از زمان «کلاوزویتس» رسم بر این بوده است که نیروى نظامى در زمرهى تکنیکهاى بىشمار کشوردارى و در کنار دیپلماسى، تحریم اقتصادى، تبلیغات و غیره قرار گیرد. (1).
با توجه به واقعیتهاى دنیاى کنونى، اکثر دولتمردان قدرت نظامى را پیش نیازى براى بقاى ملى قلمداد مىکنند. شواهد نشان مىدهد که هنوز هیچ جایگزینى براى نگرشهاى ناشى از چگونگى مدیریت حکومت بدون وجود نیروهاى نظامى وجود ندارد. حتى کشورهاى بىطرف و بدون جاهطلبىهاى بزرگ این ضرورت را احساس کردهاند که مسلح باقى بمانند. اندیشمندان روابط بین الملل عوامل متعددى براى ضرورت وجود قدرت نظامى بر مىشمارند:
الف: حق حاکمیت کشورها
جهان امروز، مجموعهاى از کشورهاى داراى حق حاکمیت را در خود
جمع کرده است. این کشورها با برخوردارى از قدرت حق حاکمیت، بىوقفه در تلاش مضاعفى براى دستیابى به منابع کمیاب بوده و در این عرصه رقابت شدیدى با هم دارند. آنها نیروهاى مسلح را به عنوان وسیلهاى غیرقابل چشم پوشى براى تحصیل منافع ملى محسوب مىکنند. قدرت نظامى اهمیت خود را به منزلهى یک سلاح مفید براى بقا در چنین محیط خشن و بیرحم به ثبوت رسانده است.
»مایکل روارو» مىگوید: ظرفیت کشورها براى دفاع از خود و تمایل آشکارشان براى این کار، چارچوبى اساسى براى مذاکرات بین المللى فراهم مىآورد. قدرت نظامى، جزو جدا نشدنى نظم بین المللى نسبتا شکنندهاى است که وابسته به نظام بین المللى است و تصور این نکته مشکل است که در صورت فقدان چنین قدرتى، چگونه مىتواند روابط بین الملل را راهبرى و نظم بین المللى را حفظ کرد. (2).
ب – تاثیر قدرت نظامى در نفوذ سیاسى
امروزه کمتر کسى مىتواند منکر وجود رابطهى بین قدرت نظامى و نفوذ سیاسى باشد. با نفوذترین کشورهاى جهان، صاحبان پر قدرتترین نیروهاى نظامى هستند و برد نفوذ سیاسى آنها به میزان توانایى و فشار قدرت نظامىشان بر مىگردد. به اعتقاد «مائوتسه تونگ«، قدرت سیاسى از دهانهى لولهى تفنگ بیرون مىآید. (3) اما استثناى ژاپن در این میان قابل تأمل است؛ کشورى که با ابزار اقتصادى توانسته، نفوذ گستردهاى بر کشورها ایجاد نماید. به هر حال جاى
پرسش باقى است که تا کى و تا کجا و تحت چه شرایطى این روند توسعهى اقتصادى و به تبع آن افزایش نفوذ سیاسى براى این کشور مقدور خواهد ماند؟
پ – سوابق تاریخى اعمال خشونت
گذشتهى محنت بار تاریخ گویاى این واقعیت است که کشورهاى فاقد نیروى مسلح قوى، همواره مورد تاخت و تاز کشورهاى دیگر قرار گرفته و همیشه آسیبپذیر و مورد تهدید بوده و خسارتهاى جبران ناپذیر دیدهاند.
از این جهت کشورها همواره در طول تاریخ براى دفاع و حفظ کیان و موجودیت خود، به تهیهى نیروهاى مسلح پرداخته و تلاش نمودهاند قوىترین ارتش را به وجود بیاورند. به همین دلیل افرادى مثل «هدلى پول» هرگونه پیشنهاد براى رهایى جهان از شر نیروهاى نظامى را به عنوان انحراف در اندیشهى روابط بین الملل و پرت افتادن از نکات اصلى و شایستهى آن محکوم مىکنند. (4).
