در وضعیتى که ارزشهاى عصر روشنگرى و نوزایى در رنسانس در عرصههاى مختلف علوم و اندیشه در خلال رقابتهاى تجارى شکوفا شد، استعمارگران براى ایجاد سلطهى سیاسى و اقتصادى، ابتدا با اعزام میسیونرها، زمینهى فرهنگى مناسب را در میان اقوام و ملتهاى دوردست فراهم ساختند و سپس منابع آنها را براى قرنها به یغما بردند. قدرتهاى بزرگ تجارى، آداب و قواعد بازى را در مناسبات خود با دیگران و سرزمینهاى مختلف تدوین نموده و به تدریج قوانین، ارزشها، هنجارها، نهادها و ساختارهاى خود را در عرصههاى مختلف زندگى و فرهنگ به دیگران القا و تحمیل کردند. آنها با رشد خلاقیتهاى علمى و فنى، مسیر و ابزارهاى برقرارى سلطه را تغییر دادند تا بتوانند به صدور مازاد تولیدات صنعتى خود بپردازند. (1) در این مبارزه براى
تسخیر بازارهاى مصرف، به تغییر فرهنگ، رفتار، کنشها و گزینشهاى ملتها پرداخته، میراث فرهنگى آنها را مورد هجوم قرار دادهاند.
بىشک نباید در مقابل این هجمهها به راحتى تسلیم شد و عنان هویت جمعى و فردى خود را در اختیار آنها قرار داد. به قول «یانگ چنگ چى«: فرهنگ خارجى را نمىتوان به طور کامل و مانند درختى در سرزمین دیگر نشاند، بلکه بهرهورى از فرهنگ و علوم و فنون خارجى باید به منظور نوسازى میراث ملى و تحرک و غنا بخشیدن به آن صورت گیرد. (2) آن چه فرهنگهاى ملتهاى جهان سوم و مشرق زمین را تهدید مىکند جنبههاى متبذل و سودجویانه و سلطهگرانهى فرهنگ غرب است که به دلایل سیاسى و اقتصادى سوار بر ارابههاى تکنولوژى، هوشیارى و اعتبار و هویت ملى انسانها را مورد تهاجم قرار مىدهند و با اختصاص بودجههاى هنگفت زمینهى صدور این ارزشها و ناهنجارىهاى اخلاقى را فراهم مىسازند. (3) این ارزشهاى بیگانه با فرهنگ خودى، عموما در قالب الگوها و مدهاى تمدن عرضه مىشوند، در حالى که بزرگترین دشمن فرهنگ «مد» است که باعث از بین رفتن ارزشهاى واقعى آن مىگردد. «مد» در پى جایگزینى است، مرتب ابداع و اختراع مىکند و دشمن خود نیز بوده و با گذشت زمان، با ایجاد مدل و الگوهاى تازه، خود را از بین مىبرد. زیرا بشر وقتى که از حس بسیار باعظمت و نوگرایى در تجدد کمالات روانى و روحى استفاده نکرد، حتمى است که آن حس را به دست مد بازىهاى مستمر نمایشهاى ظاهرى خواهد سپرد. (4).
براى رهایى از این چالشهاى روحى و روانى به شیوههاى مختلف مىتوان تمسک جست که در اینجا به آنها خواهیم پرداخت:
1- مبادلهى فرهنگى
در تعامل بین گروههاى انسانى، افرادى که داراى شاخصهاى رفتارى غالب هستند همواره مورد توجه قرار گرفته و ملاک هنجارهاى گروهى مىگردند. در این تعامل، فرهنگى که از چیرگى و ابزارهاى تواناترى برخوردار باشد مایل است در مصاف با دیگران ارزشها، هنجارها و باورهاى خود را به کرسى بنشاند. در تعامل بین کشورها نیز، کشورى که از ابزار نفوذ قوىترى بر باورهاى دیگران از طریق مبادلهى اطلاعات و تبلیغات برخوردار است، ارزشهاى مازاد فرهنگى خود را به دیگران صادر مىکند. این مبادله اگر در عرصههاى نابرابر انجام شود و نهادها و ساختارهاى قانونى، عرفى و اخلاقى در سطح بینالمللى از تنظیم قوانین و اصول و ضوابط داد و ستد و مبادلهى صحیح دو طرفهى فرهنگى ناتوان و قاصر باشند، در آن صورت تسلیم فرهنگى و به تبع آن، سقوط اقتصادى و سیاسى کشورى که از ابزار ضعیفترى برخوردار است به دامان سلطهى بیگانه، امرى محتوم خواهد بود.
