جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حضرت قاسم و رمز ولایت

زمان مطالعه: 2 دقیقه

حضرت قاسم «علیه‏السلام» چون تربیت یافته‏ى مهد ولایت بود، با مشاهده‏ى صحنه‏هاى پیکار شهیدان، واقف اسراى شد که از مصدر ولایت عمویش، توسط اصحاب و فرزندانش مورد مکاشفه قرار مى‏گیرد. ناگهان جرقه‏اى در او ایجاد شد و اسرار غیبى را از پس پرده‏ى وجود شخصى سید الشهدا بر او نمایان کرد. قاسم دریافت که رخصت حضور و درک حظوظ آن را، جز به شهادت ندهند؛ لذا آشفته و شتابان به محضر مبارک امام حسین «علیه‏السلام» آمد و چنین عرضه داشت:

گفت قاسم با زبان ابتهال‏

رخصتم ده اى عمو بهر قتال‏

من کنون آهنگ میدان کرده‏ام‏

قصد رفتن سوى جانان کرده‏ام‏

سر کشیدم عشق را از جام دوست‏

مى‏روم اکنون پى پیغام دوست‏

هر دلى پر شد ز عشق روى تو

مى‏شتابد بى‏سر و پا سوى تو

بوسه زد بر پا و دستان حسین‏

منقلب کرد قلب سوزان حسین‏

چون حسین عشق برادرزاده دید

دست به گردن برد و آغوشش کشید

امام حسین «علیه‏السلام» برادرزاده را آغوش مى‏کشد و قد و بالاى یادگار برادر را تماشا مى‏کند و عشق لقاى حق را در او کامل مى‏بیند، با این حال از او مى‏پرسد: «مرگ در کام تو چگونه است؟» حضرت قاسم جواب مى‏دهد «أحلى من العسل«. چگونه مرگ براى او شیرین‏تر از عسل نباشد، در حالى که مشهد او ولایت است و زندگى او جوار

قرب الهى براى ابدیت است. حضرت قاسم «علیه‏السلام» وقتى رخصت میدان از عمو گرفت، آن چنان به وجد آمد که قهقه‏ى مستانه‏اش را حوریان در جنان مى‏شنیدند:

تا رضایت از عمو حاصل نمود

بند خنده از لبان دل گشود

قهقه‏ى مستانه‏اش را حوریان‏

مى‏شنیدند با تعجب از جنان‏

آمدند آشفته‏اش تا کربلا

دیدند او را نیست میلى جز خدا

هر چه کردند تا ببیند یک نظر

گفت من از دنیا گذر کردم گذر

گاهى آتش عشق آن چنان در وجود عاشق شعله مى‏کشد که «ما سوى الله» را اصلا احساس نمى‏کند و جذبه‏ى لقاى یار، آن گونه او را محو خود مى‏کند که گویى از کالبد خود جدا شده است و این همان سر «موتوا قبل أن تموتوا» است که در پرتو انوار ولایت براى شهیدان حاصل مى‏شود.