در مقابل گروه اول، گروههایى هستند که اهمیت قدرت نظامى را زیر سؤال برده و دلایل زیادى براى کاهش و حتى حذف آن آوردهاند؛ مانند:
الف: گستردهتر شدن احساس ناامنى
افزایش قدرت نظامى، موجب افزایش امنیت نمىگردد. این که تصور مىشود با افزایش ابزار و تجهیزات نظامى بتوان احساس امنیت را گسترش و ارتقا داد، سخنى است که به دلایل زیادى امروزه رد شده است. ماهیت وجود عناصر قدرت نظامى و افزایش ابزار آن، نه تنها موجب کاهش ترس و ناراحتى
نمى شود، بلکه به علت افزایش قدرت ناشى از ابزار، زمینهى بروز ناراحتى و خشونت و سلطهجویى را فراهم مىآورد. این احساس ناشى از این پندار است که انسان طبیعتا شایستهى آن نیست که قدرت نامحدود به او بسپارند و آنان که زمام قدرت را به دست مىگیرند احتمال دارد به درندگان خونخوار مبدل گردند و حکومت ضرور تا باید وجود داشته باشد تا جلوى انسان را بگیرد و انگیزه قدرتطلبى وى را مهار کند و… (5).
سرمایه گذارى در بخش نظامى براى افزایش امنیت، تابع بازدهى نزولى است یعنى سرمایه گذارى در بخشهاى نظامى تا حدى باعث افزایش سطح امنیت در جامعه مىگردد و این افزایش تا سطح نقطهى) A (در نمودار 5 ادامه مىیابد ولى بعد از آن هر نوع سرمایه گذارى نه تنها باعث ارتقاى سطح امنیتى نمى شود، بلکه موجب کاهش آن مىگردد.
ب: افزایش قدرت تخریبى سلاحها
رشد تکنولوژى تسلیحاتى در دو بعد نرم افزارى و سخت افزارى باعث ایجاد تجهیزاتى شده که از نظر قدرت تخریب، چندین برابر بمب انهدامى در هیروشیماست. این روند رشد تخریبى، سبب شده که گروهى از اندیشمندان براى
نجات بشریت از این فاجعهى انسانى به مخالفت با تولید سلاحهاى کشتار جمعى بپردازند و اظهار کنند که تاثیر قدرت تخریبى سلاحهاى هستهاى در جانداران و اشیا به حدى است که از دیدگاه عقلانى نمىتوان آنها را در شمار ابزار قابل استفاده در سیاست به شمار آورد. بر همین اساس گفتهاند که هیچ هدف سیاسى قابل تصورى وجود ندارد که پیگیرى آن، تولید و استفاده از این سلاحهاى مخرب را توجیه کند. در افکار عمومى، باور حاکم این شده است که هرگونه استفاده از سلاح هستهاى مترادف با آخرین روز زندگى بشر است. (6).
پ: ناتوانى در مقابله با کشمکشهاى اعتقادى
در تنازعات و مناقشات اعتقادى، ابزار نظامى هیچ نوع کارایى ندارد. بر این اساس، ایدهها و نظریات را نمىتوان به زور اسلحه از بین برد و تجربهى تاریخى بیانگر این واقعیت است که ملتها و گروههایى که داراى اعتقادهاى ملى و بنیادى بودهاند پایمردى زیادى در مقابل حملات نظامى از خود نشان داده و مىدهند.
بدین ترتیب، هر دو گروه موافقان و مخالفان گسترش قدرت نظامى با دید خاصى که از انسان، جامعه، حکومت، طبیعت و نقش انسان در این میان دارند به اظهار نظر در خصوص گسترش قدرت نظامى و نفى و یا کاهش آن مىپردازند. این اظهار نظرها در خصوص قدرت نظامى در قالب سخنرانى، نقد و بررسى و نوشتن مقالات و حتى به صورت راهپیمایى ابراز مىگردد. چنان که مىدانیم از عوامل موثر در قدرت نظامى یک کشور تعلیمات نیروهاى مسلح، نوع، کیفیت و کمیت تجهیزات آن کشور است که همه در راستاى استراتژى نظامى آن تدارک دیده مىشوند. همچنین در فرآیند شکل گیرى استراتژى
نظامى، منافع، ارزشها و باورهاى عمومى جامعه خصوصا رهبران جامعه، از عناصر کلیدى و تعیین کننده به شمار مىروند.
