مجموعهاى از روابط، معلومات، اطلاعات و امتیازاتى که فرد براى حفظ یا به دست آوردن یک موقعیت اجتماعى از آن استفاده مىکند، سرمایههاى فرهنگى آن جامعه نامیده مىشود. سرمایههایى که جامعه براى فراگیرى این نظریهها و تکنیکها در مدارس و دانشگاهها و مراکز آموزشى و پژوهشى صرف مىنمایند – مانند سرمایه گذارى اقتصادى – قسمتى از ثروت و ذخیرهى مملکت محسوب مىشود. به نظر «بوردیو» این سرمایهها به سه شکل در جامعه وجود دارند که بخشى از آنها به عنوان حاملهاى فرهنگى عمل نموده و حامل ارزشها، هنجارها، نمودهاى رفتارى، آثار، نشانهها، فضا و جو فرهنگى موجود شده و آنها را به نسلهاى بعدى منتقل مىسازند:
1- سرمایههاى بدنى و فردى؛ سرمایههایى که با کوشش و تجربه و استعدادهاى فردى حاصل شدهاند و در صورت استفاده نکردن از این مهارتها و استعدادها، از بین رفته و قابلیت انتقال خود را از دست مىدهند؛ مانند تجربیات علمى و مهارتهاى فنى که در طول آموزشها و ممارستهاى طولانى براى افراد در حرفههاى مختلف ایجاد مىشوند. افرادى که داراى تجربیات عملى و علمى طولانى در رشتههاى مختلف هستند، به علت مکتوب نشدن این روحیات و تجربیات که در حکم سرمایههاى ملى محسوب مىشوند، با فوت آنها آن تجربیات ارزشمند نیز از بین مىروند. از این رو حفظ و ایجاد زمینهى لازم براى انتقال آنها به نسلهاى آتى از وظایف مهم حکومتى و ملى بوده و کوتاهى در آن خیانت به نسلهاى آینده محسوب مىگردد.
2- سرمایههاى عینى فرهنگى: مجموعهى میراثهاى فرهنگى است که در سایهى تجربیات و مهارتهاى علمى و حرفهاى ساخته شده و به عنوان محمل فرهنگى جامعه به نسلهاى آینده منتقل مىشود؛ مثل: شاهکارهاى هنرى، تکنولوژى، کتب علمى و…
3- سرمایههاى نهادى و ضابطهاى: این سرمایههاى فرهنگى به کمک ضوابط اجتماعى به دست مىآیند و تا زمانى حامل ارزشهاى مورد نظر هستند که این ضوابط اجتماعى در نظام اجتماعى، پابرجا باشند؛ مثل مدارک تحصیلى، گواهى نامههاى کارى و…. این سرمایههاى فرهنگى گرچه بار ارزشى موقتى دارند، بیانگر روحیات حاکم در جامعه و نوع ضوابط آنها مىباشند و از این جهت، مىتوان به عنوان یک محمل فرهنگى از آنها یاد نمود؛ برخلاف نظر «بوردیو» که این قسم را نیز قابل انتقال نمىداند. (1).
2- معمارى ساختمانى
معمارى و شماى بیرونى و درونى ساختمانها یکى از حاملهاى فرهنگى است. معمارى ساختمان در واقع ظهور فرهنگ و باورهاى جارى در آن بوده و تقلید در معمارى ساختمانى در واقع پذیرش ارزشها، معیارها و باورهایى است که مبناى پذیرش و انتخاب این معمارى بوده است.
معمارى و شهرسازى داراى دو بعد کالبدى و محتوایى مىباشد. معمارى و شهرسازى در بعد مادى تابع قانون حاکم بر عناصر و اجزاى مادى و علوم تجربى است و آخرین تجربیات و مهارتهاى علمى و تکنیکى را در استفادهى بهینه از مواد و مصالح، عوامل فنى و تکنیکى ساختمان و جزئیات اجرایى به کار مىگیرد و بهترین راه را جهت تعدیل شرایط اقلیمى و رعایت مسائل اقتصادى و اجرایى و به اعتدال رساندن همهى نیازهاى مادى انسان مورد توجه قرار مىدهد و براى توانمند کردن خود در این مقوله از تجربیات همهى اقوام و ملل بهرهمند مىگردد. در بعد محتوایى همان گونه که خداوند کتاب آفرینش و تکوین را – نظیر کتاب تشریع – جلوهاى از عالم ملکوت و به صورت آیه و رازگونه ابداع نموده است، معمار و شهرساز باید بتواند علاوه بر تأمین نیازهاى مادى انسان در بنا، نیازهاى روحى و معنوى او را نیز شناخته و برآورده سازد.
