چند ساعتی محوطهی گردان خلوت میشود و نزدیک عصر بار دیگر بچهها خود را برای شام غریبان آماده میکنند. ولی قبل از آن میخواهند دعای سمات بخوانند. وارد حسینیه که بشوی آثار غم و غربت را به خوبی مشاهده میکنی. یکی از برادران به پشت بلندگو میرود و شروع میکن.
ای زمین کربلا غماز شو
کفر و دین، از یکدگر ممتاز شو
حمله آرید ای گروه نوریان
ناریان را فاش سازید و عیان
ای فرشته صورتان و سیرتان
پرده بردارید از این اهریمنان
چون شنیدند این سخن از آن جناب
پا نهادند از نشاط اندر رکاب
کفر و دین بر یکدگر آمیختند
رشتههای جان ز هم بگسیختند
شاه دین چون شمع روشن در میان
گرد او یاران همه پروانهسان
پس عنان را سوی میدان کرد باز
از قفایش صد هزاران دیده باز
آن یکی گفتا که خورشید سماست
وان دگر گفتا نه این نور خداست
او روان شد سوی میدان جدال
آفتاب ایستاد محو آن جمال
پهنه و پهنا همه انوار شد
کربلا یکسر تجلی بار شد
» حسین از خواهر خداحافظی کرد و رفت، یک بار دیگر این خواهر برادر را دید. آن هم در گودال قتلگاه… »
اینجا کسی شعر و نوحه از بیسر و سامانی نمیخواند. شعرها باید حماسی باشد. اگر چه کربلا همهاش توأم با درد و بلا و رنج و محنت بوده ولی کسی حق ندارد نام امام چهارم یعنی زینالعابدین را به نام امام بیمار خطاب کند. او خود شیری بوده که به خواست خدا و برای حفظ سلسله امامت در بستر بیماری افتاد تا خاندان امامت باقی بماند. اگر کسی از اسارت زینب کبری و شام غریبان در آن ویرانه میخواند، حتما اشارهای به آن خطابه علی گونه در کاخ معاویه نیز میکند.
کربلا محل کشتن و کشته شدن نبوده و نیست. کربلا محل تلاقی دو اعتقاد بوده و هست. ما از این نبردها زیاد سراغ داریم. خیلی هم فجیعتر یکدیگر را مثله کردند. ولی آیا برای آنان گریه میکنیم. خیر! ما برای قداست مردانی که در راه خدا شمشیر زدهاند، گریه میکنیم. اصلا گریه بهانهای است برای زنده نگهداشتن نام کربلا. در عین حال که بر غربت سالار شهیدان گریه میکنیم، باز هم کینهی
دشمنانشان را در دل زیاد میگردانیم و براساس اصل تولی و تبری، در پی آنیم که روزی انتقام آن سیلی و آن ریسمان به گردن انداختن و آن تیرباران و آن سر بریدن و.. را بگیریم. / انشاءالله /
اینجا خودش شام غریبان است. در شبهای دیگر هم خبری از جنجال و هیاهوی مرسوم در شهرها وجود ندارد و بچهها شب را با دعا و قرآن و لبخندهای عاشورایی، به پایان میبرند. امشب هم فانوس در دست، در حسینیهی خاموش جمع شدهایم و آرام و نشسته اشک میریزیم.
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم
دور از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید
در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
لبریز شد ای عمه دگر کاسهی صبرم
بر حال تو و این دل دیوانه بگرییم
نومید ز دیدار پدر گشته دل من
بنشین به کنارم که یتیمانه بگرییم
گرییم چو پروانه به گرد سر معشوق
چون شمع در این گوشه غمخانه بگرییم
این عقده مرا میکشد ای عمه که باید
پیش نظر مردم بیگانه بگرییم
امشب هم به پایان رسید و نیروهای گردان با همان شیوه و روش شبهای قبل، پس از وضو ساختن و مسواک زدن و تلاوت قرآن مجید – سورهی » واقعه » – خود را برای فردایی دیگر آماده میسازند.