این که کشورى مثل ژاپن از گسترش نیروهاى مسلح خوددارى نموده و گسترش توان و قدرت خود را در مسایل اقتصادى مىداند، و یا کشورى مثل امریکا بر پایهى استراتژى بحرى اقدام به ساختن ناوهاى جنگى و اتمى مىنماید و… همه برخاسته از نوع نگرشى است که از نقش خود در جهان دارند. این شیوهى نگرش و عمل چنان که گذشت چیزى غیر از فرهنگ نیست؛ یعنى ژاپنىها به دنبال شکست در جنگ دوم جهانى و اجبار متفقین بر خلع سلاح و نداشتن نیروى نظامى، چنین شیوهاى را براى حیات جمعى و فردى جامعه انتخاب کردهاند و امریکایىها بر اساس فرهنگ خاص خود – فرهنگ کشورهاى فاتح جنگ -، اقدام به تهیهى چنین قدرت نظامى نمودهاند.
به بیان دیگر، فرهنگ هر جامعه، تعیین کنندهى استراتژى کلى نظام، و در نتیجه، استراتژى نظامى یک کشور است؛ استراتژىاى که بر پایهى آن، سیاستها و خط مشىهاى کلى و اجرایى تدوین و به اجرا گذاشته مىشود.
تفاوت عمدهاى که در به کارگیرى و رشد تجهیزات از نظر کیفى و کمى دیده مىشود به تفاوت فرهنگى آنها بر مىگردد؛ چه این که، کشورهاى مختلف از نظر خصوصیات ملى و باورهاى اجتماعى با هم تقاوت دارند و این خصوصیات در ارزیابى قدرت نظامى و نقش آن تاثیر مىگذارد. (7) طریقهى اندیشیدن و نحوهى عمل مردم یک کشور در پیشبرد مقاصد آن نقش مهمى دارد. تعلیم و تعلم، برخوردارى از بینش علمى و سیاسى مردم یک کشور در تشخیص صحیح موقعیت ژئوپولیتیکى و درک درست منافع ملى خود بسیار
مهم و موثر است. امروزه در اکثر کشورها اهمیت این مساله درک شده است و سرمایهگذارىهاى سنگینى در جهت توسعهى بینش و آگاهى مردم در زمینهى آموزشى و تربیتى صورت مىگیرد. (8).
امروزه زور و ثروت به میزان حیرت انگیزى به دانایى و دانش وابسته است، به نحوى که فرانسیس بیکن آن را معادل دانایى مىداند. (9) نیروهاى نظامى تا دیروز پیرو اصل گسترش نیروى مشت بدون استفاده از مغز بودند، ولى امروزه تقریبا به مغز و اندیشه وابسته شدهاند؛ تکنولوژىهاى تسلیحاتى و مراقبتى مدرن، همه از عناصر الکترونیکى غنى اطلاعاتى ترکیب یافتهاند و هواپیماهاى جنگنده امروزى کامپیوترهاى پرنده هستند و حتى کوچکترین وسایل نظامى با کمک کامپیوترهاى فوق العاده هوشمند ساخته مىشود. امروز منابع نظامى به دنبال دستیابى به تراشههاى استنتاج یک میلیونى در هر ثانیه هستند، لذا با قاطعیت مىتوان گفت منطق، استنتاج، معرفت شناسى و به سخن کوتاه، کار مغزى و فکرى انسان و ماشین، امروزه پیش شرط قدرت نظامى است.
1) سنجایى، علیرضا، استراتژى و قدرت نظامى، پیام، 1375 ص 128.
2) Michael , Howarel , Military Power and International Order International Affairs, vol xl. No 369.
3) سنجابى، علیرضا، استراتژى و قدرت نظامى، پیام، 1375، ص 129.
4) H. Bull, Control OT the Arms Race , London : Weidenfeld And Nicolson , 1961 , pp. 26-27.
5) آرنت، انقلاب، ترجمهى عزت الله فولادوند، شرکت سهامى خوارزمى، 1361، ص 27.
6) سنجابى، علیرضا، استراتژى و قدرت نظامى، 1375، ص 136.
7) جان جى ژیاک، برداشتهاى شوروى از آیین و قدرت نظامى، مسعود کشاورز، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1367، ص 19.
8) تهامى، سید مجتبى، امنیت ملى، دانشگاه دفاع ملى، 1380، ص 142.
9) تافلر، الوین، جابجایى قدرت، مترجم خوارزمى، نشر سیمرغ، 1377، ص 32.