سازمان مجاهدین خلق که گذشته از مشکلاتی که در مورد ارائه مبانی اعتقادی خود برای عامه مردم و هواداران تازه جذب شده با آن مواجه بود و تمامی شعارها و تبلیغات گمراه کنندهاش بر علیه «امپریالیسم«، در برابر مواضع قاطع و آشتیناپذیر امام خمینی و نیروهای خط امام بیرنگ شده بود، از اواخر سال 1358 به منظور سهمطلبی در ارکان قدرت نظام جمهوری اسلامی ایران، فعالیتهای فراوانی را انجام داد و اقدام به جذب نیرو و سازماندهی گسترده و سراسری درسطح کشور کرد. با روی کار آمدن بنیصدر با توجه به «کیش شخصیت» وی، احتمال نفوذ در دستگاه هیئت حاکمه از این طریق برای
ردههای اصلی این سازمان فراهم گشت؛ هر چند ضربهای که در جریان انتخابات مجلس شورای اسلامی از مردم دریافت کردند و رأی دهندگان به کاندیداهای مورد حمایت این سازمان رأی ندادند و از نظر سیاسی منافقین نتوانستند به دیگران (بیگانگان و گروهکهای دیگر) اثبات کنند که «موفق شدهاند سازمان مجاهدین خلق را از یک تشکیلات زیرزمینی به سازمانی تودهای مبدل سازند«، ناامیدی آنها را در کسب محبوبیت مردم افزایش داد. سازمان مجاهدین خلق پس از تحمل ضربات متعدد سیاسی از تودههای مردم و مأیوس شدن از این که بتواند از سطوح پایین جامعه به کانون قدرت دست یابد تلاش و سمت و سوی سازمان را بر ورود به حاکمیت از بالا و از کانال بنیصدر متمرکز ساخت تا اعتماد بنیصدر و اطرافیانش را به سازمان جلب نماید.
رؤیای منافقین هنگامی تحقق مییافت که بنیصدر در مقام رئیس جمهور و فرماندهی کل قوا، با صدور احکام و فرامینی، ردههای مختلف سازمان را در مشاغل و پستهای حساس و کلیدی کشور، جایگزین نیروهای متعهد و مؤمن به انقلاب و پیرو خط امام سازد. از این رو گردهمآیی چهاردهم اسفند ماه 1359 در دانشگاه تهران و سخنرانی بنیصدر در آن جا در واقع نقطه اوج هماهنگی سازمان و بنیصدر محسوب میشد و نتیجه یک سال فعالیت سیاسی اطلاعاتی منافقین در این رابطه به نمایش گذاشته شد؛ اما موضعگیری حکیمانه امام خمینی در مورد این جریان، شیرینی این پیروزی را در کام بنیصدر – که از همین زمان آغاز شده بود – تلخ کرد و خشم و کینه سران سازمان را نسبت به امام و مردم و نیروهای خط امام مضاعف ساخت به گونهای که مترصد فرصتی برای انتقام گرفتن از جریان و کسانی شدند که آنها را پس از تحمل زحمات طاقتفرسای بیش از یک ساله، از رسیدن به قدرت و حاکمیت مانع شده بودند. بدین ترتیب که منافقین در حالی که مغرورانه و با شادکامی جشن ائتلاف خویش با لیبرالها را به عنوان گامی در راه رسیدن به حاکمیت تبیین کرده و برای دیگر گروهها، راهکارهای رسیدن و حصول به این مرحله بزرگ را اعلام مینمودند، اقدام به سازماندهی اعضا و هواداران خود در ابعاد مختلف میکردند.
