور فرد و محیط است. او این موضوع را اینگونه بیان مىکند: (E,P) مساوى B یعنى رفتار انسان (B) تابعى است از شخص)P) و محیط (E)
از این دیدگاه هم باید به خصوصیات درونى نظیر توارث، توانائیها، شخصیت و غیره توجه کرد و هم به موقعیت اجتماعى که فرد در آن قرار دارد از جمله حضور یا عدم حضور دیگران، میزان ممانعت از رسیدن به اهداف و تصور و نگرش جامعه نسبت به آن رفتار.
از منظر روانشناسى اجتماعى اگر چه افراد از ارزشها و الگوهاى سیاسى، فرهنگى و اجتماعى تأثیر مىپذیرند اما همیشه تابع آنها نیستند. چه بسا افرادى که در یک خانواده و طبقه و یا فرهنگ زندگى کردهاند، اما انگیزهها و رفتارهاى متفاوتى نیز بروز دادند. مثلا گاهى اعضاى یک خانواده در چند جنبه متفاوت و حتى مخالف عضویت داشتهاند و حتى علیه یکدیگر جنگیدهاند. در شهادت طلبى انگیزه امرى مهم و اساسى است. از طرفى نقش انگیزه در رفتار آدمى همواره مورد توجه روانشناسان اجتماعى نیز
مىباشد. از انگیزه تعاریف مختلفى بعمل آمده است. شاید بتوان گفت که انگیزه براى مشخص کردن قصد یا بازده دلخواه یک رفتار بکار مىرود. بر این اساس کاربرد انگیزه در مورد حیوانات جایز نیست. ژولین فروند معتقد است: «همچنانکه قلمرو طبیعت تحت سلطه علت است، انگیزش نیز بر قلمرو روح تسلط دارد.» (1).
در بسیارى از موارد انگیزش و انگیزه را با هم و مترادف بکار مىبرند اما بهرحال مىتوان بین این دو تمایز قائل شد. «مىتوان انگیزه را دقیقتر از انگیزش به عنوان حالت مشخصى که سبب ایجاد رفتارى معین مىشود، تعریف کرد. به سخن دیگر انگیزش عامل کلى مولد رفتار به حساب مىآید. در حالیکه انگیزه را علت اختصاصى یک رفتار شخص مىدانند. مثلا وقتى مىپرسیم که چرا فلان شخص رفتار خاصى را انجام مىدهد به دنبال انگیزه او هستیم.» (2).
پیچیدگى ماهیت و رفتار بشر بگونهایست که در بسیارى از موارد انگیزههاى گوناگون در یک زمان در فعالیتند تا در رفتار فرد تاثیر بگذارند و فرد گاهى مجبور مىشود که میان این انگیزهها اولویت قائل شود و بندرت اتفاق مىافتد که رفتارى تنها بخاطر یک انگیزه انجام گیرد.
انگیزهها تبلور نیازهاى افراد محسوب مىشوند. بهرحال انگیزهها را مىتوان عاملى که موجود زنده را به حرکت در مىآورد تعریف نمود.
انگیزهها درونى و شخصى هستند اما بعلت اینکه انسان در یک محیط مشغول به کار است عوامل محیطى و بیرونى از قبیل ارزشها، پاداشها، و تنبیهها و… در ایجاد انگیزه موثرند. معمولا روانشناسان در بحث انگیزهها از دو نوع انگیزش عمومى بنام انگیزش بیرونى (براى کسب پاداش یا اجتناب از تنبیه) و انگیزش درونى (از روى تمایل درونى) سخن مىگویند. بهرحال انگیزهها، چراهاى رفتار و باعث بروز فعالیتها و تعیین کننده جهت کلى کنشها هستند. در روانشناسى اجتماعى نظریههاى انگیزشى زیادى مطرح شده است که ما فقط به نظریه مازلو اشاره مىکنیم.
1) آراء و نظریهها در علوم انسانى، ژولین فروند، ترجمه على محمد کاردان، ص 124.
2) بهداشت روانى، سعید شاملو، ص 40.