جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خاکریز سرنوشت ساز

زمان مطالعه: 4 دقیقه

با شروع مرحله پنجم عملیات، نیروهای تأمین کننده دستگاه‏های مهندسی همراه نخستین گروه تک‏ور شروع به پیشروی کردند و با نفوذ تا عمق مواضع دشمن، لودرها و بولدوزرها را هم پشت سر خودشان به دل دشمن بردند. با یک تأخیر یک و نیم ساعته، مقاومت دشمن در هر دو جناح در هم شکسته شد و نیروها به محل مورد نظر رسیدند. آنها احداث خاکریزها را از محل مثلثی‏ها به سمت مواضع خودی شروع کردند. خاکریز احداث شده در شمال منطقه (یعنی خاکریز سمت راست) با دقت و سرعت پایان یافت. حاج رضا حبیب‏الهی خودش مستقیما از جلوترین نقطه‏ای که رزمندگان حضور داشتند، بر عملیات مهندسی نظارت می‏کرد. اما در جناح چپ منطقه عملیاتی کار گره خورد. در این جناح مقاومت شدید دشمن و

وجود تیربارها و دوشکاهای فراوان، تیم‏های عملیاتی به سختی توانستند نفوذ کنند و تانک‏های متعدد دشمن که در این منطقه بودند، کار را به نحو دیگری رقم زد و در مجموع، مقاومت نیروهای عراقی، آتش تیربارها و تیر مستقیم تانک اجازه نداد تا کارها طبق طراحی قبلی پیش برود. رزمندگان کار خود را متوقف نکردند و ادامه دادند ولی در آن وضعیت بسیار دشوار، عملیات احداث خاکریز طبق برنامه پیش نرفت و به صورت کامل تمام نشد. قرار بود خاکریز احداثی در منطقه دشمن و خاکریز ایجاد شده در منطقه خودی در نهایت و در وسط به هم وصل شوند که عملیات به طور کامل انجام نگرفت و حدود یک صد متر در وسط، بین دو خاکریز فاصله مانده بود که عملیات احداث به سبب روشنایی صبح، متوقف شد. دشمن که این مسئله را فهمیده بود، نیروها و تجهیزات خود را چندین برابر کرد. ارتش عراق اگر موفق می‏شد که مانع اتصال این خاکریز شود، می‏توانست با قوای زرهی به مواضع نیروهای خودی نفوذ کند و کار را پایان دهد و یا چون نیروها از این جناح آسیب‏پذیر بودند، مانع رفت و آمد و تدارک آنها در جلو شود. دشمن برای این کار، حدود ده دستگاه تانک به میدان آورده و در فاصله حدود یک کیلومتری در مقابل این شکاف قرار داده بود. تانک‏ها به نوبت در این منفذ یک صد متری تیر مستقیم می‏زدند تا به هر صورتی که شده مانع اتصال دو قسمت خاکریز شوند. علاوه بر آن، چند گروه توپخانه و کاتیوشا نیز این منطقه را هدف گرفته بودند. ولوله عجیبی آن محدوده را فرا گرفته بود؛ نیروهای خودی و مسئولان عملیاتی همه جمع شده بودند و می‏خواستند به هر نحوی که شده دو قسمت خاکریز را به هم وصل کنند و به این مسئله خاتمه بدهند. حاج رضا حبیب‏الهی هم از سمت راست فارغ شده و به یاری آمد، ولی چشمان سرخ شده او که به پیاله خون شبیه بودند، از خستگی بسیار و بی‏خوابی مفرط وی خبر می‏دادند که توان او را گرفته و تنش را فرسوده بود به نحوی که هنگام راه رفتن تلوتلو می‏خورد و حتی حرف زدنش هم طبیعی نبود.

غیر از ایشان، علی ردانی‏پور فرمانده قرارگاه فتح و حسین خرازی فرمانده تیپ 14 امام حسین (ع) نیز آمده بودند.

