برای انتقال اسیران به عقب، آنها ابتدا به محل هدایت عملیات (قایق فرماندهی(، سپس به مقر تیپ انتقال مییافتند. از میان اسیران، بیسیمچی پاسگاه فرماندهی دشمن در محل هدایت نگه داشته شد. دشمن با توجه به سقوط پاسگاههایش، منطقه را زیر آتش سنگین گرفته بود و تردد در منطقه مشکل شده بود. از بیسیمچی مزبور خواسته شد که برای مقابله با این وضعیت با نیروهای خودی همکاری کند که وی با اشتیاق پذیرفت. این فرد به پست شنود برده شد تا با فرماندهی خود (در عقبه) تماس بگیرد و به فرماندهشان بگوید که آتش را قطع کنید، زیرا روی سر ما میریزد. با این اقدام، بعد از لحظاتی آتش به طور کلی روی منطقه قطع شد.
حدود چهار ساعت شنود به وسیله این فرد با دشمن در تماس بود. قطع آتش در این مدت کمک بزرگی به نیروهای خودی کرد و منطقه کاملا قابل تردد شد. بعد از این مدت، مجددا از بیسیمچی (جهت لو نرفتن شنود) خواسته شد با فرماندهی خود تماس گرفته وانمود کند که نیروهای اسلام به طرفشان میآیند و قصد حمله دارند، سپس لحظه به لحظه گزارش کند تا سقوط پاسگاه، که پس از صحبت لازم با فرماندهی دشمن و در حین آن، بیسیم توسط شنود خودی قطع شد. در این لحظه فرماندهی دشمن سعی داشت با بیسیمچی تماس بگیرد و این نشان میداد که صحنهسازی مؤثر بوده است.
پس از انتقال این بیسیمچی به مقر تیپ، وی با یکی از مجاهدان عراقی آشنا درآمد که همدیگر را در آغوش گرفته و بوسیدند.