جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

زمینه‏های تحول در جنگ (2)

زمان مطالعه: 14 دقیقه

»بن‏بست نظامی» در جنگ و «بحران سیاسی» در کشور به عنوان دو چالش اساسی، فرا روی نظام جمهوری اسلامی قرار داشتند و ادامه حیات نظام لزوما مشروط به پاسخ مناسب برای «شکستن بن‏بست» و «فائق آمدن بر بحران» بود. از سوی دیگر، عراقی‏ها با درکی که از پیدایش چالش‏های سیاسی – امنیتی در ایران داشتند و همچنین، در پی ناکامی نظامی در آغاز جنگ و ناتوانی در تحمیل صلح به ایران، امیدوار بودند به موازات چالش‏های سیاسی – امنیتی در ایران، با اقدام نظامی، جنگ را به سود خود پایان دهند. القبس به نقل از مقام‏های عراقی در فروردین 1360 درباره طرح عراق برای اشغال و تجزیه خوزستان نوشت:

»عراق قصد حمله گسترده‏ای به خوزستان را دارد و هدف از آن، آزاد کردن خوزستان و اشغال چاه‏های نفت، اعلام استقلال آن و تشکیل حکومت موقت می‏باشد.«(1).

درهمین اوضاع، صدام در جمع نیروهای ارتش خلقی (جیش الشعبی(، استراتژی جدید عراق را چنین تشریح کرد:

»ما به مردم عرب عربستان[خوزستان]به عنوان اقلیتی که ویژگی‏هایش در تاریخ از لحاظ ملی و قومی شناخته شده است و نیز سایر ملیت‏های ایران به ویژه کردها، بلوچ‏هاو همه وطن پرستان واقعی و شریف اعلام می‏داریم که آماده‏ایم، روابط محکمی با آن‏ها به وجود بیاوریم تا بتوانیم از حقوق ملی و قومی خویش بهره‏مند شده و با شرافت و امنیت مناسب، حسن هم جواری برقرار نماییم. ما آماده‏ایم هرگونه کمک از جمله سلاحی که مورد نیاز آن‏ها باشد به آن‏ها بدهیم. این است تصمیم ما، حال بگذارید حکام ایران به جنگ ادامه دهند. آن‏ها پاره پاره و ما یک پارچه بشویم. ما به تمامیت ارضی ایران علاقه‏ای نداریم و این است استراتژی ما که از مدت‏ها پیش اعلام نموده‏ایم.«(2).

بنابر اسناد و قراین، عراقی‏ها برای از سرگیری تهاجم دست کم دو طرح مشخص داشتند:

1- تکمیل محاصره آبادان؛ عراقی‏ها برای این منظور، با ایجاد ماکت منطقه عملیاتی آبادان، یک یگان رزمی را در حوالی بغداد آموزش دادند. این یگان در پی عملیات نیروهای خودی در تپه‏های الله اکبر و شوش، به این منطقه اعزام شد که بخشی از نیروهای آن کشته و یا اسیر شدند. (3).

2- اجرای عملیات در منطقه دزفول با عبور از رودخانه کرخه؛ به گفته یکی از اسرای عراقی، این عملیات قرار بود در فروردین یا اردیبهشت 1360 اجرا شود.

در این حال، پرسش اساسی در مرحله جدید جنگ این بود که چه عوامل و زمینه‏هایی سبب شد تا جمهوری اسلامی که پس از یک ناکامی نظامی، به شدت دستخوش بحران سیاسی شده بود و دشمن نیز در اندیشه تهاجم مجدد و احتمالا تجزیه استان خوزستان بود، ضمن شکستن بن‏بست جنگ و حل بحران سیاسی، وضعیت کلی جنگ را با آزادسازی مناطق اشغالی، به سود خود تغییر دهد؟ به عبارت دیگر، در مرحله‏ای که – به عقیده ناظران و تحلیلگران – نظام جمهوری اسلامی در بن‏بست سیاسی – نظامی گرفتار شده بود و هیچ گونه راه‏حلی فرا روی خود نداشت، چگونه زمینه‏های «تحول در جنگ» با تبدیل شدن وضعیت بحرانی به وضعیت با ثبات سیاسی و دستیابی به پیروزی‏های نظامی فراهم شد؟ برای پاسخ به این پرسش‏ها، نخست، باید عواملی را که در صحنه نبرد منشأ چنین تحول و تغییر وضعیتی بودند، شناسایی کرد.