منافقین با اتکا به بنیصدر و لیبرالها آن قدر در زمینه قدرت و حاکمیت یافتن خود مطمئن بودند که امر سازماندهی نظامی نیروهایشان برای «قیام رهاییبخش» را با سرعتی معمولی انجام میدادند، به گونهای که در تحلیلهای درون گروهی و حتی علنیشان نیز این مسئله را ابراز مینمودند که با توجه به هماهنگیهای به عمل آورده شده سازمان با بنیصدر و امکان دستیابی به کانونهای قدرت از آن طریق «دست یازیدن به راه حل نظامی برای رسیدن به قدرت، حرکتی زودرس و اقدامی شتابزده قلمداد میگردد.«
نگاهی به بخشهایی از مصاحبه مسعود رجوی با نشریه «مجاهد«، ارگان سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که در اسفند 1359 چاپ و منتشر شد (مجاهد 114) این خوشبینی و به عبارت بهتر توهم را طی پاسخی که به اعتراض «سازمان پیکار» – گروه منشعب شده از سازمان منافقین که عقاید مارکسیستی و ضد دینی خود را علنی ساخته بود – داده، به روشنی مشخص میسازد. «سازمان پیکار» در نشریه 81 خود به نام «پیکار» که در آبان 1359 منتشر کرده بود در اعتراض به ائتلاف منافقین با لیبرالها و خوشبینی آنها به این ائتلاف اعلام کرده بود:
»کمونیستهای راستین… خواهان بر هم زدن صلح داخلی میباشند. آنان از صلح تحت حاکمیت بورژوازی نفرت دارند؛ این نفرت را به میان تودهها میبرند؛ آنان از هر نارضایتی جرقهای میسازند و از هر جرقهای شعلهای درخشان به پا میکنند.» (1).
مسعود رجوی در پاسخ به اعتراض «دوستان تندروی» خود چنین میگوید:
»چه کسی گفته است که باید از هر نارضایتی و در هر شرایطی جرقه ساخت؟ آیا فکر نمیکنید که در همین حیص و بیص، خود کارخانه جرقهسازی هم خدای نکرده آتش بگیرد…» (2).
در ورای این پاسخ، بخشهای دیگری از آن هم ذیلا آورده میشود. گذشته از توهم و خوشبینی رجوی به این که نقاط رخنه به درون هرم حاکمیت را یافته، حکایت از عدم آگاهی منافقین، لااقل در کوتاه مدت، برای ورود به فاز نظامی و قیام مسلحانه دارد. دقت در نحوه بیان استدلالها، این واقعیت را بیشتر هویدا میسازد:
»… این ماجراجویی است اگر وقتی تودهها هنوز آگاه نشدهاند ما به تعرض دست بزنیم چنانچه ما در رهبری تودهها در کاری که مخالف اراده آنهاست اصرار ورزیم، سرانجام با شکست روبهرو خواهیم شد و گرایش به شتابزدگی «چپ» که عوامل ذهنی و عینی را ندیده میگیرد برای هر جنبش انقلابی فوقالعاده زیانبخش است…
در کشوری که با 70 درصد بیسواد و سابقه بیش از نیم قرن دیکتاتوری و اختناق سازمان یافته که عمدهترین تاکتیک و برندهترین سلاح مرتجعین آن عوامفریبی و تکیه بر ناآگاهی تودههاست، شما صرفنظر از مشتی بسیار اندک (و در موارد و نقاطی انگشت شمار) از روشنفکران چپ، از حمایت معنوی و مادی کدام طبقات یا اقشار و حتی صنفهای اجتماعی برخوردارید که این چنین فرمان جنگ سراسری میدهید و یا مشتی مجاهدین را مماشاتگرانه و در ردیف سازش و تسلیم توصیف میکنند…
مسئله این است که وقتی کسی مثل پیکار هیچ ابایی از هر گونه تعجیل در کار جنگ داخلی در همین لحظه حاضر ندارد، با کدام حسابگری و تناسب قوا، پیروزی انقلابیون را در آن تضمین میکند؟…» (3).
