دکتر على شریعتى از روشنفکران مذهبى معاصر (1356 – 1312) است که تحقیقات زیادى درباره مسائل اجتماعى و دینى انجام داده است. از جمله مواردى که او درباره آن سخن گفته و مطالبى نوشته است موضوع شهادت است و بخاطر آموزههایى که او درباره شهادت دارد عدهاى او را «معلم شهادت» خواندهاند. از نظر شریعتى «شهادت» آمیزهاى است از یک عشق گدازان و یک حکمت عمیق و پیچیده و این دو را با هم نمىتوان بیان کرد.» (1).
شهید کسى است که همه وجود خویش را یک جا در راه آن ایدهآل مقدس نفى کند که سرچشمه تقدس است که همه بدان معتقدیم و لذا او مىخواهد با فدا کردن خود از یک انسان نسبى به یک انسان مطلق تبدیل شود و در ذهن و رفتار افراد دیگر قداست مطلق یابد. بنابراین شهادت نشان دادن عالىترین درجه اخلاص است. در واقع انسانها در این مرحله به جاى آنکه اموال و اندیشههاى خود را به خلق انفاق کنند جانشان را انفاق مىکنند. شهادت طلبى انتخابى آگاهانه است که یک مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق پیروز مىشود. از نظر او شهادت حاصل یک جریان تاریخى است که از هابیل شروع شده و در طول تاریخ استمرار خواهد داشت و لذا انگیزه یک شهید حضور در صحنه حق و باطل در جریان حرکت تاریخى است. از اینجاست که او به موضوع وراثت توجه مىکند که داراى دو قطب مخالف است. در یک قطب همه انقلابیون و قهرمانان و شهیدان و پیامبران و عدالت خواهان و قربانیان جنایتهاى تاریخ که «همه از یک ذریه و تبارند و از فرزندان هابیل هستند را نام مىبرد و در قطب دیگر همه غارتگران زندگى و آزادى و شرف انسانى نظیر فراعنه، نمرودها، کسرىها و قیصرها و همه جلادان و مردمکشان را از ذریه قابیل مىداند.» پس او به یک تقدیر تاریخى اشاره مىکند که خداوند براى امام حسین (ع) و سایر شهدا (در طول تاریخ
در نظر گرفته است. چون خداوند خواسته است که امام حسین (ع) را کشته ببیند «شاء ان یراک قتیلا«. لذا براساس این سنت و سیره تاریخى، جهاد و مبارزه بین حق و باطل و شهیدان راه حق و آزادى و عدالت با سردمداران باطل و ظلم و تباهى ادامه مىیابد و لذا شهادت یک جریان پیوسته و مستمر است که از «فلسفه تاریخ» خاصى پیروى مىکند. از نظر دکتر شریعتى شیوه مبارزاتى امام حسین (ع) و انگیزه شهادت طلبى او را زمانى خواهیم فهمید که شرایط زمانى و مکانى آن را درک نمائیم. زمانى را که سنتها زایل و بدعتها آشکار و جاهلیت عربى دوباره جلوهگر شد و یاران اندک شدهاند. بنابراین امام حسین (ع) خود را مسئول حراست و احیاى سنتهاى حسنه و جلوگیرى از بدعتها مىداند.
در حالیکه توانایى پیروز شدن را در ظاهر ندارد لذا او با شهادت طلبى در پى اعلان مظلومیت و رسوا شدن دشمنان است و لذا «شهادت دعوتى است به همه عصرها و همه نسلها که: اگر مىتوانى بمیران، و اگر نمىتوانى بمیر!» (2) بنابراین سیدالشهدا بدنبال شهادت بود. چرا که در چنین روزگار و شرایطى «مردن براى یک فرد تضمین حیات یک ملت و شهادت او مایه بقاى یک ایمان» بود.(3) او با توجه به اینکه شرایط براى احراز حاکمیت و کسب حکومت براى امام حسین (ع) آماده نبود، معتقد بود قیام او یک انقلاب سمبلیک بود تا هم به نسلهاى آینده درس قیام و انقلاب را در صورت آمادگى شرایط بدهد و هم درس رسوا نمودن و محکومیت معنوى ستمگران و جابران را تدریس کند در زمانى که چارهاى جز «شهادت» نباشد.
همچنین شریعتى شهادت را هنرى مىداند که به انگیزه خوب مردن در مکتب حیات صورت مىگیرد لذا براى فهم شهادت و انگیزه آن باید مکتبى را که شهادت در آن مکتب معنى مىدهد و شهادت در آن طرز فکر و عقیده قابل توجیه است، شناخت. از نظر دکتر شریعتى شهادت طلبى فقط یک پدیده سیاسى و نظامى که در ارتباط با قدرت و ارتش باشد، نیست. او شهادت را یک حادثه نمىداند بلکه یک مسئله فلسفه وجودى مىداند که یکى از ابعاد آن جنبه سیاسى است. شهادت یک مکتب و ایدئولوژى است که به منظور تضمین سلامت حیات و حرکت و ایمان و عزت و آینده و تاریخ صورت مىگیرد. و لذا شهادت یک «هدف و حکم مستقل» است.