آیت الله خامنه‏ای رئیس جمهور وقت و نماینده امام در شورای عالی دفاع طی مصاحبه‏ای در اردیبهشت 1362، در ارزیابی عملیات‏های نظامی که پیش از عملیات ثامن الائمه (ع) انجام شده بودند، عنصر تعیین کننده در این تغییر وضعیت را مورد شناسایی و تأکید قرار دادند:

»کلا تا قبل از عملیات ثامن الائمه (ع(، عملیات‏ها غالبا موفق نبوده است و شاید یک یا دو عملیات را بتوان نشان داد که تا حدودی موفق بوده و علتش هم این است که تا قبل از عملیات

ثامن الائمه (ع(، نیروهای مردمی به کار گرفته نمی‏شد، یعنی از بسیج و سپاه در عملیات به صورت کامل خبری نبود و سپاه امکانات نداشت و گذشته از این، مسئولان نظامی حاضر نبودند حتی سپاه را در حیطه کار نظامی راه بدهند و لذا، یکی از درگیری‏های ما با بنی‏صدر همین مسئله بود. نیروهای محدود ارتش هم طبیعی بود که با فرماندهی مثل بنی‏صدر شانس موفقیت بسیار کمی را داشت و عملا هم موفق نبود.«(4).

در این تجزیه و تحلیل، «نقش سپاه و نیروی مردمی» به عنوان عامل تعیین کننده در پیدایش تحول در جنگ مورد تأکید قرار گرفته است، موضوعی که بنی‏صدر قادر و مایل به درک آن نبود و به همین دلیل، در تلاش‏های نظامی خود ناکام ماند.

آیت الله خامنه‏ای در مصاحبه دیگری با اشاره به زمان فتح خرمشهر و علت تأخیر در آزاد سازی مناطق اشغالی، فرمودند:

»در روز سوم خرداد (یعنی دیروز) خرمشهر از دست رفته و غصب شده ما برگشت و به اعتقاد من یک سال دیر برگشت، چون می‏توانست خرمشهر در سال گذشته یعنی یک سال پیش آزاد شود، اما چرا نشد؟ علتش همین عدم محاسبه و محاسبه‏های غلط بود و اما آنچه که امسال را با سال گذشته فرق می‏گذارد، چیست؟ ما امکانات و انگیزه بیشتری از سال گذشته نداریم، یعنی امام همان امام و امت همان امت است و همان حرف‏ها و همان توصیه‏ها و همان انگیزه‏ها هنوز هم هست، منتها تفاوت در این است که سال گذشته در این وقت، سپاه پاسداران جدی گرفته نمی‏شد و وجود سپاه در صحنه رزم فرض نمی‏شد و البته سال گذشته، مسئول، کسانی بودند که امروز خوشبختانه یا در مملکت وجود ندارند و یا خط فکریشان در این مملکت حاکم نیست، لذا، امسال ما در کنار ارتش دلاور و مؤمن و فداکارمان یک نیروی عظیم کارآمد از جان گذشته و فداکاری داریم که عبارت است از سپاه و بسیج، در صورتی که پارسال ما این‏ها را نداشتیم. البته نه به این معنا که پارسال ما سپاه و بسیج نداشتیم، بلکه سپاه و بسیج داشتیم، اما آنچه نداشتیم، اجازه ورود این‏ها به میدان جنگ به طور شایسته بود…«(5).

به کار نگرفتن نیروهای مردمی و سپاه در عرصه جنگ حاصل تفکر و بینش لیبرالیستی بنی‏صدر و همچنین، بینش نظامی کلاسیک و سنتی بود. هنگامی که این تفکرات – با وجود شعارها – در آزمون عملی شکست خورد، زمینه برای حضور نیروهای مردمی و انقلابی فراهم شد؛ به عبارت دیگر، حضور این نیروها، پاسخ به کاستی‏ها و ضرورت‏هایی بود که انقلاب و جنگ در آن وضعیت سخت و دشوار به آن نیاز داشتند.