با وجود همه حسابگریهای منافقین، سقوط بنیصدر و هم فکران وی از ردههای مسئولیتی در هیئت حاکمه بسیار زود هنگامتر از زمانی بود که رجوی و سازمان منافقین پیشبینی کرده بودند، لذا حرکت فاز نظامی سازمان که در شرایط پیشبینی شده میبایست ماهها بعد به شکل قهرمانانه انجام یابد، به دلیل اقدامات فعالانه امام و نیروهای خط امام و حضور آگاهانه مردم در صحنه – که مجموعا منجر به افشا و طرد لیبرالها از پستهای کلیدی نظام جمهوری اسلامی ایران در آن برهه گردید – در 30 خرداد 1360 به حرکتی مذبوحانه و از روی انفعال مبدل گشت. این انفعال باعث شده بود که سازمان تنها ظرف بهار 1360 تغییرات استراتژی عملیاتی خود در قبال نظام را برای اعضا و هواداران خود توجیه نماید و این مدت کوتاه برای انجام کاری در این سطح، بسیار ناکافی بود طوری که بسیاری از عناصر سازمان، توجیه نشده وارد فاز نظامی و حرکات مسلحانه شدند و یکی از علل این که تعداد کثیری از دستگیرشدگان تواب شده و از منافقین اعلام برائت کردند در همین مسئله ریشه داشت و همچنین «مسئلهدار شدن» تعداد دیگری از اعضا و هواداران در
حین ارتکاب به اعمال تروریستی و ضد مردمی طی مقطع زمانی خرداد تا مهر 1360 به نحوی که نمیتوانستند آن گونه که دلخواه سازمان است قدرت سازمان بر علیه مردم را در انجام کشتار سبعانه افراد عادی و غیر مسلح به منصه ظهور برسانند و این همه نشان دهنده آن بود که سران منافقین فرصت لازم جهت توجیه نیروهایشان را نداشتهاند. با مروری بر حوادث این مقطع میتوان مدعی شد که سازمان منافقین در اواخر خرداد ماه 1360 از حضور یکپارچه مردم مؤمن به انقلاب در صحنه دچار بهت و حیرت شده و طرح برنامه زمانبندی شده قبلی خود را عجولانه بهم زد و فاز نظامی و قیام مسلحانه زودرس را اعلام نمود.
شتابزدگی منافقین در اعلام قیام مسلحانه به حدی بود که حتی سازمان پیکار که آن همه برای جنگ داخلی «سینه چاک» میکرد، عجولانه بودن این حرکت را در نشریه شماره 114 خود – که در تاریخ 9 / 5 / 1360 منتشر کرد – مورد انتقاد قرار داد و آن را «افتادن در دام رژیم» لقب داد:
»… ارتجاع درست از آن رو خواهان تسریع نبرد قطعی و جنگ داخلی… بود که تناسب قوا به نفع وی قرار داشت و تلاش میکرد با تکیه بر این برتری قوا، صفوف انقلاب در حال رشد و انسجام را یکسره پراکنده و منهدم سازد… خطرناکترین روش سیاسی در این شرایط پاسخگویی مثبت به دعوت رژیم حاکم به وارد شدن نبرد قطعی بود؛ روشی که نیروهای دمکرات (منظور منافقین است) به آن دست یازیدند.» (4).
هر چند که این گروهک (پیکار) نیز در عمل، هم سنگر با دیگر گروهکهای ضد انقلابی طی مقطع زمانی مذکور، جنایات فجیعی را به انجام رسانده بود و در مسابقه قتل و سرقت و آدمربایی و انفجار با آنها به رقابت وحشیگری میپرداختند، لکن مراد از ذکر جملاتی از «پیکار» در انتقاد به اعلام غیر مترقبه جنگ مسلحانه منافقین با نظام این است که معلوم گردد ورود به فاز نظامی و «قیام مسلحانه» منافقین به قدری شتابزده بود که حتی «رفقای تندرو» سازمان نیز جا مانده و لب به انتقاد گشوده بودند.
به هر حال، اعلام قیام مسلحانه منافقین در تاریخ 26 / 3 / 1360 طی اعلامیهای با رنگ و بویی نسبتا مذهبی (برخلاف اطلاعیههای قبلی سازمان
مجاهدین خلق که با عنوان «به نام خدا و خلق قهرمان ایران» آغاز میشد این بار با «بسم الله الواحد القهار» شروع گردیده بود(، به بهانه اعتراض به حمله دادستانی به خانه «مهدی ابریشمچی» و… در حالی صورت میگرفت که مردم هشیارانه از روز قبل از آن (25 / 3 / 1360) با فرمان امام خمینی به خیابانها ریختند و آماده دفاع از ارزشهای انقلاب و خط امام شده بودند. به عبارت دیگر، اوضاع بر عکس آن چیزی شد که منافقین برای فاز نظامی خود پیشبینی میکردند. تودههای مردم مستضعف با حضور آگاهانه در صحنه، به گونهای انقلابی عمل کردند که منافقین در راهپیمایی مسلحانه 30 خرداد 1360 برای بیرون نمودن مردم از صحنه دست به اعمالی زدند که سبب ایجاد رعب و وحشت در بین اقشار مختلف مردم گردند.