»شهات در یک کلمه، در فرهنگ ما، یک «درجه» است، وسیله نیست خود هدف است، اصالت است خود یک تکامل، یک علو است. خود مسئولیتى بزرگ است خود یک راه نیم بر به طرف صعود به قله معراج بشریت است و یک فرهنگ است.» (4).
از نظر او هر انقلابى دو چهره دارد: چهره اول خون و چهره دوم پیام. انگیزه کسانى که مرگ سرخ و خونین را انتخاب مىکنند نشان دادن عشق به حقیقت و ارزشهاى متعالى است. براى همین است که شهید بعنوان حى و حاضر و ناظر در پیشگاه خدا و خلق در هر عصر و زمانى و زمینى حضور دارد. با توجه به دیدگاهى که شریعتى ابراز داشته بویژه آنچه که در کتاب حسین وارث آدم مطرح کرده است بنظر نمىرسد منظور او از وراثت (چه جنبه مثبت و چه منفى) فقط وارث ظاهرى و ارگانیک باشد چرا که او خود معتقد به جبر مطلق و حمتى بودن سرنوشت همه انسانها نیست اصولا شهادت چیزى نیست که به طبقه خاصى و نژاد خاصى متعلق باشد. و لذا اگر چه شهادت بعنوان یک میراث معنوى مىتواند در فرهنگ مطرح شود اما شهادت طلبى مستلزم اراده و انتخاب و آگاهى است و یک سرنوشت محتوم و جبرى نیست. اگر چه او استفاده ابزارى و کاربردى و ایدئولوژیکى از شهادت بویژه قیام عاشورا را مطرح کرد – که مورد بهرهبردارى افراد و اجزایى خاص قرار گرفته است – اما بنظر نمىرسد به این معنى باشد که او از جنبههاى دیگر قیام سیدالشهدا مطلع نبوده و آنرا فقط بعنوان یک موضوع ایدئولوژیکى و موقتى در نظر داشته است. بلکه اینگونه به نظر مىرسد با توجه به مقطع زمانى خاص قبل از انقلاب او چارهاى جز استفاده از این الگو نداشته است. چنانکه ذکر شد او بارها از شهادت بعنوان یک «مکتب» نام برده است که فراتر از ایدئولوژى که یک شیوه و روش اقدام موقت براى عمل و حرکت است به شمار مىرود.
دیگر اینکه ممکن است بسیارى از افراد از نوشتههاى او درباره فلسفه نهضت حسین اینگونه تصور نمایند که او هدف اصلى نهضت عاشورا را فقط شهادت طلبى مىداند و به دنبال اهداف دیگر نبوده است. اما بنطر نمىرسد این تصور نیز صحیح باشد چرا که او معتقد است امام وقتى همه شرایط را بررسى کرد، راه مطلوب و پیام موثر را در انتخاب شهادت دانست.
من حیث المجموع، دیدگاهى که او درباره شهادت داشت راهگشا و کاربردى بود و توانست منشاء بسیج سیاسى قشرهایى از مردم بویژه جوانان و دانشجویان شود. برخى
از گفتههاى ایشان از جمله انگیزه شهید براى حضور دائمى در ذهن خلق و جامعه موجب سوء استفادههایى نیز شده و مخالفتهایى را برانگیخته است. بطور خلاصه مىتوان دیدگاه ایشان را درباره شهادت طلبى در موارد ذیل خلاصه نمود:
1- انتخاب مرگ هنرمندانه و آگاهانه و ارزشمند.
2- نفى نمودن خود، در یک ایدهآل مقدس و رسیدن به یک درجه تکامل و جاودانه شدن و حضور دائمى در ذهن و عمل افراد جامعه.
3- دفاع از حق و مبارزه با باطل و قرار گرفتن در مسیر حرکت تاریخى انبیاء و شهدا و صالحین.
4- تحریم عواطف و احساسات جامعه و رهایى آنها از بىتفاوتى و بىهدایتى و سکون جهت بسیج سیاسى.
5- فداکارى و جانبازى در راه ابعاد اساسى حیات انسانى (آزادى، عشق، عرفان و عدالتخواهى(.
6- رسیدن به اهداف اسلامى براساس ایدئولوژى اسلامى.
1) حسین وارث آدم، على شریعتى، ص 126.
2) همان منبع، ص 194.
3) همان منبع، ص 318.
4) حسین وارث آدم و بحثى راجع به شهید، شریعتى، ص 129.