سردار غلامعلی رشید در مورد وضعیتی که بن‏بست نظامی ایجاد کرده بود و ضرورت

دستیابی به راه‏حل جدید برای شکستن این بن‏بست، گفت:

»پس از انتقال لشکرهای ارتش به منطقه، ارتش بسیج شد و به فرماندهی بنی‏صدر چهار عملیات انجام داد و ما دیدیم اتفاقی نیفتاد، یعنی تحول خاصی صورت نگرفت و عراقی‏ها همچنان در خاک ما ماندند. رفتیم به فکر گفتیم پس چرا ارتش آمده و اقدامات خود را انجام داد، ولی نتیجه‏ای نداد؟ این را هم تشخیص می‏دادیم که این جور نیست که مجددا بخواهند و یا بتوانند عملیات کنند. بالاخره در برخی از جلسات حاضر می‏شدیم و می‏توانستیم این مسئله را درک کنیم. وقتی آن عملیات‏ها را انجام دادند، احساس کردیم که حالا باید یک کار دیگری صورت بگیرد.«(6).

از آنجا که ناکامی نظامی علاوه بر داشتن پی آمدهای سوء سیاسی – نظامی، می‏توانست روحیه ناامیدی و یأس را در نیروها حاکم کند، امام خمینی در دی 1359 در دیدار با اقشار مردم و نیروهای نظامی و سپاه فرمودند:

»یأس، از جنود ابلیس است، یعنی شیطان‏ها انسان را به یأس وا می‏دارند.«(7).

همچنین، امام با توجه به موقعیت حساسی که وجود داشت، در اول بهمن 1359 طی پیامی به مردم و نیروهای مسلح، با اشاره به «مقطع زمانی سرنوشت‏ساز«، تذکراتی را در یازده بند بیان فرمودند. موضوع اصلی در پیام امام، غلبه بر اوضاع نامطلوب سیاسی – نظامی و ضرورتا، دستیابی به وحدت، ثبات سیاسی و شکستن بن‏بست نظامی بود.(8).

مسئولان سیاسی کشور که از سرنوشت جنگ نگران بودند، با حضور در جبهه‏های نبرد، تلاش کردند، راه‏حل مناسبی برای خروج از اوضاع بحرانی موجود بیابند. در همین حال شهید حسن باقری مسئول اطلاعات ستاد عملیات جنوب، در فروردین 1360 پس از بحث با برخی مسئولان و فرماندهان نظامی، گفت:

»باید به خود جرأت داد که این نوع جنگیدن به درد نمی‏خورد و لازم است استراتژی جنگ عوض شود.«(9).

سردار غلامعلی رشید در این باره می‏گوید:

»ارتش برای انجام عملیات صحبت از حرف‏های جدیدی نمی‏زد و با دیدن طرحی که ارتش با دو لشکر زرهی در 16 دی 1359 با آن به سمت جفیر رفت که جفیر را بگیرد و خرمشهر را آزاد کند که موفق نشد، این فکر در برادران سپاه به وجود آمد که ایده جنگ را باید عوض کرد.«(10).

در چنین اوضاعی، مسئولان کشور نیز به تدریج در مورد فرماندهی بنی‏صدر دچار تردید شدند. سردار محسن رضایی در این زمینه می‏گوید:

»پس از 14 اسفند 1359 این مسئله کم‏کم پیدا شد که گویی فرماندهی بنی‏صدر کارآیی ندارد، این اولین تردید در شورای عالی دفاع و مسئولان سیاسی کشور و نیروهای حزب اللهی بود.«(11).

بدین ترتیب، زمینه برای آغاز تحول در جنگ فراهم شد.

شکل‏گیری استراتژی جدید در جنگ، حاصل تحولی بنیادین بود که با حضور نیروهای انقلابی و مردمی ایجاد شد. بازشناسی منطق این تحول می‏تواند تا اندازه‏ای ماهیت و تأثیرات آن را در روند جنگ روشن کند. در حالی که بنیه دفاعی ایران در آستانه جنگ آسیب دیده بود، حضور مؤثر و تعیین کننده نیروهای مردمی برای رویارویی با دشمن (12) منجر به شکل‏گیری چهار جریان با سازمان‏دهی متفاوت در صحنه جنگ شد:

1- نیروهای احتیاط که به دستور ارتش فرا خوانده شدند و بنابر گزارش بنی‏صدر در کارنامه روزانه رئیس جمهور، در این مرحله، حدود 80 هزار نیرو سازمان‏دهی و در یگان‏های ارتش به کار گرفته شدند.(13).