از این رو، هر فردى براى حفظ آداب و رسوم، ضرورى است، ارزشها و باورهاى خودى را در تبادل با دیگران بهینه سازى نماید و با شناسایى نقاط قوت و ضعف، با استفاده از نقاط قوت به رفع نقاط تهدیدآمیز دشمن یا هر فرهنگى که مغایر با فرهنگ خودى است، بپردازد. در سطح کلان نیز هیچ کشور و جامعهاى در حالت بسته نمىتواند موجبات حفظ و بقا و دوام باورها و ارزشها و فرهنگ بومى را فراهم نماید مگر این که با شناسایى نقاط قوت و ضعف فرهنگ بومى و نقاط فرصت و تهدید فرهنگى دشمن – که در یک مطالعهى تطبیقى به دست مىآید – به ترمیم و تکمیل و به روز کردن آنها –
متناسب با شرایط و مقتضیات – بپردازد. تمام نظامهایى که در دورانهاى گوناگون سعى کردهاند به دلایل مختلف ایدئولوژیک، مذهبى، سیاسى یا هر عنوان دیگرى با ایجاد حصارهاى متعدد مانع از برقراى مبادلهى فرهنگى با محیط بیرونى شوند دیر یا زود به زوال تدریجى و استحالهى ماهوى دچار گردیدهاند. مثل انقلاب فرهنگى چین که با مرگ مائو از حرکت باز ماند، یا شوروى سابق که با حرکت گلاسنوست از هم فرو ریخت. (5).
2- سپر فرهنگى
براى مقابله با فرهنگهایى که از ابزارها و ادوات پیشرفته و دانش فنى برخوردار و در صدد صدور و دستیابى به تسلط فرهنگى و ارزشهاى مصرفى و مازاد خود هستند، باید با برخورد هوشمندانه به مصاف آنها رفت و در آن، با توسل به جنبههاى پویا و جذاب و برانگیزندهى فرهنگ و ارزشهاى اصیل و درونى شدهى خودى سپر فرهنگى لازم را ایجاد نمود. (6) این سپر بر اساس این اصل که هر رفتار انسانى داراى یک پشتوانهى فکرى و ارزشى است و بدون آنها هیچ کارى صورت نمىگیرد، باید تدوین و اجرا گردد. هر گونه شبه افکنى به این دو پایه باعث سست شدن و عدم قاطعیت در رفتار مىگردد.
انسان وقتى نسبت به امرى علم پیدا مىکند، این علم ابتدا به حالت تصور در ذهن شکل مىگیرد و سپس با آمدن اندیشه و فکر منطقى (7) آن تصور به مرحلهى تصدیق مىرسد و با لحاظ کردن ارزشها و باورها، آدمى علاقهمند به ایجاد آن مىگردد. یعنى با آمدن ارزشها، در وجود آدمى شوق و میل پیدایش آن مورد در عرصهى بیرونى ظاهر مىشود (8) و با ظهور آن، آدمى تصمیم و در نتیجه، ارادهى آن کار را اتخاذ کرده و به اعضا و جوارح خود پیام اجرایى صادر مىنماید و رفتار مورد نظر در قالب گفتار، کار بدنى و… ظاهر مىشود.
3- توجه به عنصر روانى
آدمى در رویارویى با اشیا با چند حالت برخورد مىکند: حالت اول همان هستى شىء خارجى است که در عالم خارج، آثارى بر آن مترتب مىشود. حالت دوم، عبارت از نوع و کیفیت بروز آن وجود خارجى در مقابل انسان است. تأثیرى که حالت دوم در حواس انسان دارد بیشتر از نوع اول است و این امر به خصوصیات و ذاتیات انسانى بر مىگردد، هر انسانى چیزى را که به نظرش زیبا و خوب و مفید است بیشتر قبول مىکند تا چیزى که زشت منظر و یا بد اثر جلوه نماید. مدلهاى متفاوت کفش یا لباسى که از یک جنس عرضه مىشود مشتریان متفاوت دارد، زیرا هر کس بر اساس مدل و الگویى که تناسب با تصورات ذهنى او دارد، انتخاب مىکند. نکتهى قابل توجه این است که کیفیت عرضهى کالا و نمایش آن در میزان پذیرایى آن تاثیر دارد و این امر به حالات روانى و روحى افراد و شدت و ضعف آنها مربوط مىشود. شدت و ضعف این حالات به پایهى اعتقادى و فکرى بر مىگردد؛ امورى که از نوع نگاه آدمى به خود، خدا، طبیعت، دیگر افراد و کیفیت ارتباطى که بین آنها قایل است، شکل مىگیرد.