احمد کاظمی فرمانده تیپ 8 نجف که شب سخت و طاقت فرسایی را پشت سر گذاشته بود، همچنان در تلاش بود که این صد متر خاکریز را به هم وصل کند. «کاظمی» چند راننده نفربر، لودر و بولدوزر داوطلب شهادت از میان بچه‏های تیپ انتخاب کرد. او به راننده نفربرها مأموریت داده بود تا در حد فاصل یک صد متر باقی مانده خاکریز، در مقابل دید دشمن به چپ و راست حرکت کنند و گرد و خاک به پا کنند تا دشمن نتواند این رخنه را به خوبی تشخیص داده، دستگاه‏های مهندسی را هدف قرار دهد. خودش هم بلندگویی دست گرفته و بدون ترس در وسط این یک صد متر به چپ و راست می‏دوید، در حالی که گاهی دعای فرج می‏خواند گاهی به دستگاه‏ها دستور می‏داد گرد و خاک کنند. او علی‏الدوام می‏دوید و دعا می‏خواند، می‏گفت: «نفربر گرد و خاک کن، لودر بیل بزن، بیلت را بالا بیاور، بالاتر، بارک‏الله لودر! آفرین لودرچی! نفربر خاک کن خاک کن. اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن العسگری«. تمامی این کارها در جلو دید دشمن انجام می‏گرفت. همه سینه به سینه‏ی تانک‏های دشمن، جسورانه در فکر ادامه کار و تکمیل خاکریز بودند، صحنه‏ی غریبی بود، تصویر کاملی از شوق و خدمت به اسلام و ایثار و فداکاری. در این حین راننده یک لودر از فرط خستگی از حال رفت و به پایین افتاد. بچه‏ها فورا دور و برش را گرفتند، آبی به صورتش زدند. ردانی‏پور نیز که در آنجا حضور داشت سریعا به بالینش رفت و او را تشویق کرد و از زحمات او قدردانی نمود، اما کس دیگری برای جایگزینی وی نبود ناچار دوباره برخاست و کار را ادامه داد. چند دقیقه بعد گلوله توپ به کنار لودر خورد و آن را به آتش کشید. راننده لودر نیز زخمی شد و به عقب منتقل گردید. در همین لحظات چند دستگاه مهندسی با راننده از راه رسیدند. با تلاش بی‏وقفه اینها خاکریزها به هم وصل شد و نزدیک ظهر کار تمام شد. هر چند

چندین تن از رانندگان این وسایل و مدافعان آنها به شهادت رسیدند.

در واقع خاکریزی که حدودا 9 / 9 کیلومتر آن در طول هشت ساعت در شب احداث شد برای تکمیل یک صد متر باقی مانده آن در طول روز، که دشمن به مقابله برخاسته بود، حدودا پنج ساعت طول کشید و ضایعاتی به جا گذاشت.

ظهر که مسئولان عملیات تیپ‏ها و تیم‏های مهندسی برای ارائه گزارش به قرارگاه آمدند، همگی با چشم‏های سرخ شده، لباس‏های خاک‏آلود و تنی خسته بر سر سفره نشستند… حبیب‏الهی که به قرارگاه آمد چشمانش مثل هلو شده بود، قرمز و باد کرده، انگار می‏خواستند از حدقه در بیایند! شاید دو روز بود که نخوابیده بود. از بس که گرد و خاک و دود بر روی مژه‏هایش نشسته بود، مژه‏هایش به هم چسبیده بودند. لباس‏ها و صورتش پر از گرد و خاک و دود و باروت بود، اصلا قیافه غیرطبیعی داشت، انگار از وسط آتش درآمده بود! منظره عجیبی پیدا کرده بود. هر کس که حاج رضا را می‏دید، مات می‏ماند که این آدم چه قیافه‏ای پیدا کرده است. (1) حبیب‏الهی، ردانی‏پور و خرازی در ادامه‏ی نبرد با دشمن، در عملیات‏های دیگری به شهادت رسیدند.


1) سند شماره‏ی 20257 مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ: پیاده شده نوار مصاحبه محسن رخصت طلب، راوی: قرارگاه فتح 23 / 5 / 1375، ص 8 تا 13.