2- نیروهای جنگ‏های نامنظم به فرماندهی دکتر چمران، که در پی حضور نامبرده و نماینده امام در شورای عالی دفاع در صحنه جنگ، سازمان‏دهی و در منطقه اهواز و سوسنگرد استقرار یافتند.

3- نیروهای فدائیان اسلام به فرماندهی شهید مجتبی هاشمی که تنها در منطقه آبادان مستقر بودند.

4- نیروهای بسیج ویژه تحت امر سپاه که در کنار نیروهای سپاه در مناطق مختلف، به ویژه در شهرها حضور داشتند.

پس از فروکش کردن التهاب اولیه جنگ که ناشی از تهاجم دشمن بود، بخشی از نیروهای احتیاط به دلیل عدم جذب و سازماندهی کامل در درون سازمان ارتش، به تدریج به خانه‏های خود بازگشتند. ستاد جنگ‏های نامنظم نیز با شهادت شهید چمران و پس از مصوبه مجلس شورای اسلامی مبنی بر ادغام بسیج در سپاه، منحل شد. نیروهای فدائیان اسلام نیز به تدریج در بسیج ادغام شدند. ولی نیروهای بسیج ویژه همچنان در کنار نیروهای

سپاه در جبهه‏ها باقی ماندند و حتی برخی از نیروهایی که به صورت داوطلبانه و انفرادی به جبهه آمده یا در تشکیلات دیگری سازمان‏دهی و به کارگیری شده بودند، کم کم به بسیج ویژه سپاه پیوستند.

در چهار ماهه نخست جنگ، با وجود قابلیت و توانایی نیروهای بسیج و سپاه و نقش مؤثر آن‏ها در مقابله با متجاوزان، بنی‏صدر با مانع تراشی، عملا از حضور و به کارگیری این نیروها جلوگیری می‏کرد. با این حال، به دلیل امیدواری‏هایی که همچنان به توانایی نیروهای کلاسیک به فرماندهی بنی‏صدر برای آزادسازی مناطق اشغالی وجود داشت، نیروهای سپاه و بسیج در این عملیات‏ها شرکت کردند که خسارات بسیاری را متحمل شدند. سردار محسن رضایی در این زمینه می‏گوید:

»حتی پاسداران ما فکر می‏کردند، بنی‏صدر و ارتش می‏توانند با این عملیات‏ها مناطق اشغالی را آزاد کنند، لذا بخش زیادی از نیروهای سپاه در این عملیات‏ها شرکت کردند و تلفات سنگینی بر آن‏ها وارد شد. ما هم امیدوار بودیم که شاید این‏ها با جنگ آشنا هستند و با امکانات، تانک و توپ که در اختیار دارند، به نتیجه برسند.«(14).

سپاه در این مرحله از جنگ؛ برای حضور فعال در صحنه نبرد، علاوه بر مخالفت‏های بنی‏صدر، همچنان با دو مانع اساسی و بزرگ دیگر روبه‏رو بود که بدون رفع این موانع، نمی‏توانست از نقش مؤثر و تعیین کننده‏ای برخوردار شود؛ نخست، بی‏اعتمادی مسئولان کشور به نیروهای سپاه و بسیج بود؛ گرچه دولتمردان نظام با دید تردید به ماهیت تلاش‏های سیاسی – نظامی بنی‏صدر می‏نگریستند و تا اندازه‏ای از او ناامید شده بودند، ولی هیچ امید و اعتمادی نیز به امکان موفقیت نیروهای سپاه و بسیج نداشتند. این مسئله در میزان حمایت مسئولان کشور از سپاه، مؤثر بود. (15) مشکل دوم، وجود گرایش‏های موجود در سپاه و برداشت‏های متفاوتی که از فلسفه وجودی این سازمان و وظایف آن وجود داشت و به منزله مانعی اساسی و جدی، در برابر حضور همه جانبه و گسترده سپاه در کلیه سطوح در جبهه‏های جنگ خودنمایی می‏کرد.