براى پذیرش حالت یا چیزى در فرهنگ فردى و عمومى باید به عنصر روانى توجه نمود. مىتوان و باید با هوشیارى کامل از ابزارهاى صوتى و تصویرى تکنولوژى کمال استفاده را نمود. روزى از یکى از دانشجویان دختر سئوال کردم که چرا این نوع وضعیت لباس و چهره را انتخاب کرده، با این که در یک خانواده مذهبى بزرگ شده است. پاسخ وى قابل تامل است: «ارایهى مدلهاى مختلف و نوع پذیرش جامعه از آنها، مرا به گزینش این رویه هدایت نمود«، و توضیح داد: «شما در سریالها و فیلمهاى سیماى جمهورى اسلامى ایران که یک نهاد رسمى حکومتى است با دخترانى مواجه مىشوید که وضعیت ظاهرى آنچنانى دارند و با زندگىاى همراه مىشوند که از امکانات زیادى
برخوردار است. در کنار آن، با وضعیت فردى روبه رو مىشوید که داراى ظواهر خاصى نیست و با زندگىاى همراهى مىکند که کمبودهاى زیادى برایش وجود دارد. به معناى دیگر، در این رسانهى جمعى همواره افراد متمول داراى چهره و ظواهر آنچنانى و شیک هستند و افراد فقیر و نادار از بسیارى امکانات محروم هستند. وقتى به جامعه نگاه مىکنید احساس مىکنید افرادى که از وضعیت شیک و قیافههاى آن چنانى برخوردارند بیشتر مورد پذیرش واقع مىشوند و اینها عواملى است که باعث شده تا من این مدل و اگلو را انتخاب کنم.» (9) نکتهى ظریف در این سخن، همان عنصر القایى روانى است، یعنى نوع نمایش و کیفیت ظهور افراد در بیننده اثر القایى مىگذارد و گرچه هدف سیماى جمهورى اسلامى بعضا با سرانجامى که در نمایش داستانى براى آنها در نظر گرفته به یقین، مبلغ چنین فرهنگى نیست، نوع نمایش و صحنه پردازىها نتیجهى عکس مىدهد.
رسانههاى تبلیغى استکبارى دنیا این نکتهى روانى را به خوبى مورد توجه قرار داده و در تبلیغ فرهنگ مصرفى و مازاد ارزشهاى مورد نظر خود از آن بهترین استفادهها را مىبرند؛ گسترش مدهاى غربى که هر روز توسط شرکتهاى تولیدى به بازار مصرف آورده مىشود و مردم ناخواسته با طرد پیشینههاى فرهنگى خود به آنها روى مىآورند حاکى از حداکثر استفاده از این خصوصیت روانى و روحى انسانى است. (10).
کنایهها و استعارههایى که ابزارها و رسانههاى امروزى ما با خود یدک مىکشند نیز از چنین پیچیدهگىهایى برخوردارند. چنان چه بخواهیم نقش و بار
کنایى و عاریتى وسایل امروز را دریابیم باید به شکل و فرم سمبلیک اطلاعات و اخبارى که این رسانهها به ما عرضه مىکنند به همان اندازه توجه داشته باشیم که به مأخذ و مقدار و سرعت مبادلهى این اطلاعات و همچنین چارچوب و مجموعهاى که این دادهها باید در درون آن جاى گیرند. مثلا چگونه ابزارى مانند ساعت، از عنصر زمان، حلقههایى مسلسل و منظم و به لحاظ ریاضى بسیار دقیق و در عین حال خارج و مستقل از ذهن انسان مىسازد و یا چگونه کتابت و نوشتن از عنصر روح، لوحى مىسازد که در آن خاطرات و ماجراهاى زندگى ثبت مىشوند و یا چگونه ابزارى به نام تلگراف اخبار را به کالا تبدیل مىکند. بنابراین، باید توجه داشته باشیم که هر وسیله و ابزارى که ما خلق مىکنیم، در درون خود به همراه خود ایدهاى را نیز حمل مىکند که تأثیر آن به مراتب وسیعتر از کاربرد مورد نظر اولیهى آن وسیله و ابزار مىباشد. (11).
4- تقویت و هماهنگ ساختن احساسات و اندیشهها
در فرآیند شکل گیرى رفتار انسان، گفته شد که در حصول صورت و گزارههاى علمى در ذهن، اولین عامل، نوع و کیفیت حصول این گزارهها و تصاویر است و عامل مهم بعدى نوع ارزشها و باورهاى اثر گذار در زندگى است که از جایگاه فرضى شخص در اثرگذارى بر جامعه و نوع ارتباط با دیگران به دست مىآید. شدت و ضعف درجهى اذعان و یقین فرد به تحقق خارجى گزارهى ذهنى، به میزان هماهنگى و هارمونى دو مقولهى احساسات و دلایل عقلانى، با باورها و ارزشهاى مورد پسند در زندگى و جایگاه اجتماعى
او برمىگردد. با هماهنگى این دو مقوله، شخص چنان شخصیتى ذهنى از خود مىسازد که اجازهى خدشهدار شدن آن را به راحتى نمىدهد و حتى براى حفظ آن حاضر مىشود سختترین وضعیتها را تحمل نماید. جامعهاى که نتواند در میان آحاد افراد خود چنین اتحاد و هماهنگى ایجاد نماید و آنها را در بىبند و بارىهاى آزادىنما، و یا فرهنگهاى بىرنگ و بدون صبغهى علمى، عقلانى و ایمانى رها سازد به طور یقین در برخورد با فرهنگهاى دیگر متلاشى شده و هویت خود را از دست مىدهد. (12).
