جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رابطه شهادت طلبى و تساهل و خشونت‏

زمان مطالعه: 6 دقیقه

واژه‏هاى تساهل و خشونت از مفاهیم مورد توجه در ادبیات دینى و سیاسى و جامعه‏شناسى معاصر است. در علوم انسانى هنوز براى هیچکدام از آنها تعریف جامع و مانعى که مورد قبول هم باشد، وجود ندارد. در فرهنگ عمومى هر دوى این مفاهیم تحت تاثیر مطامع و مقاصد سیاسى مورد استفاده و سوء استفاده‏هاى فراوانى قرار مى‏گیرند.

عده‏اى تسامح و تساهل را در حد یک پدیده فرهنگى و عده‏اى منطبق بر عرفان و عده‏اى منطبق بر ادیان مى‏دانند و براى اعتقادات خود به آنها استناد مى‏کنند. براساس نگرش بعضى از آنها تساهل امرى مطلق و همیشگى است. هنگامى که آنها از احکام و مسایل اسلامى سخن مى‏گویند همیشه موضوع سهولت، صلح، مذاکره، بخشش و جاذبه را مطرح مى‏کنند. عده‏اى دیگر نیز همواره خشونت و صعوبت را امرى اصیل دانسته و تساهل و تسامح را در بسیارى از مسائل جایز نمى‏دانند. سخن آنها بیشتر برپایه برخورد فیزیکى، جنگ، دافعه و تندى و تحمیل استوار است. توجه کامل به مفاهیم خشنونت و تساهل نشان مى‏دهد که اولا این مفاهیم در فرهنگهاى مختلف نمى‏تواند مفهوم یکسانى داشته باشد. تساهلى که یک جامعه لیبرال و یا سکولار و یا لائیک به آن معتقد است با تسامح و تساهلى که در یک جامعه دیندار و معتقد است معناى یکسانى ندارد.

همچنین خشونت نیز در فرهنگهاى سیاسى و دینى مختلف معناى یکسانى ندارد. مثلا در فرهنگ دینى ما مفهوم خشونت با مفهومى که عده‏اى از غربیها مدنظر دارند تطابق ندارد.

در متن اعلامیه حقوق بشر مجازاتهاى خشونت‏آمیز محکوم شده است. از آنجا که این اعلامیه‏ها براساس منافع نظام مسلط جهانى یعنى لیبرالیسم و سکولاریزم تفسیر

مى‏شوند مجازات‏هاى اسلامى را که براساس قواعد و قوانین و مصالح الهى صادر شده‏اند، خشونت جلوه مى‏دهند. آنها حدود، قصاص و حتى جهاد و شهادت طلبى را مصداق خشونت مى‏دانند. در حالى که براساس تعالیم وحى این موارد عین رحمت و عدالت است. چگونه مى‏شود عکس‏العمل و مجازاتى که در برابر خشونت متجاوزان و مفسدان انجام مى‏گیرد را خشونت و غیرقابل قبول دانست. بدیهى است کسى که اینگونه مى‏اندیشد براساس تفکر لیبرالسیم و سکولاریزم قضاوت مى‏کند و یا از زاویه دید آنها و با عینک آنها به واقعیات فرهنگهاى دیگر نگاه مى‏کند. اسلام نه طرفدار تساهل افراطى و نه خشونت افراطى است بلکه طرفدار تعادل است. حقیقت این است که تساهل افراطى باعث تغافل مى‏شود و غیرت و حمیت و حساسیت و شجاعت را که لازمه وجودى یک مسلمان در قبال انسانهاى دیگر است، از او مى‏گیرد. و خشونت افراطى و غیرمجاز نیز موجب تظاهر و تنافر آنها نسبت به دین مى‏شود. در قرآن کریم هم از صفت غضب و جلال و قدرت و قهر براى خداوند استفاده شده است و هم از صفات جمال و رحمت و عطوفت. در اسلام و تعالیم اسلامى و تعالیم همه انبیاء اصل بر رحمت و عطوفت و محبت است و غضب و خشم جنبه ثانویه دارد.

»در نظام هستى اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگارى است و کفرها، فسق‏ها و شرور عارضى و غیراصیل مى‏باشند.» (1) اگر چه در منطق و ایدئولوژى اسلامى اصالت با رحمت است اما این مسئله نباید موجب سوء برداشت گردد زیرا پیامبرى که سنت و سیره‏اش در تبلیغ موعظه و دعوت به تفکر و تامل و حکمت است در موقع اضطرارى و استثنایى باید اهل دفاع و قتال و جهاد و شهادت باشد و از تمام توانائى‏هاى موجود براى جلوگیرى از سلطه دشمنان سود جوید از سرزنش ملامت‏گران و محافظه طلبان و مرعوبان نترسد چرا که او موظف است که به این آیه یعنى «اشداء على الکفار و رحماء بینهم» عمل کند.