با این حال، روند تحولات سیاسی در داخل کشور و تحولات نظامی در جبهه‏های جنگ در سال 1360 (16) عبور از این موانع را آسان کرد؛ در چهار ماهه نخست جنگ (مهر تا دی 1359) نیروهای مردمی و انقلابی پس از بی‏توجهی بنی‏صدر، با استقرار در مناطقی از جبهه‏های جنگ، به تشکیل خط، شناسایی مواضع و کنترل تحرکات دشمن و همچنین، هماهنگی با نیروهای هم جوار پرداختند.

در این مرحله، سپاه، سازمان منسجم و مناسبی برای جنگ با نیروهای منظم دشمن نداشت زیرا خود را مسئول جنگ نمی‏دانست، با این حال، در حدود 30 تا 40 گردان سازمان نیافته در اختیار داشت که از مریوان تا فاو مستقر بودند. در منطقه غرب کشور نیز بیشتر، «ابوشریف» به عنوان مسئول عملیات سپاه فعال بود، ولی در منطقه جنوب، نیروهای بومی و محلی سپاه حضور و مسئولیت داشتند.(17).

منطقه جنوب در مقایسه با منطقه غرب از اهمیت بیشتری برخوردار بود، زیرا اهداف اصلی دشمن در استان خوزستان تأمین می‏شد بنابراین، توان اصلی عراق در این منطقه متمرکز شده بود. بیشتر مسئولان سیاسی – نظامی کشور نیز در جنوب حضور داشتند و حتی، بنی‏صدر برخی از نشست‏های شورای عالی دفاع را در دزفول برگزار می‏کرد.

بدین ترتیب، با توجه به اهمیت منطقه جنوب و ضرورت هماهنگی نیروهای سپاه در این منطقه، «ستاد عملیات جنوب» (18) به عنوان نخستین اقدام، تشکیل شد. تشکیل این ستاد به منزله نقطه عطفی در «هویت‏یابی سازمان سپاه» در منطقه جنوب بود. از این پس، «ستاد عملیات جنوب» محل تمام هماهنگی‏های درونی و بیرونی سپاه و بین منطقه جنوب با مرکز سپاه بود. نیروهای اعزامی به منطقه جنوب نیز ابتدا به پایگاه منتظران شهادت اعزام شده و از آنجا طبق تدابیر ستاد عملیات جنوب به مناطق مختلف فرستاده می‏شدند.

ستاد عملیات جنوب مسئولیت منطقه دهلران تا آبادان را بر عهده داشت؛ این مناطق، به تناسب معابر تهاجم دشمن و یگان‏هایی که از سپاه برای مقاومت در برابر دشمن تشکیل شده بود، به چند محور تقسیم شدند:

»محور یکم: دزفول، با مسئولیت برادر رئوفی؛ محور دوم: شوش، با مسئولیت برادران شهید

مجید بقایی و مرتضی صفار؛ محور سوم: تپه‏های الله اکبر که بچه‏های مشهد در آن مستقر بودند؛ محور چهارم: سوسنگرد، با مسئولیت برادر عزیز جعفری؛ محور پنجم: کرخه کور)نور(، با مسئولیت شهید علی هاشمی؛ محور ششم: جاده اهواز – خرمشهر (ایستگاه کارخانه نورد) با حضور برادران سپاه اهواز؛ محور هفتم: منطقه فارسیات، با مسئولیت برادر اسدی؛ محور هشتم: دارخویین، با حضور بچه‏های اصفهان و مسئولیت شهید حسین خرازی؛ محور نهم: ماهشهر، با مسئولیت آقای عسگری؛ محور دهم: فیاضیه، با مسئولیت برادر احمد کاظمی؛ محور یازدهم: سپاه آبادان با مسئولیت برادر بنادری؛ محور دوازدهم: خرمشهر، با مسئولیت شهید جهان‏آرا که فرمانده سپاه این شهر بود.«(2).

مسئولان محورها برای ارائه گزارش، در جلسات ستاد عملیات جنوب شرکت می‏کردند. در این جلسات، شهید حسن باقری، رحیم صفوی، غلامعلی رشید، شمخانی و برادر احمدپور، مسئول تدارکات و پشتیبانی نیز حضور داشتند. مسئولیت این جلسات ابتدا با برادر رحیم صفوی بود و پس از آن که وی از مهر ماه 1360 به تهران منتقل شد، برادر غلامعلی رشید جلسات را اداره می‏کرد. سردار غلامعلی رشید درباره این جلسات می‏گوید:

»این‏ها می‏آمدند و گزارش جبهه‏هایشان را می‏دادند و بعد هم یک قسمت از وقت جلسه بحث‏های مربوط به پشتیبانی بود که آقای احمدپور انجام می‏داد. در این جلسات از آخرین حوادث مطلع می‏شدیم و مشکلاتی که وجود داشت، آخرین وضعیت خودی و دشمن را متوجه می‏شدیم.«(2).