بدترین حالت استحالهى فرهنگى زمانى اتفاق مىافتد که افراد جامعه در اثر تلاقى با فرهنگهاى دیگر احساس حقارت ذاتى نموده و تخلق به رفتارهاى قبلى را نوعى عقبماندگى از قافلهى کمال و رشد دانسته، آنها را مایهى کم شخصیتى تلقى نمایند. (13) در این وضعیت بحرانى پالایش اطلاعات – نه سانسور و انکار آنها -، ارایهى دادههاى عینى مستند با شایستهترین رنگ آمیزى، سوء استفاده نکردن از عواطف و احساسات پاک مردم، تقویت هوشیارى عمومى و ارتقاى آگاهى و شعور اجتماعى مىتواند به عنوان پادزهرى تعیین کننده در رویارویى با عملیات روانى و فرهنگى دشمن قرار گیرد. ایجاد وضعیت مطلوب براى بروز عواطف و هیجانات و ابراز عقاید بدون احساس ترس و اضطراب، کارایى بسزایى در تعادل روانى – اجتماعى دارد. همفکرى و هم آموزى با زیربناى فرهنگى، تاریخى و سنتى مردم، زمینهى سوء استفاده دشمن از طریق عملیات روانى را به نحو چشمگیرى کاهش
مىدهد. مردمى که به پایگاههاى فرهنگى خودى در تأمین نیازمندىهاى روحى و مادى اعتماد درونى داشته باشند در مقابل تبلیغات دشمنان فرهنگ خودى از خود مقاومت بیشترى نشان مىدهند. (14).
5- توجه به نقشها و اصالتهاى تاریخى
ارتباط عاطفى انسان با گذشتهى خویش همواره او را بر این امر هدایت نموده که آن را به دیدهى احترام بنگرد. این وابستگى، گاه چنان محکم مىگردد که در مقابل هدایت انبیاى الهى نیز به راه و روش گذشتگان تکیه مىشود:
»قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آباءنا» (15) «قالوا حسبنا ما وجدنا علیه آباءنا» (16).
خط مشى گذشتگان یکى از دلایل شکل گیرى گزارههاى تصدیقى در فرآیند رفتار سازى مىباشد. فرهنگ علاوه بر این که متضمن توجه به فردیت است، توجه به دورههاى تاریخى و حوادث آنها را نیز ضرورى مىسازد. این امر، فرهنگ را به گونهاى دیگر و به وجهى گریزناپذیر و با تاریخ پیوند مىدهد. این اتصال هم در سطح شکلگیرى فرهنگها و هم در سطح تأثیرات آنها جلوهى واقعى پیدا مىکند. از این رو، ساخت فرهنگها هم به آهنگى طولانى و کند و هم به آهنگ کوتاه بر مىگردد. (17).
ظاهر ساختن جلوههاى تاریخى یک فرهنگ خصوصا مقاطع و حوادثى که در رشد و تکوین قافلهى تمدن بشرى مؤثر بودهاند ابزارهاى مهمى است
که در تقابل فرهنگى براى حفظ موجودیت و نقش آفرینى مىتوان به آنها استناد نمود. کشورهاى غربى خصوصا آنهایى که بعد از کشف قارهى آمریکا و جنگ جهانى دوم ظهور کردهاند، از این پدیده، استفادههاى زیادى مىکنند. تاریخ گواه روشنى است که در قرون وسطى غربىها از علوم و دستاوردهاى آن محرومیت کلى داشتند و طى جنگهاى صلیبى و بعد از رنسانس با آشنایى از فرهنگ مشرق زمین و انتقال کتابها و تجربیات آنها شروع به تحولات علمى نمودند؛ براى چندین سال متمادى کتابهاى ابوعلى سینا، زکریاى رازى و ابوریحان بیرونى منابع مهم تحصیلات عالى در مراکز غربى بودند. پروفسور «ایلیف» دربارهى تأثیر فرهنگ شرق در شکلگیرى فرهنگ غرب مىنویسد: با در نظر گرفتن سهم عظیمى که نژاد آریایى در تاریخ جهان دارد جاى تعجب است که ما اهالى مغرب زمین، یعنى اخلاف این نژاد، از این اصل و بنیاد و اهمیت این تیره و فرهنگ سرزمینهایى که مهد و گهوارهى اسلاف ما بوده، تا این حد بىاطلاع باشیم. مردم مشرق زمین، تمدنهاى رومى و یونانى و یهودى را کم و بیش با شیر مادر مکیده و آن را جذب و هضم کردهاند، در حالى که براى اکثر این مردمان صحنههاى وسیع تاریخ ایران که اسلاف و اجدادشان از آن سامان برخاسته و پرورش یافتهاند چون ماه بر آسمان، دور و خارج از دسترس مىباشد. (18).
