یک روز پیش از اجرای عملیات، نیروها وارد هور شده و تا حد ممکن در داخل آبراهها پیشروی کردند و سرانجام در ساعت 21:30 سوم اسفند 1362 عملیات خیبر با رمز «یا رسول الله (ص(» آغاز شد.
در مرحله اول عملیات در منطقه قرارگاه نجف، قرارگاههای نصر و حدید موفق شدند در محور العزیر و القرنه هدفهای خود را تصرف کنند. در جزایر، وضعیت عملیات مطابق برنامه پیش نمیرفت. پاکسازی نشدن جزایر تا ساعت 3:30 بامداد مانع از آن شد که بعد از تصرف جزایر، نیروهای موج دوم بتوانند برای حمله، به سوی طلائیه حرکت کنند. لذا، در شب اول عملیات الحاق انجام نشد و به همین دلیل، قرارگاه فتح که میبایست پس از پاکسازی جزیره، به آن محور ملحق میشد، با مشکل مواجه گردید و با وجود شکستن خط و رسیدن به نزدیکی محل الحاق، مجبور به توقف شد و سرانجام، به دلیل حضور پرشمار قوای دشمن در محور طلائیه و مقاومت آنها، به رغم اجرای چند حمله برای الحاق یگانها در دو محور طلائیه و جزیره، این مهم میسر نشد. ارتش عراق پس از کشف اهداف عملیات و محورهای اصلی تک، تلاش اصلی خود را ابتدا روی پاکسازی حوالی جاده بصره – العماره و سپس روی طلائیه متمرکز کرد.
تمرکز آتش دشمن در طلائیه، که زمینی بسیار محدود را شامل میشد، فوقالعاده بود. چنانکه شهید حجتالاسلام میثمی که در آنجا حاضر بود، میگفت:
»هر کس در طلائیه ایستاد اگر در کربلا هم بود، میایستاد.» (1) ضرورت مقاومت در طلائیه به دلیل اهمیت این محور برای کل
عملیات بود، چرا که در صورت الحاق و پاکسازی، عقبه خشکی برای نیروهای خودی وصل میشد و عملیات در ابعاد جدیدی گسترش مییافت (1).
در محور زید، قرارگاه کربلا موفقیتی به دست نیاورد و صبح عملیات یگانهای عمل کننده در این محور به عقب آمده و در خط قبل از عملیات مستقر شدند. این وضعیت مانع از آن شد که یگانهای قرارگاه نجف بتوانند در محورهای القرنه و العزیر باقی بمانند، زیرا امکان پشتیبانی آنها وجود نداشت و راه زمینی نیز همچنان مسدود بود.
از سوی دیگر، دشمن با حضور سریع در منطقه که با اعلام آمادهباش در مرکز استان عماره و انتقال یگانهایش همراه بود، با قوای زرهی و اجرای آتش، فشار زیادی بر این محور وارد میکرد؛ لذا، یگانهای قرارگاههای نصر و حدید به ناچار به جزیره شمالی برگشتند. از این پس، جزیره، محور کنش و واکنش دو طرف درگیر بود. در این حال، به دلیل عدم تثبیت مواضع به دست آمده در جزیره، مشکل پشتیبانی آتش و تجهیزات و تأمین نیروی انسانی، در مورد سرنوشت جزیره به شدت احساس خطر میشد. اوضاع نامناسب و بسیار سخت بود. در حالی که فرماندهان امید زیادی به عملیات بسته بودند، تمام دستاوردها در حال زوال بود، طوری که محسن رضایی فرمانده کل سپاه به یکی از روحانیان حاضر در قرارگاه گفت:
»در طول جنگ، ما این جور ذوب نشدیم.» (2).
برای خارج شدن از این وضع نگران کننده، سپاه تصمیم گرفت بار دیگر تمام توان خود را برای باز کردن محور طلائیه به کار گیرد. از سوی دیگر، اوضاع نابسامان جبهه موجب تزلزل عمومی نیروها شده بود و حفظ جزایر نیز در هالهای از ابهام و تردید قرار داشت.
در پنجمین روز عملیات (8 / 12 / 1362(، پس از آنکه اخبار اوضاع جبهه به تهران گزارش شد، آقای هاشمی رفسنجانی، فرمانده جنگ، به منطقه آمد و به سرعت خود را به سنگر فرماندهی سپاه رساند. وی
به برادر محسن رضایی گفت:
»ما… اعلام کردیم که هر کس (هر یگان) هر چه در چنته دارد بیاورد میدان.»