تداوم جلسات مسئولان محورها و هماهنگی‏هایی که با تلاش ستاد عملیات جنوب انجام می‏گرفت، منجر به ایجاد نوعی انسجام درونی و پیدایش ایده‏های جدید شد؛ به عبارت دیگر، ستاد عملیات جنوب به منزله کانون «شکل‏گیری هویت نظامی و اندیشه‏های دفاعی سپاه» برای شکستن بن‏بست جنگ بود. استقرار طولانی نیروها در خطوط مقابل دشمن و شناسایی‏های انجام شده، سبب شد تا سپاه ضمن ارائه ایده‏ها و پیشنهادهای جدید، عملکرد بنی‏صدر و نیروهای نظامی را مورد نقد و بررسی قرار دهد و با توجه به امکانات و مقدورات خود، (19) مرحله جدید جنگ را با آغاز عملیات‏های محدود طرح‏ریزی و اجرا کند. سردار محسن رضایی درباره شکل‏گیری این استراتژی و آغاز عملیات‏های محدود می‏گوید:

»استراتژی نظامی به طور کلی در ایران از هم پاشید. در این جا استراتژی جدید نیروهای حزب الله آغاز شد. نیروهای حزب اللهی آمدند و جنگ انقلابی را تدوین کردند و بر اساس آن یک سری عملیات‏های محدود انجام شد.«(20).

سردار غلامعلی رشید در توضیح نحوه این طرح‏ریزی‏ها می‏گوید:

»هرکس در هر محوری مسئول بود یک پیشنهادهایی می‏داد، بررسی می‏کردیم، وقتی قانع می‏شدیم، به کمک آن‏ها می‏رفتیم. تیم ما (آقا رحیم، شهید باقری و من) مثلا از اهواز می‏رفتیم پیش عزیز جعفری در سوسنگرد، می‏ماندیم پیش آن‏ها. اگر در عملیات کمک لازم داشتند، کمک می‏کردیم و مشکلات آن‏ها را پیگیری می‏کردیم.«(17).

با توجه به مرحله جدید جنگ، آموزه (دکترین) (21) نیروهای انقلابی برای پاسخ به خلاء و ضرورت‏های موجود، عبارت بود از:

1- تداوم جنگ با اجرای عملیات محدود؛

2- تکیه بر وحدت، ایمان و عشق به شهادت؛

3- جذب نیرو و گسترش سازمان رزم نیروهای انقلابی با جذب و به کارگیری نیروهای بسیجی؛

4- هماهنگی و همکاری کامل با واحدهای پشتیبانی آتش ارتش جمهوری اسلامی ایران و به کارگیری نیرو و امکانات آن‏ها؛ (22).

5- اتخاذ تاکتیک‏های جدید با اتکا بر نیروهای پیاده (23) و اجرای عملیات در شب؛

6- آشنایی با وضعیت زمین منطقه و استفاده کامل از آن؛

7- ایجاد شبکه اطلاعاتی در خطوط برای جمع‏آوری اطلاعات از دشمن و تکیه بر اطلاعات در طرح‏ریزی؛

8- استفاده بیشتر از سلاح‏هایی که مهمات آن‏ها در اختیار باشد، مانند آر. پی جی – 7. (24).

در مرحله جدید، با توجه به تجارب ناشی از عملیات‏های گذشته، بر کسب اطلاعات دقیق از دشمن و آشنایی کامل با زمین منطقه و بهره‏برداری مناسب از آن نیز تأکید می‏شد.

به این ترتیب، نخستین عملیات با مشخصه‏های جدید و کاملا متفاوت با روش‏های گذشته و در عین حال، کاملا مطابق با توان و مقدورات خودی، در 26 اسفند 1359 در جبهه غرب سوسنگرد با نام مبارک امام مهدی (عج) طرح‏ریزی و اجرا شد. در این عملیات، نیرویی در حد یک گردان مانوری تقویت شده با استعداد 350 تن توانستند به نیروهای دشمن که شامل یک گردان پیاده، یک گروهان تانک و دو گروهان مکانیزه بودند، حمله کنند و ضمن انهدام دشمن، 70 تن از آن‏ها را به اسارت درآوردند.(25).