نشریه «مجاهد» شماره 127 طی گزارشی درباره «راهپیمایی میلیشیای قهرمان» در 30 خرداد درباره وقایع این روز مینویسد:
»- شنبه 30 خرداد، تهران شاهد خروش خلق بود…
– ساعت 4:15 بین تعدادی از میلیشیاهای قهرمان و چماقداران مزدور درگیری است. دو ماشین جیپ آهو از چماقداران حمایت میکند؛ میلیشیا چماقداران را متواری کرده و تعدادی از موتور سیکلتهای مزدوران توسط مردم به آتش کشیده میشود…
– ساعت 4:45 مردم از «مصدق» تا «طالقانی» تعداد زیادی لاستیک آتش زدهاند.
– ساعت 5:10 در میدان فردوسی… میلیشیا یک مینیبوس سپاه را واژگون کرده و پشت آن سنگر گرفته…» (5).
در واقع عملیات 30 خرداد 1360، اجرای مواردی بود که سازمان منافقین در اطلاعیه سیاسی نظامی شماره 25 خود در تاریخ 28 / 3 / 1360 صادر و منتشر کرده بود. در قسمتی از این اطلاعیه چنین آمده است:
»… بدیهی است برابر اعلامیه حاضر، از این پس مسئولیت هر آنچه که حین مقاومت انقلابی واقع شود، تنها و تنها بر ذمه مرتجعین انحصارطلب و اوباش چماقدار آنهاست که قصد آن کردهاند تا نقشه به پایان نرسیده شاه خائن و ساواک منفور او را، در قلع و قمع مجاهدین، به پایان رسانند. از این حیث برآنیم که نامبردگان، هر که باشند و در هر لباسی دقیقا شایسته سختترین کیفر و مجازات انقلابی خواهند بود. ضمنا سازمان
مجاهدین خلق ایران این حق را برای خود محفوظ میدارد تا در هر موردی هم که کیفر فی المجلس جنایتکاران در حین انجام جرم ضد انقلابی میسر نباشد به زودی و به طور مضاعف آمران و عاملان مربوطه را به جزای خود برسانند.» (6).
رؤیای آغاز ایجاد جو رعب و وحشت، قضایی که در آن: «حزباللهیها و نیروهای پیرو خط امام خمینی جرأت بیرون آمدن از خانههایشان را نکنند و مردم هر جا را که نگاه میکنند میلیشیای قهرمان را ببینند که مسلحانه در حال مبارزه است و…«، همه و همه در راهپیمایی 30 خرداد میبایست تجلی مییافت لذا برای این راهپیمایی همه نوع ابزار مورد نیاز تهیه شده و در اختیار اعضا و هواداران قرار گرفته بود. گزارشی در این باره، تعدادی از این ابزار و وسایل را معرفی کرده و به عملکرد آنها اشاره مینماید:
»… در این روز، منافقین، تمام نیروهای ضد انقلاب را برای یک درگیری سازمان یافته در مقابل امت اسلامی سازماندهی میکنند و تصمیم میگیرند که با اسلحه گرم و سرد و هر آنچه که در اختیار میلیشیا قرار دارد نظیر فلفل و نمک، کارد موکتبری و کوکتل مولوتف و سه راهی و نارنجک و کلت، مردم را از صحنه خارج نمایند…
عملی نمودن تهدیدات اطلاعیههای سیاسی نظامی (منافقین(، 25 نفر شهید و صدها زخمی تیغ موکتبری و دشنه و گلوله و کوکتل مولوتف به جای گذاشت. برادر علی مازندرانی مسئول امور شهرستانهای بنیاد شهید یکی از قربانیان این توطئه بود…» (7).
یکی از شاهدان عینی ماجرای تظاهرات مسلحانه سیام خرداد 1360 منافقین در تهران که گوشههایی از فجایع پیش آمده را در جلسه علنی و رسمی مجلس شورای اسلامی به اطلاع مردم و نمایندگان مجلس رساند حجت الاسلام هادی غفاری نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود که اظهار داشت:
»… دیروز من وقتی به صحنهای رسیدم که اجساد چهار تن از برادران پاسدار شهیدمان وسط آسفالت خیابان بود… دیشب تا صبح من اجساد برادران پاسدار را از این غسالخانه به آن غسالخانه برای پیدا کردن نامشان و نام فامیلشان و خانوادهشان بردم.