برادر رضایی نیز پاسخ داد:
»ما هم گفتهایم که افراد تا حد فرمانده لشکر باید بجنگند. حتی اگر سازمان رزم سپاه مختل شود.» (3).
پس از نشست فرماندهان عملیات با آقای هاشمی، برای خارج شدن از بنبست، حمله مجدد از محور طلائیه تشخیص داده شد تا شاید با باز شدن راه زمینی، گره عملیات گشوده شود. در 10 اسفند 1362 حمله مورد نظر آغاز شد. اما مشکل عبور از زمینهای آب گرفته مانع بزرگی بود. ساعت 1 بامداد، دو تن از فرماندهان لشکر 27 حضرت رسول (ص) به قرارگاه آمدند و وضع زمین را که بر اثر آباندازی دشمن، باتلاقی و عبور از آن مشکل شده بود، به آقای هاشمی گزارش دادند. ایشان در پاسخ به آنها با ناراحتی گفت:
»این امر امام است که شما در هر شرایطی باید بروید جلو. اگر ما نتوانیم این هفت هشت کیلومتر را برویم جلو، دیگر نمیتوانیم بجنگیم. الان صدام آن تبلیغات را به پا کرده، صد هزار نیرو پشت سر شما معطل مانده و آبروی جمهوری اسلامی در خطر است. بروید هر طور که میتوانید خودتان را به دشمن برسانید.»
برادر رضا دستواره (شهید) در مقابل این اظهارات گفت:
»چشم! میرویم که یا شهید شویم و یا این گونه نزد شما برنگردیم.» (4).
آقای هاشمی در بیان دیگری در جمع فرماندهان گفت:
»من خدمت امام هم عرض کردم و ایشان هم تأیید کردند که طوری برنامهریزی کنید که در همین جا جنگ را تمام کنیم. چون این امر دیگر برای کشور قابل تحمل نیست.» (5).
با وجود تلاش فراوان یگانهای سپاه، به دلیل مقاومت نیروهای عراقی و آتش بسیار شدید آنها، باز هم حمله نیروهای خودی در محور
طلائیه ناکام ماند. نیروهای دشمن که در آغاز حمله مجبور شدند برخی مواضع خود را ترک کنند و عقب بروند، با فرا رسیدن روز، پاتکهای پیاپی خود را آغاز کردند و سرانجام، مانع پیشروی لشکر 14 امام حسین (ع) و لشکر 27 حضرت رسول (ص) شدند.
در جریان حملات دشمن، برادر حسین خرازی فرمانده لشکر 14 امام حسین (ع) به شدت مجروح و دست راستش قطع شد و در حالی که بدنش پر از ترکش بود، او را از میدان خارج کردند (6).
با توقف پیشروی در محور طلائیه، وضعیت جدیدی پدید آمد. از این پس، جبهه خودی میبایست قابلیت و توانایی خود را در حفظ جزایر نشان میداد؛ کاری که بسیار دشوار مینمود. باور عمومی نیروها نیز آن بود که حفظ جزایر یا عملی نیست و یا بسیار دشوار است و باید بهای زیادی برای آن پرداخت. ارتش عراق پس از آنکه توانست رزمندگان اسلام را از محورهای العزیر، القرنه و طلائیه وادار به عقبنشینی کند، بیرون راندن نیروهای مستقر در جزایر را نیز محتمل میدانست، به ویژه آنکه از لحاظ عقبه، آتش، دفاع ضد هوایی، زرهی و ضد زره و دهها عامل دیگر، بر نیروهای خودی برتری داشت.
پس از توقف درگیری در محور طلائیه تا شروع حمله به جزایر، حدود پنج روز جبههها حالت عادی داشت و دشمن تلاش خاصی از خود نشان نداد. در بعد از ظهر 14 اسفند 1362، مسئولان بیت امام به قرارگاه اطلاع دادند که فرمانده سپاه به تهران بازگردد. همچنین گفته شد:
»امام فرمودهاند: جزایر حتما باید نگه داشته شوند، هر طور که شده.» (7).
