همانطوریکه در تعریف انگیزه ذکر شد، انگیزهها چراهاى رفتارند. آنها نیرو و حالت درونى – بدنى یا روانى – هستند که رفتار فرد را در جهت معین بسوى هدفى بر مىانگیزد. در گذشته تلاش عدهاى از روانشناسان بر این بود که این چرایى رفتارهاى انسانى را فقط به نیازهاى فیزیولوژیک نسبت دهند. آنها عمدهى استنتاجاتى که از آزمایش بر روى حیوانات بدست آورده بودند به انسانها تعمیم دادند و با انکار جنبه غیرمادى بشر دیگران را از تفکر در این مقوله باز داشتند. در بعد اجتماعى هم عدهاى کوشیدند با تعابیر غلط از موضوع زیربنا و روبنا، بشر را فقط موجودى اقتصادى و مادى فرض نمایند که تمام انگیزههایش مرتبط با این اصل است.
بنابراین با توجه به نگرش مادى که غالبا محور مطالعات روانشناسان کلاسیک در بحث انگیزش مىباشد، «عمدتا تمرکز و توجه آنها به جنبههاى فیزیولوژیک انسان و رفتار حیوانات بوده است. در نتیجه تکیه بر انگیزههاى روانى مثل شوق به تعالى و انگیزه خداجویى و کشش معنوى کمتر به چشم مىخورد.» (1).
بهرحال مشتق کردن همه نیازها و انگیزههاى انسانى از عوامل مادى نتوانست پاسخ کامل و جامعى براى قانع کردن انسانهاى متعالى باشد. به همین خاطر روانشناسان
اجتماعى جدید بحثهاى مربوط به انگیزههاى فرامادى و معنوى را تکامل بخشیدند.
البته ممکن است این سئوال مطرح شود که چرا عدهاى از انسانها از این انگیزههاى معنوى غافل و یا بىتوجهند؟ در پاسخ مىتوان گفت که: «این انگیزهها به دلیل ماهیت خاص انسان از یک سو تحت تاثیر عوامل اجتماعى دگرگون شده و از سوى دیگر به دلیل وجود مسایلى از قبیل توجه زیاد به نیازهاى مادى نادیده انگاشته مىشوند یعنى به دلیل توجه بیش از حد انسان به انگیزههاى جسمانى، انگیزههاى روحى انسان مورد غفلت اقع شده و فراموش مىشود.» (2) درباره انگیزههاى معنوى مىتوان گفت که اگر چه علم تجربى تاکنون نتوانسته است تصویرى روشن از آنها ارائه دهد اما بسیارى از روانشناسان اجتماعى جدید به وجود انگیزههاى معنوى و تاثیر آن در کنشهاى انسانى معترفند.
با توجه به رهنمودهاى اسلامى که از وحى نشأت مىگیرد انسان داراى نیازهاى جسمى و روحى است. مثلا خداجویى و بقا طلبى از جمله نیازهاى روحى هستند. با توجه به آموزهاى دینى فقط خداوند است که مىتواند همه نیازهاى انسان را بطور کامل برآورده سازد. چرا که او قادر مطلق است و همه به او محتاج هستند.
1) روانشناسى تربیتى، یوسف کریمى، على زائر دارابى، على اصغر احمدى، ص 130.
2) همان منبع، همان صفحه.