… من نمیتوانم بگویم اما به شما میگویم گرچه دلم نمیخواهد بگویم، دشنهای را که الان در کمیته خیابان فردوسی است، بروید ببینید، دشنه را به طول 20 سانتیمتر در قلب
یک پسر فروکردند در حالی که میگفتند بگو: درود بر بنیصدر. برادرمان را گوش تا گوش سرش را بریدند (فدایی: به محافظ من هم بیست ضربه کارد زدند(… من به شما چه بگویم که در خیابانها چه افراشتند… چقدر لاستیک آتش زدند… با دشنه به نوامیس ما حمله کردند. سرنیزههای کلاشینکف را به چشم بچهها فرومیکردند. اگر اجازه بدهید و مایل باشید امروز دسته جمعی با هم به کمیته خیابان فردوسی میرویم، آب اسیدها را به شما نشان میدهم. آب اسیدی که داخل آن فلفل ریخته بودند و با این دستگاههایی که با آن آب به سر میپاشند همین طوری ریختهاند روی سر بچهها. الان بروید ببینید، برویم تا من 290 مجروح دیشب را به شما نشان بدهم، ببینید که بعضیها کور شدهاند بعضیها کر شدهاند، بعضیها پوست صورت ندارند. بعضی دختران را من اینجا میگویم… بعضی دخترها را با دشنه ازاله بکارت کردند.» (8).
تحلیل منافقین این بود که با یک تظاهرات مسلحانه این چنینی، جو رعب مطلوب سازمان بر مردم تحمیل خواهد شد و مردم حزباللهی ما برای در امان ماندن از دشنه، گلوله و کارد موکتبری و اسید و… یا منفعل شده و از خانهها بیرون نخواهند آمد و یا در صحنههای تظاهرات مسلحانه، تظاهر بر همراهی خواهند کرد ولی به هر حال هوس رو در رو شدن با اعضا و هواداران مسلح و بیرحم سازمان را نخواهند داشت. اما این تحلیل نیز غلط از آب درآمد و مردم و نیروهای حزباللهی به عکس تصور منافقین حضوری بیشتر و منسجمتر پیدا کردند و حتی با دست خالی به گونهای شجاعانه با این عناصر مسلح و سنگدل مواجه میشدند که در نهایت، آن کسانی که صحنه را ترک کرده و به خانههای تیمی پناه میبرند، همان اعضا و هواداران مسلحی بودند که بسیاری از گلولههای سلاحشان را به سوی «خلق قهرمان» شلیک کرده و به سمت خانههای تیمی عقبنشینی میکردند.
از فردای سیام خرداد و مشاهده این حقیقت که ایجاد چنین جوهایی در ایران اسلامی تأثیری معکوس بر جای میگذارد، خط ترور و انفجار آغاز میگردد تا از این طریق هم جو رعب و وحشت ایجاد کنند و هم نیروی کمتری را وارد صحنه اجتماع نمایند. ترورها و انفجارهای منافقین در این مقطع زمانی کادرها و نیروهای بسیار مؤثری را از مردم و انقلاب اسلامی و نظام جمهوری
اسلامی ایران گرفت. اشخاصی که هر کدام در نوع خود کمنظیر و حتی بعضا بینظیر بودند و شاید همین موضوع، امپریالیسم را به اتخاذ چنین شیوه ناجوانمردانهای ترغیب مینمود.
برخی عناوین اخبار ترورها و انفجارهایی که بعد از سیام خرداد 1360 توسط منافقین صورت گرفته را مرور مینماییم:
»قم – روز دوم تیرماه 1360: یک بمب در سالن راه آهن در لحظه پیاده شدن مسافرین منفجر میگردد. این حادثه 7 شهید و بیش از 50 زخمی بر جای گذاشت.
تهران – روز سوم تیر ماه 1360: با هوشیاری مردم، یک بمب قوی در جنب یک هنرستان دخترانه در تهران کشف و خنثی میشود.
قم – دو دختر در روز 6 / 4 / 1360: به اتهام حمل دو بمب کششی نسبتا قوی در داخل یک ساک، توسط برادران پاسدار در مسجد جمکران قم دستگیر و تحویل مراجع قانونی شدند.
تهران – صبح روز 6 / 4 / 1360: یک بمب در حوالی میدان انقلاب منفجر شد که خوشبختانه خسارات چندانی به بار نیاورد. همچنین یک بمب در تقاطع خیابان ولی عصر – طالقانی که در داخل یک ترموس آب تعبیه شده بود توسط پاسداران کشف و خنثی شد.