در پی این عملیات، جبهه‏ها جان تازه‏ای گرفت و استراتژی جدید جنگ که متکی به تهاجم با نیروهای پیاده بود، پی‏ریزی شد و در ادامه آن، عملیات‏های «الله اکبر» و «شوش» به اجرا درآمد. این استراتژی در فروردین ماه مورد پذیرش سران نیروی زمینی و ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت که یکی از نتایج آن، آزاد شدن ارتفاعات الله اکبر و پنج کیلومتر از غرب سوسنگرد بود.(26).

در آموزه‏های جدید که برای نخستین بار به معرض آزمون گذاشته شده بودند، بر خلاف آموزه نیروهای کلاسیک که در شکستن خطوط دشمن و پیشروی، بیشتر، بر آتش و نیروی زرهی تأکید می‏شد، نیروی پیاده اساس کار را تشکیل می‏داد. بهره‏برداری از تاریکی هوا و اجرای عملیات در شب نیز بخش دیگری از ویژگی‏های آموزه جدید بود که به منظور جبران کمبود امکانات مورد تأکید بود، ضمن این که تجربه نشان داد دشمن در برابر عملیات در شب آسیب‏پذیر است.


1) دفتر حقوقی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، تحلیلی بر جنگ تحمیلی رژیم عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، جلد اول (تهران، بهمن 1361(، ص 102.

2) پیشین.

3) اسیران عراقی در این زمینه گفتند: «فرماندهی نظامی عراق به لزوم و ضرورت در دست داشتن زمین در این منطقه و ادامه محاصره آبادان می‏اندیشید. فرماندهی عراق می‏دانست، آبادان کاملا در محاصره نیست، لذا در پی فرصت مناسب بود تا با فراهم آوردن نیروی کافی، بار دیگر به عملیات گسترده[برای]عبور از شط العرب[اروند رود]و سقوط آبادان اقدام کند.» بنا به گزارش‏های موجود، عراقی‏ها لشکر 7 پیاده و تیپ 320 نیروی مخصوص خود را برای انجام دادن این عملیات آماده کرده بودند، لیکن اقدام ایران در اجرای عملیات محدود سبب شد تا نیروهای دشمن به مناطق مورد هجوم، اعزام شوند.(سند مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، تحلیل نبردهای بین ایران اسلامی و بعثیان عراقی، نوشته اسرای عراقی(.

4) انتشارات سروش، مجموعه مصاحبه‏ها، سال 1361 و 1362، مصاحبه با مجله‏ی پیام انقلاب، 16 / 2 / 1362)تهران: سال 1366(، ص 119.

5) پیشین، مصاحبه تلویزیونی گروه سپاه پاسداران صدا و سیما،4 / 3 / 1361.

6) غلامعلی رشید، «شرایط و ضرورت‏های تولد، رشد،تثبیت و گسترش سپاه در جنگ«، مجله سیاست دفاعی، (پژوهشکده‏ی علوم دفاعی دانشگاه امام حسین (ع(، شماره‏ی 19، تابستان 1376، ص 14.

7) وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی، جلد 11، (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی(، ص 4.

8) پیشین، صص 12 – 8.

9) سند شماره 402/د، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، دفتر سالنامه‏ها و یادداشت‏های روزانه شهید حسن باقری، 1 / 1 / 1360 تا 26 / 12 / 1360.

10) مأخذ 5 – ص 15.

11) سرلشکر محسن رضایی، درس‏های تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق، دانشکده‏ی فرماندهی و ستاد سپاه، دوره‏ی عالی جنگ، 19 / 4 / 1374.

12) در کتاب درس‏هایی از جنگ مدرن، جلد دوم، جنگ ایران و عراق، در این مورد نوشته شده است: «ایران با بسیج تعداد زیادی از داوطلبان جدید مردمی و واحدهای به شدت پراکنده و فاقد سازمان دهی ارتش و نیروهای انقلابی به سرعت بسیج شده، به مقابله با تجاوز عراق برخاست.«(آنتونی کردزمن و آبراهام واگز، درس‏هایی از جنگ مدرن، جلد دوم، ترجمه حسین یکتا، کارشناس مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ص 112، منتشر نشده(.