پیامبر اسلام (ص) و امام على (ع) و خلفاى راشدین در چندین جنگ شرکت کرده و به بسیج لشگر پرداختند. همه‏ى این جنگها جنبه مقابله با خشونت دشمنان حالتى پیشگیرانه داشت. البته پیامبر براى جهاد ابتدایى و رهایى بخش و آزادى بخش مجوز داشت اما غالب جنگهاى او جنبه دفاعى داشت مثلا مجاهدان و شهیدان براى مقابله با تعرضات و خشونت‏هاى دشمنان در جنگهاى بدر، احد، احزاب و… به میدان نبرد رفته

بودند.

اسلام، خشونت بى‏جا و جنگ تجاوزکارانه را که ناشى از خودخواهى‏ها، قومیت پرستى‏ها، جاه‏طلبى‏ها باشد، نفى مى‏کند و آنرا مصداق فساد در ارض و موجب گناهى بزرگ مى‏داند و همواره بر صلح و صلاح و اصلاح و گفتگوى احسن دعوت مى‏کند اما در برابر اشغالگران، فتنه‏گران، معاندان، مفسدان، و اهل بغى به نصیحت صرف اکتفا نمى‏کند بلکه برخورد و مقابله متناسب را مجاز مى‏شمارد تا جلوى سوء استفاده‏ها و تجرى دشمنان گرفته شود و جامعه اسلامى از گزند توطئه‏ها محفوظ بماند. چنانکه قرآن مى‏فرماید: «و من اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم.» بنابراین دفاع و مقابله به مثل و پاسخگویى متناسب به تعرضات امرى مسلم و مقبول است اما در همه این موارد نیز به اعتدال و اجتناب از خشم و غضب بى‏جا و توجه به اصل رحمت و مغفرت دعوت شده است. همانطور که قبلا گفتیم در پاسخ به کسانى که همواره خشم و خشونت را مقدس مى‏دانند و نیز در پاسخ به کسانى که همیشه تسامح و تساهل و اغماض را به عنوان یک امر مقدس و دایمى مى‏پذیرند، باید گفت اسلام دین تعادل است. انسان به تبع سرشت خود هم منبع خشم است و هم منبع عطوفت و لطف. اگر هر کدام از این غرایز در جاى خود استفاده شوند منشأ تکامل و تعادل مى‏گردند ولى اگر هر کدام از آنها به موقع مورد بهره‏بردارى قرار نگیرند موجب رخوت و یا نفرت و سوء استفاده مى‏گردند.

همانطورى که قبلا متذکر شدیم از آنجا که براى خشونت تعریف نظرى و عملى یکسان و مقبولى ارائه نشده است گاهى این موضوع باعث مغالطه مى‏گردد. مثلا عده‏اى موضوع جهاد و شهادت را که از امور موکد در اسلام و هم ادیان الهى است، با خشونت (به مفهوم منفى آن) یکسان تلقى کرده و از آن استفاده ابزارى مى‏کنند. بسیارى از مبلغان خشونت و عدم خشونت با طرح این واژه به دنبال مقاصد و مطامع خود هستند. بعنوان مثال برژینسکى تئوریسین معروف نظام سرمایه‏دارى آمریکا معتقد است که عدم خشونت را تبلیغ کن ولى خودت با خشونت عمل کن. این گفته برژینسکى در واقع امروزه مهمترین دکترین سیاسى و فرهنگى قدرتهاى استکبارى است. سردمداران نظام سلطه در عین حال که خود حامى تروریسم دولتى و غیردولتى در بسیارى از کشورها هستند و سابقه مداخلات آنها در کشورهاى جهان مبین این حقیقت است، چنانکه براى کسب امتیازات و حفظ منابع نامشروع به بى‏رحمانه‏ترین و فجیع‏ترین خشونت‏ها مبادرت

مى‏کنند و یا از مرتکبین آن حمایت سیاسى یا مالى مى‏کنند، اما در تبلیغات بین‏المللى، خود را همواره مظلوم جلوه داده و یا مدافع حقوق بشر و به تبع آن مبشر صلح و آزادى و مردم سالارى مى‏دانند اما مردمى که در برابر این تحمیلات و تجاوزات استقامت مى‏کنند بنیادگرا، تروریسم و خشونت‏گرا جلوه مى‏دهند. البته متهم کردن انقلابیون متعهد و اصیل مبارزان راه عدالت و آزادى و دیانت به خشونت، امر تازه‏اى نیست. مثلا سالهاست که حامیان نظام سلطه در تبلیغات خود مردم لبنان و فلسطین را که براى آزادى سرزمینهاى اشغالى خود دفاع مى‏کنند و در برابر نژادپرستان و اشغالگران تن به سازش نمى‏دهند، تروریست و خشونت طلب مى‏خوانند اما براى اشغالگران که در عملیات مقابله به مثل کشته مى‏شوند، اشک تمساح مى‏ریزند و بر طبل عزا مى‏کوبند و بوق و کرنا سر مى‏دهند. تلقى آنها اینست که هر چه آنان مى‏اندیشند و انجام مى‏دهند عین حقوق بشر و منطبق بر نظم نوین جهانى است. البته تروریسم به هر شکلى که باشد در فرهنگ دینى ما مطرود و مردود است بویژه اگر منجر به قتل بى‏گناهان و ایجاد رعب و وحشت و فتنه در جامعه گردد.