در حالى که مغرب زمینىها با دقت و کنجکاوى خاص در تمامى زمینهها هم خویش را صرف شناسایى هر چه وسیعتر فرهنگ و تمدن مشرق زمین ساختهاند، اما در مقام اظهار نظر دربارهى جایگاه آفرینش و شکلگیرى اندیشهها، دانشها، فن و صنعت در زمینههاى مختلف تأثیرگذارى و
تأثیرپذیرى فرهنگها و تمدنها بر یکدیگر و از یکدیگر، بىپروا همه چیز را به فرهنگ یونانى و روم مربوط مىسازند؛ چنان که گویى بنیاد تمدن جهانى متکى بر این دو فرهنگ است و همهى فرهنگهاى معتبر جهان از آنها ملهم گشتهاند و محور اصلى تحولات فرهنگى جهانى مبتنى بر آن است. چنین برداشتى از آنجا ناشى مىشود که مغرب زمینىها خود را میراث خوار فرهنگ و تمدن یونان و روم مىدانند و مىکوشند با تکیه بر آن خویشتن را صاحب فرهنگ پر سابقهى عظیم و والا و پرتو افکن معرفى سازند. آنها براى رسیدن به این هدف، سرمایههاى زیادى را صرف مىکنند. (19) مشرق زمینىها نیز، در مقابل جلوههاى ظاهرى دستاوردهاى علمى امروزى غرب انگشت حیرت به دندان گرفتهاند و بىمهابا منکر گذشتهى خود مىشوند و تلاش مىکنند همهى رفتارها و اشکال زندگى را مشابه آنها سازند، غافل از این واقعیت تاریخى که غرب در تمام دستاوردهاى علمىاش مدیون فداکارىهاى مشرق زمین خصوصا مسلمانان بوده است.
6- برنامهریزى و مدیریت استراتژیک فرهنگى
برنامهریزى استراتژیک در تقابل بین دو گروه، دو سازمان و دو کشور یکى از عوامل اصلى پیروزى شمرده مىشود. در این برنامهریزى عنصر شناخت محیط درونى براى شناسایى نقاط قوت و ضعف و عنصر شناخت محیط بیرونى براى درک فرصتها و نقاط تهدید از عوامل اصلى به شمار مىروند. تفاوت عمدهى برنامهى استراتژیک از برنامهى معمولى در این است که در اولى تصویر آینده از عوامل اثرگذار در فرآیند برنامهریزى است. با رشد
سریع تکنولوژى، دستیابى به اطلاعات از اقصى نقاط جهان، مدیران را بر آن داشت تا مثل یک فرماندهى جنگ، اثرپذیرى و انعطافپذیرى در برنامهریزى را به حداقل زمان برسانند. از آن تاریخ مدیریت استراتژیک پا به عرصهى وجود گذاشت و امروزه مدیرى در صحنهى عملیاتى موفق است که بتواند از این سیستم اطلاع رسانى و برنامهریزى بهینه برخوردار باشد. (20).
در تقابل فرهنگى، برنامهریزى و مدیریت استراتژیک از عوامل مؤثر در پیروزى در عرصههاى مختلف مىباشد. فرد، گروه، سازمان، نهاد و کشورى که با کسب اطلاعات مستمر و روزانه به شناسایى اطلاعات و نقاط قوت و ضعف داخلى و همچنین فرصتها و تهدیدهاى طرف مقابل مىپردازد و شماى کلى حرکات آیندهى او را حدس مىزند، به راحتى قادر خواهد بود در مقابل رفتارهاى رقیب عکس العمل مناسب از خود نشان دهد. (21).
بر اساس این تئورى، اصلاح فرهنگ بومى متناسب با شرایط و اطلاعات محیط درونى و بیرونى امرى مستمر و تدریجى است و براى رسیدن به آن، مراحل زیر را باید طى نمود:
1- شناخت ویژگىهاى فرهنگ بومى و فرهنگ وارداتى که از نظر جامعه شناسى آن را «توجیه فرهنگى» مىنامند.
