درخواستهاى انسانى که از میزان و درجهى محتواى علم، اندیشه، تجربیات و باورها، ارزشها و هنجارهاى او بر مىخیزد، عامل اصلى این تحولات مىگردد. اصولا در تعامل بین فرهنگ و توسعه به صورت خلاصه مىتوان چنین گفت:
1- فرهنگ، چگونگى نگرش به جهان و نحوهى به کارگیرى منابع آن را تعیین مىکند.
2- فرهنگ، گرایشهاى مختلف رفتارى و جهت آنها را مشخص مىسازد.
3- اقتصاد و تحولات آن، باعث تغییر در گزینشهاى رفتارى مىگردد.
4- فرهنگ، پدیدآورندهى بنیاد هویت ملتها و یا گروههاى مختلف است.
5- فرهنگ، بیان کنندهى مدل ارتباطى بین گذشته، حال و آینده است.
6- فرهنگ، باعث تقسیمات اجتماعى در جامعه مىگردد.
7- فرهنگ، نظام تولیدى و مصرف را تعیین مىکند. (1).
باید توجه داشت ارزشها و اندیشهها و تجربیات یک ملت که در فرهنگ آن جامعه جاى مىگیرد از حیث ذهنى، علت حرکتها و فعالیتهاى سیاسى، اقتصادى و دفاعى جامعه است، اما از نظر عینى، این پدیدههاى سیاسى اقتصادى و دفاعى هستند که بر فرهنگ جامعه اثر مىگذارند. در این حالت، فرهنگ در جایگاه معلومى قرار مىگیرد که از یک سو اثر گذار در سیاست، اقتصاد و امور دفاعى و توسعهى آنهاست و از منظر دیگر در موضع اثرپذیرى از فعالیتهاى سیاسى، اقتصادى و نظامى قرار دارد. همان گونه که در (نمودار 4) ترسیم شده، مهمترین نهادهایى که تاثیر بر فرهنگ کلان جامعه دارند؛ عبارتند از: نظام اقتصادى، نهاد حکومت و ساختار سیاسى آن، نهاد مذهب، نهاد خانواده، نهاد آموزش و پرورش و تمام نهادهایى که به نحوى در قلمرو زیباشناختى با انواع هنرها سرو کار دارند. هر کدام از این نهادها براى تامین بخشى از نیازهاى زیستى، روانى و اجتماعى سودمندند و رکود یا اختلال در کارایى و اثر بخشى آنها، تاثیر نامطلوبى بر فرهنگ جامعه مىگذارد.
هر یک از این عوامل در رشد و توسعهى فکرى و ارزشى مردم اثر گذاشته و آنها را متناسب با شرایط جدید شکل مىدهد. تغییر این عناصر، باعث تحول در فرهنگ عمومى جامعه گردیده و در مرحلهى بعدى، این فرهنگ جدید است که براى تأمین نیازمندىهاى روحى و مادى جامعه، روشها و متدهاى نوینى را معرفى مىکند. بنابراین، فرهنگ از یک جهت ثمره و نتیجهى اندیشه و ارزشها و از جهتى خود، ایجاد کنندهى اندیشه و ارزشها مىباشد.
رابطهى فرهنگ، توسعه و نوگرایى، ممکن است از ابعاد مختلف مادى و معنوى مورد بررسى قرار گیرد، مثلا جنبههاى سطحى و عمقى فرهنگ به رابطهى انسان با طبیعت و روابط بین انسانها، انسان و سازمانها و نهادها، و روابط انسان با ماوراء طبیعت، تعالیم دینى، باورها و جز اینها مربوط مىشود. در واقع همین عناصر هستند که الگوهاى رفتارى و فکرى ما را در جامعه شکل مىدهند. در چارچوب این الگوهاست که ما قادر به تشخیص و تفکیک دو نوع فرهنگ مىشویم؛ یکى سنتى که ریشه در اعماق جامعه دارد و دیگرى مدرن، که تحت تاثیر تحولات شگرف علمى، فلسفى و عقلى همواره در تکاپوى دگرگونى براى بازاندیشى، بازسازى و اعتلاست. از این منظر، فرهنگ سنتى پیوسته همان ارزشهاى گذشته را پیش مىکشد و در مقابل تغییرات و خلاقیتهاى نو از خود مقاومت بروز مىدهد. متقابلا، فرهنگ نوگرا، خلاق، مبتکر و آفریننده و متناسب با رشد جامعه مىباشد.
هر نوآورى فرهنگى سنت شده، خود داراى دو جنبه است:
1- تاریخى؛
2- منطقى.
جنبهى تاریخى آن در بستر سنت پیشین استحاله شده و موجب غنا و تداوم آن مىگردد و عنصر منطقىاش نیز زمینهساز نوآورىهاى بعدى خواهد
شد. به عبارت دیگر، از طریق سنت و بهرهگیرى از عناصر پویایى آن مىتوان به رشد و توسعه رسید. البته به شرط آنکه جامعه – که عزم دگرگونى دارد – قبل از هر چیز تعریف پذیرفته شدهاى از فلسفهى حیات و جهانبینى خود عرضه داشته و در همان راستا مفهوم جدیدى از فرد، حقوق، تکالیف او، دولت و میزان سلطه و اقتدار آن، آزادى، عدالت، قانون، دموکراسى و هر آنچه ارتباط با توسعهى انسانى دارد، ارایه دهد؛ چرا که ساختار یک جامعه از نظر کمى و کیفى ارتباط تنگاتنگ با فرهنگ آن جامعه دارد. (2).
توسعه گرچه در آغاز با صبغهى اقتصادى رخ نمود، در کوتاه مدت کلیهى شؤون زندگى اجتماعى از جمله «فرهنگ«، سیاست و روابط اجتماعى و انسانى را در برگرفت، به گونهاى که توسعهى اقتصادى به صورت ابزارى در خدمت توسعهى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى درآمد. بنا به اعتقاد جامعه شناسان، مفهوم توسعه بسیار فراتر از یک معنا و کاربرد اقتصادى است. براى مثال، «سلمرز» معتقد است که توسعه عبارت است از نوعى تغییر اجتماعى که طى آن عقاید جدید به یک نظام اجتماعى عرضه مىشود تا ضمن به کار بستن روشهاى جدید تولید و یافتههاى پیشرفتهى اجتماعى، درآمد سرانه بالا رفته و سطح زندگى تغییر یابد.
»لوئیس» نیز در این باب اعتقاد دارد که توسعه چیزى بیش از نوسازى و رشد اقتصادى است، زیرا علاوه بر بهبود سطح مادى زندگى، عدالت اجتماعى، آزادىهاى سیاسى و تکریم ارزشها و سنتهاى منطقهاى را نیز در بر مىگیرد. (3).
1) سلیمى، فرهنگ گرایى، وزارت امور خارجه، 1379، ص 92.
2) کاظمى، بحران نوگرایى و فرهنگ سیاسى در ایران معاصر، نشر قومس، 1376 ص 65، و آیتالله معرفت، عناصر کارآمدى فرهنگ از نظر قرآن، اندیشه حوزه شمارهى 29، آستان قدس رضوى 1380، ص 93.
3) Hulme, D 8 Turner M.)1990(, Sociology and Development Theories Policies and Practices, Lonalon, Harrester Wheastsheaf.