این فرمان، تحولی اساسی در سرنوشت عملیات ایجاد کرد و سپاه این بار هر آنچه را که در اختیار داشت، از فرماندهان تا باقیمانده سازمان یگانها را وارد صحنه کرد. از لحاظ روحیه و استقامت نیز توان سپاه دو چندان شد و همه، حفظ هدفی را که امام تعیین کرده
بود، به بهای خون و جان خود در دستور کار قرار دادند. فرمانده سپاه در این باره گفت:
»از جزیره بیرون نمیرویم حتی اگر سازمان سپاه از بین برود.» (8).
برادر شمخانی، قائممقام فرمانده کل سپاه نیز به فرماندهان لشکرهای 27 حضرت رسول (ص) و 31 عاشورا گفت:
»بروید جزایر را حفظ کنید، این دستور امام است و من خودم میآیم آرپیجی میزنم. به هر حال احتمال پاتک به جزایر زیاد است.» (7).
علاوه بر این، برادران محمد باقری، غلامعلی رشید و حسن دانایی به جزیره رفتند، مرخصی بسیجیها لغو شد و به طور کلی، تمام فرماندهان سپاه به جز آقای محسن رضایی و در برخی مواقع آقای شمخانی، به داخل جزیره رفتند تا با همفکری یکدیگر راههای حفظ جزایر را مشخص کنند.
مطابق پیشبینی امام و فرماندهان، پس از چند روز، در 16 اسفند 1362، عراق با اجرای آتش سنگین، بمباران وسیع هوایی و استفاده از هلیکوپتر، تانک و نیروهای پیاده، پاتک سنگینی را به جزایر مجنون آغاز کرد. بیت امام که مرتب اوضاع جبهه را پیگیری میکرد، با آگاهی از شروع پاتک عراق به جزایر، با قرارگاه تماس گرفته و حجتالاسلام حاج احمد آقا خمینی از فرمانده سپاه وضعیت را جویا شد. آقای رضایی پاسخ داد:
»از لحاظ مهمات خیلی در مضیقه هستیم. الحمد الله وضع خوب است، ولی عراق با تمام قوا حمله میکند.» (9).
حمله عراق در آن روز بدون نتیجه پایان یافت. اما دشمن در صبح روز 17 اسفند 1362 حمله دیگری را آغاز کرد. این حمله دشمن با استفاده از تجهیزات و تسلیحات بیشتر و شدیدتر و وسیعتر بود. در مقابل، وضع جبهه خودی بسیار حاد و مهمترین مسئله، کمبود نیرو و مهمات بود. در حالی که به مهمات نیاز بسیاری بود، سرهنگ موسوی قویدل یکی از فرماندهان ارتش اعلام کرد:
»در کل، 1300 عدد گلوله 130 میلیمتر در اختیار داریم.» (10).
همچنین، برادر غلامعلی رشید از داخل جزیره پیام داد که اگر نیروهای حاج همت (لشکر حضرت رسول (ص() نرسند، احتمال سقوط خط این لشکر زیاد است. عراقیها نیز دست به جنگ روانی زده و به نیروهای ایرانی اعلام کردند، اگر جزایر را خالی نکنند، آنجا را به موشک بسته و به شدت بمباران میکنند. (11) در این روز، دفتر امام به طور مستمر در تماس با قرارگاه، تحولات جنگ را پیگیری میکرد.
روز 18 اسفند 1362، عراق حمله شدیدتری را آغاز کرد و سپاه و بسیج با همه وجود، پایداری و استقامت کرده و مانع از پیشروی دشمن شدند. وضعیت بسیار سخت و امکانات بسیار محدود بود. در این موقعیت دشمن از سلاحهای شیمیایی نیز استفاده کرد. برادر غلامعلی رشید از جزیره به قرارگاه آمد و اوضاع را چنین توصیف کرد:
»وضع خط خراب است؛ در محور تیپ سیدالشهدا دشمن رخنه کرده و هر شب دارد پیش میآید. (عراق) دائما نیرو میآورد و شدت عمل به خرج میدهد. نیروهای (ما) در خط خسته شدهاند. آتش (دشمن) به شدت زیاد است. جاده، آب، غذا و نیرو کم است. پلیت و الوار برای ساختن سنگر، نیست و لودر و بلدوزر برای احداث خاکریز وجود ندارد. نیروها در خط، آرپیجی و کلاشینکف دارند و از ادوات استفاده میکنند. از شدت حمله دشمن، بچهها دیگر قادر نیستند فکر کنند. این جزیره طلسم شده و ما هر کاری میکنیم با مشکل مواجه میشویم.» (12).