2- مقایسهى ویژگىها و مظاهر فرهنگ بومى با ویژگىها و مظاهر فرهنگ وارداتى و شناسایى نقاط قوت و ضعف فرهنگ داخلى، و فرصتها و نقاط تهدیدآمیز فرهنگ وارداتى، که اصطلاحا آن را «تطبیق فرهنگى» مىگویند.
3- تثبیت باورها، هنجارها و عادات درست و اصلاح یا حذف باورها، هنجارها و عادات نادرست، که اصطلاحا آن را «اصلاح فرهنگى» یا «انقلاب فرهنگى» مىنامند.
روش انجام این مراحل، خصوصا مرحلهى سوم، موضوع غامض و پیچیدهاى است که به سیاست، اصول، آرمانها و اهداف کلى حاکم بر جوامع مختلف ارتباط دارد و براى مبادرت به آن، انجام دو تغییر ضرورى است:
الف – تشخیص باورها و هنجارها و ارزشهایى که باید تغییر یابد؛
ب – انتخاب روش مناسب براى این تغییر که معمولا متناسب با ساختارهاى اجتماعى، یکى از دو روش زیر استفاده مىشود:
روش ایجاد تغییر از برون از طریق اقداماتى مثل تغییر و جابه جایى مدیران نقش آفرین در جامعه.
روش ایجاد تغییر از درون که عموما تأکید بر افزایش دانش و معرفت افراد از طریق تعلیم و تربیت صورت مىگیرد. (22).
آموزش یکى از عوامل اصلى انتقال فرهنگ مىباشد. محتواى آموزش تابع تغییرات بزرگ تاریخى و بیان کنندهى عناصر اساسى و خاص در آموزش و فرهنگ یک جامعه است. آن چه آموزش تصور مىشود در واقع گزینش خاص از تأکیدها و حذفها مىباشد؛ تأکید و حذفهایى که بر اساس تحولات و ساختارهاى جامعه و ایدئولوژىها و نوع نگاه به جهان و انتظارى که از آن دارد به وجود مىآید. (23).
7- الگوسازى
یکى از قوانین تکوینى انسان قانون «محاکاة» است. بر اساس این قانون هر فردى در زندگى و انجام امور و انتخاب متدها و روشهاى اجرایى آن، نیازمند الگویى است که آن را سمبل و نماد حرکتهاى خویش قرار دهد. انسانهایى که بتوانند خودشان الگوسازى نمایند خیلى کم مىباشند و اصولا چنین انسانهایى خلاق و مبدع هستند. سمبلها و الگوها باعث جهت دهى ارزشها، هنجارها و حتى باورهاى انسانها مىگردند. الگوها باعث تأیید عمل و تشویق دیگران مىشوند. الگو جرأت ورود در عمل را افزایش داده و سختى و مرارتهاى آن را به حداقل مىرساند. الگو دلایل عقلانى و استقرایى را تحت الشعاع خود قرار داده و دلیلى فراتر از مسایل ظاهرى ابراز مىدارد. الگو منطقى است که از مجموع ارزشها و باورها و شناختهاى فردى و اجتماعى ظاهر مى شود. اختلافهاى عمومى انسانها حتى در مجموعهى یک خانوادهى کوچک که در انتخاب و گزینشهاى زندگى مثل نوع لباس، نحوهى پوشش و… ظاهر مىشود ناشى از نوع الگو و سمبلى است که فرد در مخیله و ضمیر ناخودآگاه خود از آن تصویر کشیده و به سوى آن حرکت مىکند. فردى که در مقابل آینهاى قرار مىگیرد و نوع لباس و اصلاح موى سر و… خویش را انتخاب مىکند در واقع امر، یک عمل مقایسهاى را انجام مىدهد؛ مقایسهاى که در یک طرف آن الگوى ساخته شده و بهینهى فرد قرار دارد و در طرف دیگر آن مدل ظاهرى اوست و هر چه این دو بیشتر بر هم انطباق داشته باشند به همان اندازه مورد تأیید و در نتیجه تأکید قرار مىگیرند و بر عکس، هر چه این دو کمتر بر هم انطباق داشته باشند به همان اندازه مورد تنفر و حذف واقع مىشوند.
جامعهاى که براى ارزشها و هنجارهاى مورد نظر خود الگوسازى
مى کند و الگوهاى متناسب با خواست و نیازهاى افراد جامعهاش ارایه مىدهد به همان اندازه، رفتارها و کنشهاى مطلوبى از جامعه، اجتماعات، نهادها و افرادش مىبیند. هیچ جامعهاى بدون انتشار الگوهاى فرهنگى و نهادهاى اجتماعى خود نمىتواند با موفقیت بر جامعهى دیگر مسلط گردد. به همین ترتیب، هیچ جامعهاى بدون درجهاى از تسلط نمىتواند با موفقیت، تمامى یا بیشتر الگوهاى فرهنگى و سازمانها و نهادهاى اجتماعى خود را انتشار دهد.