تهران – روز 6 / 4 / 1360: (آیتالله) سید علی خامنهای امام جمعه تهران در یکی از مساجد جنوب شهر تهران در حین سخنرانی مورد سوء قصد قرار میگیرند و انفجار بمب کار گذاشته شده در کنار تریبون سخنرانی، موجب مجروح شدن ایشان میشود.
تهران – روز 7 / 4 / 1360: انفجار بمبی قوی در جلسه گروه کثیری از مسئولین بلندپایه کشور، تعداد 72 تن از مسئولین نظام جمهوری اسلامی ایران شامل رئیس دیوان عالی کشور حضرت آیتالله بهشتی، گروهی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، تنی چند از وزرای کابینه آقای رجایی، شهید گشته و تعدادی دیگر نیز مجروح و مصدوم گردیدند.
رشت – مهندس علی انصاری استاندار گیلان و معاون ایشان در 14 / 4 / 1360 توسط سه موتور سوار ترور شدند که هر دو نفر به شهادت رسیدند.«
ترورها و انفجارات صرفا محدود به مسئولان کشوری نشده و به سطح پایینترین اقشار جامعه تسری مییابد. گوشهای از گزارشهای «ترور خلق» که از خانههای تیمی به دست آمده است از این قرار است:
»21 تیر ماه – تنبیه و گوش مالی فالانژها و پاسدارها و سایر اراذل و اوباش ضد انقلابی
تقریبا از عادیترین کارهاست، این عملیات به اشکال مختلف مانند کتککاری با مشت و لگد، چاقو زدن و برخی ابتکارات جالب صورت میگیرد. مثلا بچههای دانشآموز برای زدن یک فالانژ که نسبت به زمین زدن او خوشبین نبودند مقداری طناب تهیه کرده و از پشت طناب را به گردن فالانژ کمند میکنند و او را به زمین میزنند و اقدامات لازم را برای او انجام میدهند.
22 تیرماه – یک فالانژ ابتدا کتک مفصلی میخورد، سپس با کارد دو ضربه به او وارد میشود که به شدت مجروح میشود.
23 تیرماه – یک نفر با چاقو چشم دو فالانژ را درآورده و شاهرگ یک فالانژ دیگر را نیز بریده است.
24 تیرماه – مصادره موتور – چهار نفر در عملیات شرکت داشتند. 2 نفر به صورت عابر خود را وانمود کرده و در ساعت 12: 05 به عنوان مسافر ترک موتور مینشیند سپس چاقو را بیخ گلوی شخص گذاشته که اهمیت نمیدهد، تهدید میکنند باز اهمیت نمیدهد، سپس بچهها دو سری چاقو در پهلوی چپ و زیر کتف او زده و وقتی قصد برداشتن موتور را داشتند، گشت کمیته سر رسیده و یکی از بچهها هول شده و به طرف گشت فرار میکند که دستگیر میشود.
تأثیرات: از ما فرد چاقو زن و 2 نفر از بچهها ترسیدهاند، به طوری که چاقو زن گذاشته و رفته و هیچ ردی نگذاشته و آن دو نفر هم حاضر به عملیات نیستند.
25 تیرماه – اجرای اعدام انقلابی – ساعت 8 بعدازظهر یکی از دوستان حسن دنبالش رفته و با او آمدهاند جای خلوت، سپس یکی از بچهها با فن کشتی او را زمین زده، حسن التماس میکرد. دشنه را 5 بار به شکمش زده و سپس خرخره او و بعد شاهرگ او با چاقو بریده میشود.
21 تیرماه – برادران انقلابی، یک فالانژ کتاب فروش را در فاطمی ابتدا مفصلا کتک زده و سپس چادرش (دکهاش) را به آتش میکشند…
27 تیرماه – مغازه بستنی فروشی نبش امجدیه با دو کوکتل مولوتف توسط رزمندگان انقلابی به آتش کشیده میشود.
23 تیرماه – انقلابیون: چادر وحدت جلوی دانشگاه را با کوکتل به آتش کشیده و سپس سه بار رگبار ژ – 3 به طرف آن بستهاند…
23 تیرماه – فروشگاه لوازم خانگی که با سپاه و کمیته همکاری میکرد با کوکتل به آتش کشیده میشود اما متأسفانه به علت در دسترس نبودن وسایل مشتعل شونده، مغازه به طور کامل نمیسوزد.