در این حال، آقای انصاری از بیت امام در تماس با قرارگاه وضعیت را جویا شد. حجتالاسلام محلاتی (شهید(، نماینده امام در سپاه به وی گفت:
»به امام بگویید، شب جمعه است، دعا بفرمایند.» (13).
از آغاز روز 19 اسفند 1362، ارتش عراق باز هم حملات خود را از سر گرفت. اما این بار هم رزمندگان اسلام با گوشت و پوست و خون خود، قوای ارتش بعثی را متوقف کردند. شهادت فرماندهانی چون
حاج ابراهیم همت، مرتضی یاغچیان، حمید باکری و اکبر زجاجی، بهایی بود که برای حفظ جزایر پرداخته شد (14).
در این سه روز، اوج حماسه و استقامت و شهادتطلبی سپاهان و بسیجیان به نمایش گذاشته شد. جزیره سمبل پایداری و استقامت شده بود. آقای هاشمی در این باره گفت:
»این جزیره شده سمبل قدرت ما و ضعف عراق. مقاومت شما در دنیا خیلی معنا دارد و باید حفظ شود. جزیرهها مهم است، این عقیده من است نه سیاست.» (15).
به هر حال، حمله 72 ساعته ارتش عراق ناکام ماند. دشمن که در مقابل خود مقاومتی دور از تصور و پیشبینی را مشاهده میکرد، به مرور با تحمل تلفات و ضایعات فراوان، دریافت که ادامه تک غیر از به مسلخ بردن نیروها، نتیجهای دیگر ندارد. لذا از پس گرفتن جزایر مجنون منصرف شد و شروع به تحکیم مواضع کرد.
در عملیات خیبر، ارتش عراق برای اولین بار در سطحی گسترده به بمباران شیمیایی اقدام کرد. این بمباران بیشتر به دلیل هراس دشمن از استقرار و تثبیت نیروهای خودی در منطقه عملیاتی صورت گرفت. رژیم عراق پس از ناامیدی از باز پسگیری جزایر شمالی و جنوبی مجنون، بمباران شیمیایی این منطقه را تشدید کرد.
1) همان.
2) مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، دفترچه شماره 1 قرارگاه نجف (خاتم 1(، حسین اردستانی، 8 / 12 / 1363، ص 104.
3) همان، ص 107.
4) همان، ص 162.
5) همان، ص 163.
6) همان، ص 159.
7) همان، ص 205.
8) همان، ص 211.
9) همان، ص 219.
10) همان، ص 235.
11) همان، ص 231.
12) همان، ص 241.
13) همان، ص 249.
14) خمیرمایه این مقاومت، گذشته جنگ و ضرورت کسب پیروزی اساسی و نیز پیام حضرت امام خمینی مبنی بر حسینوار جنگیدن بود. در این عملیات سپاه پاسداران با تمامی توان خود برای دفع تهاجمات دشمن و حفظ جزایر مجنون ایستاد و در جریان نبرد با دشمن، شهادت و جراحت تعدادی از فرماندهان سپاه به مقاومت نیروها در جزیره جنوبی مجنون جلوهای خاص بخشید. حاج ابراهیم همت، فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص) و اکبر زجاجی، معاون اول این لشکر، هنگامی که سوار بر موتور به دنبال رساندن نیرو به خط بودند، بر اثر اصابت توپ در کنار یکدیگر، به شهادت رسیدند. حمید باکری، قائممقام لشکر عاشورا نیز جلوهای از حماسه مقاومت را در صحنه نبرد جزیره مجنون جنوبی به نمایش گذاشت؛ تعدادی از نیروهای لشکر 31 عاشورا با فرماندهی وی، روی پل جنوبی جزیره جنوبی در مقابل محور اصلی پاتک دشمن ایستادگی کردند. «حمید» در همان جا با شهادت خود معنا و مفهوم حسینوار جنگیدن را به همگان نمایاند. پس از شهادت حمید باکری، معاون دوم لشکر عاشورا، مرتضی یاغچیان بدانجا شتافت و هرگز باز نگشت. در قسمتی از وصیتنامه شهید حمید باکری آمده است: «ما به فرموده امام، حسینوار وارد جنگ شدیم و حسینوار به شهادت میرسیم.» پس از شهادت حمید باکری، جسد وی و سایر همرزمانش در همان جا بر زمین ماند. (محمد درودیان، از خرمشهر تا فاو – مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، چاپ هفتم، 1381، ص 90 و 92(.
15) همان، ص 269.