در این مورد، نقشى که رسانههاى تصویرى مثل تلویزیون، اینترنت و… در الگوسازى دارند از همهى رسانههاى ارتباطى مهمتر و مؤثرتر است. از این جهت، مهمترین صادر کنندگان فیلمها از طرف کمپانىها و کشورهاى سرمایهدار مثل امریکا، انگلستان، فرانسه، ایتالیا و هندوستان اداره مىشوند. (24) حتى ژاپنىها که ادعا مىشود بهتر از امریکایىها اتومبیل مىسازند دریافتهاند که بازرگانى و تجارت، بیش از آنکه به علم اقتصاد وابسته باشد، تحت تأثیر هنر نمایش و عرضهى کالاست و امروزه ارقام زیادى را صرف مدل و الگوسازى و تبلیغات تولیدات خود مىکنند. ارقام بودجهى تبلیغاتى سالانهى شرکت تویوتا موید این مطلب است. از این رو، به اعتقاد بعضى، تمامى مجموعهى یک فرهنگ، عبارت است از یک دستهى بزرگ یا به عبارت دیگر مجموعهاى از تبادل و داد و ستدهاى بىشمار که در قالب اشکال و فرمهاى سمبلیک و متفاوت صورت مىپذیرد. (25).
خداوند در قرآن با ذکر قصص اقوام گذشته مثل لوط (ع(، شعیب (ع(،
موسى (ع(، عیسى (ع) و ابراهیم (ع) و بیان عاقبت و نهایت کار آنها، در واقع اشاره به این قانون و سنت تکوینى دارد تا انسانها با پذیرش الگوى خاص، رفتارهاى مناسب را انجام دهند. (26) حتى الگوى بهینه و مورد نظر خویش را براى بشریت و مخلوقات خویش عرضه مىدارد:
»لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا» (27) و «قد کانت لکم اسوة حسنه فى ابراهیم و
الذین معه و…» (28).
یکى از این الگوها که امروزه دنیاى استکبار غرب به سرکردگى امریکا و رژیم صهیونیستى را در منطقهى خاورمیانه و فلسطین اشغالى به شگفتى و هراس واداشته و عجز و ناتوانى آنها را نمایان ساخته، عملیات استشهادى فرزندان فلسطینى است که با آغوش باز و آگاهى زیاد وارد این صحنه شده و جان خود را فداى آزادى و شرافت و حیثیت اسلامى و ملى خود مىکنند؛ کارى که دشمن مجهز به آخرین دستاوردهاى تکنولوژى نظامى را به ستوه آورده است. این الگو در تاریخ یک بار توسط آزادمردى از خاندان نبوت محمدى (ص) به نمایش گذاشته شده است؛ نمایشى که تا به امروز و تا روز قیامت درخشیده و چراغ هدایت عالم بشریت گردیده است و آن کسى جز امام حسین (ع) نبوده است؛ کسى که در آخرین لحظات صحنهى کربلا با صداى بلند فرمود: «هیهات! که ما به خوارى و ذلت تن در دهیم. خدا و پیامبر او و مؤمنان و پاکدامنان، همگى بیزارند که بندگى و اطاعت از فرومایگان را برکشته شدن با سرافرازى ترجیح دهند. مگر نمىبینید که دیگر به حق و درستى عمل نمىشود و از باطل روى گردانده نمىشود؟! اما من، مرگ را سعادتى مىدانم، همزیستى با ستمکاران را ننگ مىدانم و از آن بیزار و متنفرم.» (29).
1) کاظمى، مقالهى نظریه ارزش مازاد در مبادلات فرهنگى بینالمللى، اطلاعات سیاسى اقتصادى شماره 99 – 100، ص 4.
2) امیدوار، محمدجواد، سیر تحول در اندیشه نظامى چین، وزارت امور خارجه، 1370، ص 26.
3) ورجاوند، پرویز، پیشرفت و توسعه بر بنیاد هویت فرهنگى، 1378، ص 65.
4) جعفرى، محمدتقى، فرهنگ پیرو و فرهنگ پیشرو، 1373، ص 33.
5) کاظمى، سید علىاصغر، جهانى شدن فرهنگ و سیاست، قومس، 1380، ص 273.
6) کاظمى، اطلاعات سیاسى و اقتصادى، شمارهى 142 – 141، ص 11.
7) تفکر منطقى به فکر و اندیشهاى گفته مىشود که داراى شرایط جامعیت، تعمق و انعطافپذیرى باشد. براى توضیح بیشتر مراجعه شود به «تفکر منطقى در مدیریت آموزشى، بابایى، دانشکده فرماندهى و ستاد سپاه، 1380، ص 25، و تفکر منطقى دکتر فیلیپ ص 5.