26 تیرماه – در «کارون» با شناسایی یک پاسدار، یکی از افراد با چاقو به قلب او میزند. این عمل با روحیه عالی و تهاجمی صورت میگیرد و بدین ترتیب پاسدار فالانژ کشته میشود.
25 تیرماه – یک مبل فروشی واقع در پل چوبی، متعلق به فرد فالانژیست که پسر و دخترش در سپاه هستند و در ضمن پشت شیشهای عکس بهشتی داشت با کوکتل به آتش کشیده میشود.
31 تیرماه – توسط یک تیم از واحد عملیات شهید طهمورث حسینی و بهروز مولایی در محله 13 آبان، محمد جمشیدی عنصر خائن و خود فروخته رژیم و عنصر کمیته ضد خلقی 13، هدف قرار گرفته و مورد اصابت سه گلوله از ناحیه کتف، سینه و سر میشود.
24 تیرماه – در امیر آباد شمالی، تاکسی یک نفر فالانژ به آتش کشیده میشود…» (9).
همان گونه که از بدو امر نیز مشخص بود حرکت نامعقول منافقین در ورود به فاز نظامی هیچ ثمری را برای آنها جز متلاشی شدن هستهها و تیمهای تشکیل شده از هواداران و اعضای سازمان توسط مردم و نیروهای مؤمن به انقلاب به همراه نداشت. منافقین از انجام اعمال فوق قصد آن را داشتهاند که:
اولا: مردم را از حضور در صحنه بترسانند به طوری که از ترس جان و مال و ناموس خویش، جرأت حمایت از انقلاب را نداشته باشند. این هدف نه تنها تحقق نیافت بلکه اقدامات ناجوانمردانه عناصر سازمان موجبات حضور گستردهتر و فشردهتر مردم در صحنه را، برای رویارویی با خطراتی که از این ناحیه انقلاب و نظامشان را تهدید مینمود، فراهم آورد (10).
ثانیا: از دیگر اهداف منافقین جلوگیری از شکلگیری قوای سه گانه نظام و منفعل ساختن حکومت در انجام وظایف قانونیاش بود؛ که این نیز پاسخ قاطعی را با اعلام و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و برگزیده شدن محمدعلی رجایی به عنوان دومین رئیس جمهور نظام جمهوری اسلامی ایران (با رقمی قابل توجه از تعداد رأی دهندگان گرفته تا فشردگی صفوف آنها در هنگام اخذ آرا در حالی که منافقین با انجام عملیات نظامی، نقاطی را به آتش کشیده و در چندین نقطه از شهرهای کشور اقدام به حملات مسلحانه و ترور و ارعاب مردم نمودند) دریافت کرد به طوری که پس از مشخص شدن نتیجه انتخابات، منافقین عملا محمل نیمبند حضور خود در داخل کشور را به عنوان نیروی «آلترناتیو» (جایگزین) هیئت حاکمه، از دست دادند و نتوانستند بنیصدر و مآلا ردههای بالای سازمان را وارد جرگه قدرت حاکمه نمایند و در عداد دیگر جریانات ضد انقلاب از قبیل سلطنتطلبها، بختیارچیها و… قرار گرفته و مسعود رجوی و بنیصدر با هماهنگی کامل به کشورهای عضو ناتو (ترکیه، یونان، قبرس…) و با مدد خلبان مخصوص محمدرضا پهلوی یعنی سرهنگ معزی مجبور به فرار از ایران شده و در پاریس اقامت گزیدند و بدنه سازمان را در برابر فشار فزاینده مردم که برای دستگیری و خلع سلاح آنان بسیج شده بودند، تنها گذاشتند.
تشکیل شورایی تحت عنوان «شورای ملی مقاومت«، در واقع اعلام پذیرش این شکست فاحش بود هر چند که رجوی به هنگام ورود به فرودگاه نظامی پاریس گفت: «تا دو ماه دیگر باز خواهیم گشت«، اما هواداران و اعضای منافقین این قول را در حالی میشنیدند که از خوف دستگیری توسط مردم حتی برای انجام دادن بسیاری از کارهای ضروری از خانههای تیمی خود خارج نمیشدند.