13) ابوالحسن بنی‏صدر، روزها بر رئیس جمهوری چه می‏گذرد؟ جلد اول (تهران، انتشارات سازمان آموزش انقلاب اسلامی، 1360(.

14) مأخذ 22، 10 / 4 / 1374.

15) سردار غلامعلی رشید در این مورد گفته است: «در همین چهار ماهه دوم جنگ (دی 1359 تا اردیبهشت 1360) به فکر عملیات‏های محدود افتادیم، چون عملیات‏های بزرگ را کسی تصویب نمی‏کرد. اگر ما پیشنهاد می‏دادیم، اعتقادی به حرف‏های ما نداشتند، یعنی کسی باور نمی‏کرد که مثلا برویم و بگوییم ما یک طرح بزرگ داریم. نه شورای سپاه و نه کسی در تهران، قادر به تأمین بسیج نیرویی که ما پیشنهاد می‏دادیم هم نبودند، اصلا چنین چیزی وجود نداشت.«.

16) با تشدید درگیری سیاسی و پیوند بنی‏صدر با منافقین و چپ‏های امریکایی و دست نیافتن بنی‏صدر به پیروزی، توجه مسئولان از جبهه‏ها با بی‏ثباتی داخل کشور متمرکز شد.

17) مأخذ 5.

18) این ستاد در باشگاه گلف اهواز، که در طول جنگ به «پایگاه منتظران شهادت» مشهور شد، مستقر بود.

19) در حالی که بنی‏صدر کلیه امکانات و تجهیزات نظامی شامل هواپیما، توپ و تانک را در اختیار داشت، هر گونه برنامه‏ریزی بر پایه آن‏ها بی نتیجه بود، لذا، در برنامه‏ریزی جدید، بر «نیروهای انقلابی و شهادت طلب» تأکید شد.

20) مأخذ 10.

21) آموزه به جای دکترین به کار گرفته شده است و مهم‏ترین کاربرد نظامی این مفهوم آن است که نیروهای نظامی چگونه در عملیات‏های رزمی خواهند جنگید.(معاونت تحقیق و پژوهش دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه، تئوری عملیات و جنگ، 1375، ص 33(.

22) سرلشکر محسن رضایی در مورد تحول در فرماندهی و افزایش همکاری‏های ارتش و سپاه در این مقطع می‏گوید: «فرماندهی دچار یأس شد و همین نیروها به نتیجه رسیدند که اصلا آن فرماندهی فایده‏ای ندارد و بایستی خودشان فکری بکنند.و فرماندهان لشکرهای ارتش که در جبهه‏ها دیگر آن سخت‏گیری‏های قبلی را نمی‏کردند، همین مسئله موجب شد میدان مانور نیروهای حزب الله افزایش یابد.«(سرلشکر محسن رضایی، درس‏های تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق، دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه، دوره عالی جنگ، 27 / 4 / 1374(.

23) ستاد عملیات جنوب در تیرماه 1360 طی تحلیلی در این زمینه نوشت: «با طولانی شدن جنگ، توجه سپاه و نیروهای مردمی روی این نکته متمرکز شد که با توجه به محدودیت و آسیب‏پذیری وسایل زرهی و عدم امکان جایگزینی آن‏ها با موقعیت فعلی انقلاب اسلامی ایران – به علت مخالفتش با ابرقدرت‏های سازنده این وسایل – بهترین راه تکیه بر استفاده از نیروهای پیاده می‏تواند باشد.«(مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، اسناد ستاد عملیات جنوب(.

24) موارد 6، 7 و 8 در این قسمت، با استفاده از گزارش واحد اطلاعات عملیات سپاه خوزستان با عنوان «اوضاع سیاسی فعلی جنگ در جنوب و مسئله محاصره آبادان«، ص 2، تهیه شده است.

25) ستاد عملیات جنوب،واحد اطلاعات عملیات سپاه خوزستان، گزارش اوضاع سیاسی فعلی جنگ در جنوب و مسئله محاصره‏ی آبادان، 25 / 4 / 1360.

26) ستاد عملیات جنوب، گزارش از موقعیت جنگ در ماه دهم. 6 / 4 / 1360، ص 1.