8) ر. ک: صدر المتالهین، اسفار اربعه، ج 4، ص 338 و مصباح یزدى، آموزش فلسفه، ج 2 صص 390 – 9.
9) نقل به مضمون.
10) نیل پستمن، زندگى در عیش، مردن در خوشى، ترجمهى صادق طباطبائى، انتشارات مطبوعات، 1375، ص 5.
11) نیل پستمن، زوال فرهنگ در بستر عشرت، 1375، ص 82.
12) جعفرى، محمدتقى، فرهنگ پیرو و فرهنگ پیشرو، 1373، ص 99.
13) Freire , E. F. The Pedagogy of The Oppressed . Har monds Word: Penguin. 1972, P, 123.
14) عشایرى، حسن، همایش جنگ فرهنگى، داشنگاه امام حسین «ع«، 1377، ص 41.
15) سورهى بقره، آیهى 170.
16) سورهى مائده، آیهى 104.
17) برتران، رفیع، فرهنگ و سیاست، مترجم احمد تقىزاده، نشر دادگستر، 1376، ص 72.
18) میراث ایران، سیزده تن از کارشناسان، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1376، ص 21.
19) ورجاوند، پرویز، پیشرفت و توسعه بر بنیاد هویت فرهنگى، سهامى انتشار، 1377، ص 16.
20) پیرس و رابینسون، برنامهریزى و مدیریت استراتژیک، ترجمهى سهراب خلیلى شورینى، یادواره کتاب، تهران، 1377، ص 22.
21) والر اشتاین، ایمانوئل، سیاست و فرهنگ در نظام متحول جهانى، نشر نى، 1377، ص 28.
22) فردرو و دیگران، جامعه و فرهنگ، نشر آرون، 1380، ص 3 و میرسپاسى، مدیریت منابع انسانى، نشر شروین، 1373، ص 223.
23) William. R. The Long Revolution. London. Penguin. 1965. P. 145.
24) روزاموند و دیگران، فرهنگ و جامعه، نشر قطره، 1380، ص 119.
25) نیل پستمن، زندگى در عیش، مردن در خوشى، ترجمه صادق طباطبایى، انتشارات مطبوعات، 1375 ص 7.
26) »کان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب ما کان حدیثا یفترى و لکن تصدیق الذى بین یدیه و تفصیل کل شى و هدى و رحمه لقوم یومنون» (یوسف، 111) «در سرگذشت آنان براى صاحبان خرد عبرتى است. این سخنى نیست که ساخته باشند بلکه تصدیق کتابى است که پیش از آن بوده و توضیح همه چیز است، با هدایت و رحمتى براى گروهى که ایمان دارند«. راغب در مفردات مىگوید: اصل کلمه (عبر) به معناى تجاوز از حالى به حالى است و اما عبور تنها، مختص به تجاوز از آب است و اعتبار و عبره مخصوص به حالتى است که انسان به وسیلهى آن از شناختن چیزى که قابل مشاهده است به چیزى که قابل مشاهده نیست، مىرسد. ضمیر در قصصهم به انبیا که یکى از ایشان یوسف (ع(، صاحب این سوره است بر مىگردد، احتمال هم دارد که به یوسف و برادرانش برگشته و معنا چنین باشد: قسم مىخورم که در داستانهاى انبیا و یا یوسف و برادرانش عبرت است براى صاحبان عقل، و این داستان که در این سوره آمده حدیث افترایى نیست. تفصیل کل شىء بیان و تمیز هر چیزى است از آن چه که مردم در دینشان که اساس سعادت دنیا و آخرت است، بدان نیازمندند. (سید محمدباقر موسوى همدانى، ترجمه تفسیر المیزان، جلد 11 ص 274(.
27) احزاب، آیهى 21 «هر آینه براى شما در وجود رسول خدا الگویى است که باید به آن تأسى کنید و این وظیفهى هر کسى است که امید به خدا و روز جزا دارد و بسیار یاد خدا مىکند.» کلمهى اسوه به معناى اقتدا و پیروى است و بیان آن به صورت جملهى اسمیه (لکم فى رسول الله) نشان از استقرار و استمرار آن دارد، یعنى شما همواره باید از رسول خدا در گفتار و رفتار پیروى نمایید. (موسوى همدانى، ترجمه تفسیر المیزان، جلد 16، ص 426(.
28) سورهى ممتحنه، آیهى 4، «شما الگوى خوبى در ابراهیم و پیروانش دارید و…» (موسوى همدانى، ترجمه تفسیر المیزان، جلد 19، ص 387(.
29) قمى، شیخ عباس، نفس المهموم، مترجم، محمدباقر کمرهاى، قم: انتشارات مسجد جمکران، 1370، ص 98.