مثلا هیچ عقل سلیم و دین حنیفى کشتار انسانهاى بى‏دفاع در مرکز تجارت جهانى در کشور آمریکا – در ماجراى 11 سپتامبر – را نمى‏پذیرد و به تبع آن مرتکبین این جنایت را از هر گروهى که باشند در صورت کشته شدن لقب شهید نمى‏دهد و حامیان آنها را شایسته مجازات مى‏داند اما از طرف دیگر کشتار بى‏گناهان در اردوگاه‏هاى صبر او شتیلا و قانا و تخریب خانه‏ها و باغ‏ها و مزارع و غصب سرزمینهاى آنها و نیز حمایت از نژادپرستى و برده‏دارى نوین را نیز مستوجب مجازات مى‏داند. برخوردهاى گزینشى و دوگانه با حوادث مشابه جهانى نه تنها نشانه نظم نوین بلکه مبین بى‏عدالتى و بى‏نظمى در جهان معاصر است. چگونه مى‏شود که حامیان هواپیما ربایى یا هواپیما ربایان یک کشور مجازات شوند اما قاتلین مسافران هواپیماى مسافربرى در کشورى دیگر مدال شجاعت بگیرند و یا علنا از کودتاگران و تروریستها و حامیان آنها و نیز دولتهاى ضد مردمى و خشونت‏گرا در بسیارى از کشورها حمایت فرهنگى و مالى و تسلیحاتى بعمل آید و یا به آنها پناهندگى سیاسى داده شود؟ بنابراین شهادت طلبى به مفهوم خشونت نیست بلکه مقابله با خشونت گرایان و مجاهده با متجاوزان و سلطه‏گران و مفسدان است.

به رغم تصور کج‏اندیشان، توسعه فرهنگ شهادت ترویج خشونت به مفهوم منفى آن

نیست بلکه ترویج روحیه ایثار و خودآگاهى و خداجویى و دگرخواهى و مقابله با خشونت طلبان است. فرهنگ و روحیه شهادت طلبى مقابله با فرهنگ تجاوزگرى، اشغالگرى، بى‏غیرتى، بى‏هویتى و بى‏تفاوتى و سازش‏گرى و تسلیم‏پذیرى است.

بنابراین جهاد و شهادت طلبى در راه آرمانهاى الهى مصداق خشونت بمفهوم منفى آن نیست بلکه ترک آن موجب تسلط فرهنگ سلطه و خشونت مى‏گردد.

خرده‏گیرى حامیان نظام سلطه از فرهنگ شهادت مجوز کناره‏گیرى و ترک این سنت حسنه نمى‏شود و مسلمانى که آماده رشادت و شهادت در راه اهداف الهى نجات مظلومان نباشد نمى‏تواند خود را شیعه پیامبر یا حامى سنت ایشان بداند. «هر کس که بخواهد در طرفدارى و بپا داشتن حق کندى و سستى کند و نخواهد با دشمنان بجنگد بلکه با زبان به مداهنه و مجامله بگذراند و عذرش اینست که: قیام به حق او را بین مردم ذلیل خواهد کرد و دنیاى روز به او خواهد خندید و او را از بقایاى قرون وسطى یا عصر افسانه‏پرستى خواهند دانست.» (2) عذرش پذیرفته نخواهد شد. اصولا موافقت یا مخالفت حامیان فرهنگ سلطه و نظام‏هاى استعمارى و استبدادى با فرهنگ جهاد و شهادت شرط پذیرش آن نیست چنانکه آنها بسیارى از جنگهاى دفاعى صدر اسلام را خشونت مى‏خوانند و یا به بسیارى از مجاهدان صدر اسلام و نیز انقلابیون مسلمان و رزمندگان اسلام که با سلطه‏گران مقابله مى‏کنند، تهمت خشونت طلبى مى‏زنند در حالى که آزاد اندیشان و عاقلان جهان مى‏دانند که خود منشأ خشونت و حامى تروریسم بین‏المللى و عامل کودتاها و جنایتها و جنگها و تبعیض نژادى در بسیارى از نقاط جهان هستند.


1) عدل الهى، مرتضى مطهرى، ص 247.

2) روابط اجتماعى در اسلام، علامه طباطبایى، ص 58.