بر اساس عنصر واقع نگرى، جهان پدیدهاى است که حیاتش متکى به دیگرى است. سنن و قوانینى سراسر حیات او را چنان در خود احاطه کرده که توان کوچکترین حرکت استقلالى را از او سلب نموده است. وجود سایه گونهى او وابسته به وجودى است که از همهى جهات وجودى کامل بوده و نقصى در او متصور نمىگردد. (1) این وجود مطلق، از اسرار نهان آگاه است و نشانههاى آشکارى در سراسر هستى بر وجود او شهادت مىدهند. هرگز برابر چشم بیندگان ظاهر نمىگردد، نه چشم کسى که او را ندیده مىتواند انکارش کند و نه قلبى که او را شناخت مىتواند مشاهدهاش نماید. در والایى و برترى از همه پیشى گرفته، پس از او برترى نیست و آن چنان به مخلوقات نزدیک است که از او نزدیکتر چیزى نمىتواند باشد.
مرتبهى بلند، او را از پدیدههایش دور نساخته و نزدیکى او با پدیدهها، او را مساوى چیزى قرار نداده است. عقلها را بر حقیقت ذات خود آگاه نساخته، اما از معرفت و شناسایى خود باز نداشته است. (2).
امام (ع) بر اساس عنصر حق گرایى و کمال جویى، در پى نشانههایى بود
که از سوى پروردگارش به آنها رهنمون شده بود، و راهى را طى مىنمود که رسول خدا (ص) گشوده بود؛ (3) مسیرى که تمام سیاستها و خط مشىهاى آن با بیان روشن و براهین لازم در تمام ابعاد وجود انسانى گفته شده است. (4).
او این استراتژى را تنها مسیرى مىشناخت که کمال وجودى را براى انسان میسر مىسازد و هر گامش، مساوق با بالفعل نمودن استعدادهاى نهفتهى وجود انسانى است و هر نوع انحراف از آن، باعث دور شدن از مسیر اصلى و ایجاد خلل و نقصان در کمالات وجودى است. (5).
حضرت (ع) با چنین علم واقع گرایى، اظهار مىداشت: «انى لعلى الطریق الواضح القطه لقطا.«، (3) من در راه روشنى هستم که گام به گام ره مىسپارم و بدان ایمان دارم؛ ایمانى که غیبها را به چشم خود دیده و اخلاص آن شرک را زدوده و یقین آن شک را نابود کرده است. (6).
در این استراتژى، معرفت به ذات بارى تعالى، و اذعان به وحدانیت او در جمیع مراتب وجودى، تمسک به دستورات و فرامین او در تمام مراحل وجودى، و عینیت بخشى به اندیشهها و تصورات ذهنى، پایه و اساس رشد و کمالیابى است. (1).
در این رهیافت، هر تمسکى در مسیر عینیت بخشى به دستورات الهى باعث ایجاد نورى مىگردد که زمینهى رهیابى به گامهاى بعدى را فراهم
مىسازد. (7) تمام این گامها براى رسیدن به نهایت رضایت الهى در شریعت اسلام به رشتهى تحریر در آمده است: «جعل الله فیه منتهى رضوانه و ذروه دعائمه و سنام طاعته.» (8) على (ع) با این رویکرد به امور زندگى مىنگریست و مىفرمود:
»خداوند چیزى از دینش را پنهان نکرده و آن چه مورد رضایت یا خشم او بوده است وانگذاشته جز آن که نشانهاى آشکار و آیتى استوار براى آن قرار داده است که به سوى آن دعوت یا پرهیز داده شدهاند و منتهاى رضایت خو را در پرهیزکارى قرار داد تا راهى براى خروج از فتنهها و نورى براى رهایى از تاریکىها و ظلمات قرار گیرد.» (9).
از این جهت، در انجام امور تنها از خدا یارى مىخواست و بر او توکل مىنمود، چون وجود بارى تعالى تنها کسى است که به وعدههایش عمل کرده و در انجام امور محدودیتى برایش متصور نیست (10) و بدون هیچ انحرافى رهرو خویش را به سر منزل مقصود مىرساند، (11) و تنها وجودى است که جمیع مراتب کمال انسانى را در قالب شرایع آسمانى به بشریت عرضه داشته است.
در این رهیافت، امام (ع) وظیفهى خود را پایبندى به امورى مىدانست که از طرف پروردگار عالم هستى ابلاغ شده است: «انه لیس على الامام الا ما حمل من امر ربى«؛ (12) یعنى پند و نصیحت مردم و هدایت آنها در مسیر صواب و درست، تلاش در راه خیر خواهى آنها، زنده نگهداشتن و احیاى سنن و قوانین
الهى، جارى ساختن حدود الهى و احقاق حقوق مردم.
در این رویکرد، بهترین تلاش براى دستیابى به هدف نهایى را در ایمان به خدا و رسول خدا (ص(، و جهاد در راه خدا مىدانست و آن را درجهى عالى و قلهى بلند اسلام برمىشمرد: (13).
»ان أفضل ما توسل به المتوسلون الى الله، الایمان به و رسوله و الجهاد فى سبیله، فأنه ذروه الاسلام.» (8).
بر اساس عنصر واقع نگرى، خدایى جز الله نمىشناخت و در این اعتقاد به قدرى مصر بود که اجازهى دخول هیچ غیرى را به آن نمىداد، و شدت این امر به نحوى بود که افراد ظاهربین از آن به رسول خدا (ص) شکایت کردند و حضرت (ص) در پاسخ فرمودند:
»اى مردم! هرگز دربارهى على داورى بد نکنید زیرا سوگند به خدا که وى در ذات خداى و در راه او کوچکترین زبرى و سفتى از خود نشان نمىدهد.» (14).
در همین راستا، حضرت (ع) با محبین مفرط خویش به بدترین نوع ممکن برخورد مىنمود. مثلا در تاریخ آمده است که به حکم ایشان، غالیان (15) را در حفرههاى آتشین به مجازات مىرساندند. (16).
1) نهجالبلاغه، خطبهى 1.
2) نهجالبلاغه، خطبهى 49.
3) نهجالبلاغه، خطبهى 97.
4) نهجالبلاغه، خطبهى 176.
5) نهجالبلاغه، خطبههاى 2 و 101.
6) نهجالبلاغه، خطبههاى 114 ، 2 و 195.
7) نهجالبلاغه، خطبهى 22.
8) نهجالبلاغه، خطبهى 198.
9) نهجالبلاغه، خطبهى 183.
10) نهجالبلاغه، خطبهى 83.
11) نهجالبلاغه، خطبهى 220.
12) نهجالبلاغه، خطبهى 105.
13) نهجالبلاغه، خطبهى 110.
14) طبرى، ج 2، ص 402، – کنزل العمال، ج 11، ص 620: «ایها الناس! لا تشکو علیا فوالله انه لا خشن فى ذات الله و فى سبیل الله.«.
15) غالیان به کسانى گفته مىشد که به خاطر انحرافات فکرى و اعتقادى حضرت على (ع) را به مرتبه اولوهیت رسانده و به او خطاب مىکردند: (السلام علیک یا ربنا!!(.
16) وسائل الشیعه، ج 18، ص 552 – کافى، ج 7، ص 257 – بحارالانوار، ج 79، ص 227 – سنن بیهقى، ج 8، ص 195 – شرح ابن ابىالحدید، ج 5، ص 5 و ج 8، ص 119.