فضاى مورد طراحى وى باید نهایتا معراج خودآگاهى انسان و فضاى سیر و صورت متعالى او، و نیز فضاى تفکر و تأمل و توجه و تدبر و ذکر و حضور و زیارت حضرت حق باشد؛ نه فضاى لهو و لعب و از خود باختگى و غلفت و بازى و سرگرمى و دل مشغولى و وهم و خیال و ابهام و دل مردگى و از خود بیگانگى. (2).
هنگامى که سخن از زیبایى و زیباى شهرى به میان مىآید لازم است دو نکتهى بسیار مهم را یادآور شویم؛ اول آن که زیبایى، موضوعى ذهنى (Subjective) است و نه عینى (Objective(. یعنى هر کس ممکن است اثرى را بنا به سلیقهى خود زیبا بداند یا نداند. دوم آن که باید بین زیبایى طبیعى و غیر طبیعى یا هنرى تمایز قایل شد. مراد از زیبایى طبیعى آن نوع زیبایى است که در طبیعت موجود است یا طبیعتا شناخته شده و مورد ستایش قرار گرفته است. این همان چیزى است که کانت آن را زیبایى آزاد (free beauty) خوانده است، گل از زیبایى آزاد یا زیبایى طبیعى برخوردار است. برعکس، زیبایى هنرى یا به قول کانت زیبایى وابسته (dependent beauty) به معیارها و تعاریف قراردادى نیاز دارد و واضعین این معیارها البته صاحب نظران هستند. (3).
ضوابط معمارى همواره به صورت دانشى فراتر از مقررات دیگر سینه به سینه انتقال مىیابد و اصول آن تابع سلایق فردى نیست. معماران حافظ ضوابط زمان خود و تنظیم کنندهى شرایط محیطى بناها و محیطهاى شهرى هستند و طرحهاى بزرگ عمرانى و شهرسازى به پشتیبانى دولتها و حکومتها و با استفاده از دانش و باورهاى همان معماران و برخى علما طراحى و اجرا مىشود. از این جهت حفظ شؤون جامعه و ارزشهاى جارى در قالب طرحها و معمارى ساختمانى از وظایف ملى است و دولت نباید اجازهى ساخت و ساز مدل و معمارىاى بدهد که حاوى پیام فرهنگ بیگانه بوده و بر معیارها و هنجارهاى آن جامعه توصیه و ساخته شده است؛ چنان که در جوامع دیگر نیز چنین حساسیتهایى وجود دارد. به طور نمونه یکى از دوستان نقل مىکرد که
در فرانسه داراى خانهى ویلایى مسکونى شخصى بودم و براى ایجاد فضاى أمن مبادرت به دیوار کشى به دور محوطهى بیرونى زمین مورد نظر خود نمودم، ولى بعد از چند روز با مأمورین دولتى مواجه شده و با پرداخت جریمهى هنگفت مجبور به خراب کردن آن گردیدم.
در جامعهى اسلامى ایران به علت ارزشها، هنجارها و باورهایى که در میان آحاد جامعه بوده و هویت جمعى ما را مىسازد – که همان هویت ایرانى، اسلامى است – براى حفظ این روحیات و فضاى فرهنگى جامعه باید به امر ساخت و ساز و نوع معمارىهاى انتخاب شده توجه نمود، چرا که بىمبالاتى در این امر باعث سرایت و نفوذ ارزشهاى بیگانهاى خواهد شد که پشت معمارى و سازههاى وارد شده به جامعه قرار دارند. از این رو، به جهت حساسیت و نقشى که این امر در اشاعهى فرهنگ بیگانه دارد، پیرو رهنمودهاى مقام معظم رهبرى در تاریخ 2 / 7 / 75، ضرورت رعایت اصول و ارزشهاى اسلامى در طرحهاى شهرسازى و معمارى، در شوراى عالى انقلاب فرهنگى به تصویب رسید. همچنین در تاریخ 20 / 9 / 80 مقام معظم رهبرى طى سخنرانى در جمع شوراى عالى انقلاب فرهنگى، رعایت نشانههاى فرهنگ ملى و اسلامى در بناها و کارهاى عمرانى کشور را که نشان دهندهى هویت ملى و اسلامى است مورد توجه خاص قرار داده و دستگاههاى مسؤول را موظف به اجراى آن کردند.
1) روح الامینى، زمینه شناسى فرهنگى، انتشارات عطار، 1377، ص 118.
2) نقره کار، عبدالحمید، جامعه و فرهنگ، جلد 5، مقالهى حفظ ارزشهاى فرهنگى در معمارى و شهرسازى، ص 195.
3) فرینى، منوچهر، جامعه و فرهنگ جلد 5، مقالهى فرهنگ و زیباشناسى شهرى، ص 205.