پس از انتخابات ریاست جمهوری و روی کار آمدن دولت حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد باهنر، نخست وزیر، فعالیت منافقین را تنها میتوان «عقده گشایی» و «انتقام از مردم«، آن هم از ناجوان مردانهترین اشکال آن تعبیر کرد. بمب گذاریهایی که هیچ هدفی را جز حذف فیزیکی اشخاص حزباللهی، مسئول و خدمتگزار به محرومین و مردم دنبال نمینمود و روشهای این
ترورها به قدری رذیلانه بود که حتی عناصر سازمان، خود را بیش از پیش مخفی میساختند تا پیآمدهای این حرکات ننگین خویش را شاهد نباشند. بیانات امام خمینی که پس از شهادت رجایی و باهنر ایراد فرمودند به این نکته اشارهای آشکار دارد:
»… و گمان نکنید که اینها از روی قدرت یک همچو کارهایی را انجام میدهند. یک بمب در یک جا منفجر کردن، یک بچه 12 ساله هم میتواند او را بگیرد یک جایی بگذارد و خود او منفجر بشود. این قدرتی نیست. این کمال ضعف است. من ابنملجم را از اینها مردتر میدانم؛ برای این که او آمد و در حضور مردم کار خودش را کرد و خداوند او را لعنت کند، و اینها آن مردانگی آن نامرد را هم ندارند و به طور دزدی یک کاری انجام میدهند و خودشان را اصلا ظاهر نمیکنند. اینهایی که از این جا فرار کردند و از خارج دستور میدهند که مردم را اقتیال کنند و به طور دزدکی بکشند، اینها تز نامردهاست.» (11).
از نیروهای اطلاعاتی و جاسوسی که در جریان چند انفجار بزرگ، طی این مقطع، استفاده شده یعنی عناصری همچون: کلاهی (عامل انفجار هفتم تیر 1360(، کشمیری (عامل انفجار نخست وزیری در هشتم شهریور 1360(، عامل انفجار دادستانی و به شهادت رسیدن آیتالله قدوسی و… که زحمات بسیار زیادی جهت نفوذ دادن آنها در تشکیلات نظام و در کنار ردههای بالای کشور کشیده بودند، چنین بر میآید که گویا انجام اعمال فوق اهمیتی استراتژیک و بسیار تعیین کننده برای سازمان منافقین داشته است و شاید غربیها، شرط پذیرفتن سازمان مجاهدین خلق را انجام اقداماتی این چنینی تعریف کرده بودند و در واقع منافقین با خرج کردن این نیروهای نفوذی خود، حق عضویت پذیرفته شدن در بلوک غرب را پرداخت نمودهاند.
به هر صورت، سازمان مجاهدین خلق نه تنها نتوانست از طریق بنیصدر به حاکمیت چنگ اندازد و آن را قبضه کند، بلکه سرنوشت بنیصدر را هم نتوانست تغییر دهد و او را به قدرت بازگرداند و تعیین تکلیف عنصری مرده (از نظر سیاسی) نیز به گردن سازمان، «بار» شد و منافقین برای نجات خویش، سرنوشت خود و سازمان را تقدیم غرب کرده و سرنوشت خود را به سرنوشت غربیها و خصوصا امریکاییها سپردند.
1) دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تروریسم ضد مردمی، ص 1361،155، به نقل از نشریه پیکار، شماره 81، آبان 1359.
2) مأخذ 14، ص 5، به نقل از نشریه «مجاهد«، شماره 114، اسفند 1359.
3) مأخذ 14، ص 158 و 159.
4) مأخذ 14، ص 207.
5) دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، «رویدادها و تحلیل«، شماره 19، 14 / 4 / 1360، به نقل از نشریه «مجاهد«، شماره 127، 2 / 4 / 1360.
6) اطلاعیه سیاسی نظامی سازمان مجاهدین خلق، شماره 25، مورخ 28 / 3 / 1360.
7) مأخذ 7، ص 78 و 79.
8) مأخذ 6، ص 35 تا 37.
9) مأخذ 7، ص 106 – 108، اسناد کشف شده و به دست آمده از خانههای تیمی منافقین.
10) به عنوان نمونه روز نهم تیرماه 1360، تهران شاهد یکی از بزرگترین تشییع جنازهها در طول تاریخ میباشد و مردم از مسئولان میخواهند با قاطعیت با گروهها برخورد نمایند. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی در این تظاهرات میلیونی اظهار میدارد: به جای این که روحیه شما ضربه ببیند شما مردم به صحنه آمدید و به خیابانها ریختید و به مسئولان و حتی امامتان دلداری دادید.
11) صحیفه نور، جلد 15، ص 115، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.