جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

در اندیشه‏ی جبهه و حمله

زمان مطالعه: 3 دقیقه

کمتر زمانی است که بچه‏ها با هم بنشینند و از عملیات نگویند. خودشان محل انتخاب می‏کنند و حمله می‏کنند! تمام تجربه‏ها و احساسات جنگی آنها را می‏توانی در نوع تفکرشان بیابی.

– بهتر است از جنوب حمله کنیم زیرا بصره برای عراق مهم است و صدام گفته اگر ایرانیها بصره را بگیرند، من کلید بغداد را به آنها هدیه می‏کنم…

– ما در جنگهای کوهستانی موفق‏تریم، چون تجربه زیادی در جنگ با کردهای ضدانقلاب به دست آورده‏ایم… عراق هم چند سد مهم در غرب دارد…

– از مندلی تا بغداد 100 کیلومتر است و اگر از وسط یعنی مهران و مندلی بزنیم ارتباط جبهه‏ی جنوب با شمال عراق قطع می‏شود و می‏توانیم زودتر به پایتخت عراق برسیم…

ظرفها شسته می‏شود و تقریبا همه‏ی بچه‏ها داخل چادر نشسته و در مورد عملیات صحبت می‏کنند.

– می‏گن یک هفته‏ی دیگه عملیات شروع می‏شه.

– گردان ما خط شکنه. قرار شده اول گردان ما خط را بشکنه و بعد گردان عمار از ما عبور کنه…

– آقا به ما چه از کجا و کی می‏خوان عملیات کنن… اصلا این حرفها را از کجا می‏یارین…؟! اگر قرار باشه ما زمان و مکان عملیات را بدانیم که نمی‏شه عملیات…

– اما یه دوستی در ستاد لشکر دارم که می‏گفت بچه‏های اطلاعات و عملیات رفتن جنوب و کارشون تمام شده و منطقه هم قفل شده…

اکثر بچه‏ها می‏دانند این حرفها پایه و اساس ندارد، ولی علاقه به عملیات باعث گفتن این حرفها و نظرها شده. بعضی از بچه‏ها نیز ساکت می‏نشینند و فقط شنونده‏اند و در تأیید و تکذیب مسأله هیچ حرفی نمی‏زنند.

اما هر چه هست، شوق است و تحریک و نشاط، امید است و فکر آینده.

امروز تو دلیرمردانی را می‏بینی و با آنها زندگی می‏کنی که در هر فرصت از عملیات و شکار لشکر کفر سخن می‏گویند و ترس و ذلت را خسته کرده‏اند. از مرگ نمی‏هراسند و شروع عملیات را آرزو می‏کنند. خط شکنی یک افتخار است و سعی می‏کنند این افتخار نصیب آنها شود. به همین علت کوچکترین حدس و گمان در مورد حمله به دشمن برای آنها یک آرزوست و از آن برای خود، سناریویی می‏سازند.

آنان احساس می‏کنند همین الآن روبه‏روی دشمن ایستاده‏اند و می‏توانند سر خصم را بر زمین بکوبند. شوق آنها برای شرکت در عملیات وصف ناشدنی است و لطف و توجه خداوندی را در » جنگ جنگ تا رفع کل فتنه از عالم » می‏بینند.

عملیات عشق می‏خواهد. جان باختن شوق می‏خواهد. لحظه‏شماری برای حمله عبادت است. درک شب عملیات توفیق می‏خواهد. خدا به هر کسی اجازه نمی‏دهد آن شب و روزهای سخت و پرطلاتم را درک کند. پس اینها همه آرزو است و بچه‏ها با فکر و خیال آن زندگی می‏کنند. آنها آمده‏اند تا بجنگند. هم با دشمن داخلی، هم با دشمن بیرونی. نبرد با نفس و جنگ با دشمن.

پس عجیب نیست که می‏بینی در هر چادر و در هر محفل از عملیات سخن می‏گویند. دور از انتظار نیست که نیروها بوی عملیات را می‏شنوند و می‏گویند

بوی عملیات می‏آید.

هر حرکت توسط یگانها و واحدهای رزمی باعث گسترش شایعه‏ی آغاز عملیات است. اگر دیده شود که گروهی از بچه‏ها را از اردوگاه خارج کنند و یا ببینند، چند تانک و نفربر از محل خود منتقل شده‏اند این شایعه‏ها گسترده‏تر می‏شود و شواهد و قراین برای شروع عملیات بیشتر شکل می‏گیرد. البته اینها همه‏اش توهم و اشتباه نیست و تجربه به بچه‏ها یاد داده است که از چه مواردی متوجه نزدیک شدن عملیات شوند و خیلی از اوقات این دقت و تیزهوشی برای ستون پنجم نیز مفید بوده است. مثلا نیروها برای مرخصی به شهر می‏روند و در ارتباطهایی که با افراد عادی و غیر رزمنده دارند، دیده‏ها و شنیده‏های خود را تعریف می‏کنند و متأسفانه گاهی اوقات چیزهایی را می‏گویند که نباید بگویند. دشمن نیز در لباس میش به این عزیزان نزدیک می‏شود و آنچه می‏خواهد از آنها سؤال کند. البته تذکراتی از سوی حفاظت اطلاعات و یا دفتر قضایی لشکرها و تیپ‏ها داده می‏شود و هر روز بچه‏ها در عدم بازگویی اسرار نظامی بیشتر دقت می‏کنند. ولی به هر حال اشتباه صورت می‏گیرد و تاکنون چند مرتبه از همین راه ضربه خورده‏ایم.