»جبهه ملی» که متشکل از عناصری بود که مدتها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و براساس شهادت اسناد لانه جاسوسی برای فعالیت علیه انقلاب و خط مشی رهبری انقلاب با عوامل جاسوسی امریکا رابطه داشتهاند و حتی در اوج «شلوغیهای» درون انقلاب، شاه در ملاقاتی که با سفیر امریکا در ایران
انجام میدهد و سخن از انحلال مجلس شورای ملی میگوید، تصریح میکند که دستگیریها شامل جبهه ملی نمیشود:
سند شماره 14 – گزارشات سیاسی امنیتی:
»… خسارت دیروز (13 آبان 1357 – کشتار دانش آموزان و دانشجویان و سرکوب تظاهرات مردمی) حساب شده و کاملا گسترده بود…
شاه به سفیر گفته است مجلس احتمالا منحل خواهد شد… مخالفان دستگیر خواهند شد اما جبهه ملی، طرفداران بنیاحمد یا پان ایرانیستها (پزشکپور) دستگیر نخواهد شد…» (1).
بعد از پیروزی انقلاب نیز با وجود آن که در دولت موقت در کنار همفکران خویش یعنی نهضت آزادی پستهای حساسی را در اختیار گرفته بودند، به تضعیف خط انقلاب در برابر غربیها مبادرت میورزیدند. سقوط لانه جاسوسی در 13 آبان 1358، سکوت موقت این لیبرالها را به دنبال داشت زیرا پروندههای بسیاری از افراد صاحب این گرایش از اسناد کشف شده و به دست آمده در لانه جاسوسی به وسیله دانشجویان مسلمان پیرو خط امام افشا گشته و به اطلاع مردم میرسید. اما روی کار آمدن بنیصدر، این اطمینان را به آنها داد که بار دیگر میتوانند در محیط سیاسی کشور ظاهر شوند و حتی پس از مدتی، در تبلیغات و موضعگیریهای علنی خویش، مبادرت به تخطئه و محکوم نمودن خط انقلاب و اقداماتی نظیر تسخیر لانه جاسوسی پرداختند. به عنوان نمونه نشریه پیام جبهه ملی، طی مقالهای به قلم علی اصغر حاج سید جوادی حرکت خط امام در برپا کردن «انقلاب دوم» و «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» را این گونه مورد حمله قرار میدهد:
»… اشغال سفارت امریکا و گروگانگیری، یک عمل از پیش ساخته و برنامهریزی شده برای پایمال کردن خون هزاران شهید راه آزادی و تسلط مجدد امپریالیسم و ایادی آن بر مردم بود.
نتایج مصیبتبار گروگانگیری همراه با 14 ماه شعارهای توخالی و اغفال و فریب تودهها و راندن مبارزین راستین انقلاب از صحنه حیات سیاسی کشور و محاصره اقتصادی و تصرف میلیاردها دلار اندوختههای ایران برای امپریالیسم امریکا، آلوده کردن چهره تابناک انقلاب ایران در افکار عمومی مردم جهان و انزوای سیاسی و
اخلاقی ملت ایران بود. امروز همه مراجع رسمی جمهوری اسلامی ایران از دولت و مجلس و نهادهایی که خود را وابسته به انقلاب میدانند در برابر این رسوایی مهر سکوت بر لب نهاده و با وقیحانهترین شیوههای تبلیغ و تلقین، همچنان به فریب اذهان ساده مردم ادامه میدهند. مردم ایران! با تمام وجود خود از سیاست پیشگان جمهوری اسلامی بخواهید که اگر در ادعای خود به انقلاب ایران صداقت دارند، مسئولین واقعی توطئه اشغال سفارت امریکا و گروگانگیری – نه جوانان فریب خورده احساساتی – را با نام و عنوان معرفی کنند و آنها را در یک دادگاه ملی محاکمه کنند… اگر میخواهید زنده بمانید صدای اعتراض خود را بلند کنید.» (2).
»جبهه ملی» یکی از گروههای دعوت کننده به مراسم 14 اسفند 1359 دانشگاه تهران بود که «جهت هر چه باشکوهتر کردن مراسم یادبود دکتر مصدق«، از مردم دعوت به عمل میآورد تا در غائله شرکت نمایند. همچنین برای تأکید بر جهتگیری این گروه در آن روز، اوراقی تبلیغاتی چاپ و منتشر کرد که در آنها عکس مصدق در یک طرف پرچم سه رنگ ایران در طرف دیگر طراحی شده بود. عناصر جبهه ملی از چندین تریبون، موضعگیریهای تند و ضد انقلابی خود را اعلام میکردند که روزنامه «میزان» از جمله این تریبونها به شمار میرفت. آنچه در مورد جبهه ملی و لیبرالهای ملیگرا طی این مقطع میتوان گفت این است که آنان در دام جوسازیها و تبلیغاتی گرفتار شدند که خود یکی از عوامل ایجاد و تشدید آن القائات بودند. قدرت و نفوذ بنیصدر در حاکمیت نظام از یک سو و محذورات نیروهای مردمی برای مقابله با توطئههای این گروه (و گروههایی نظیر اینان که اقدام به قیام مسلحانه در برابر نظام و حکومت نکرده بودند) از طرف دیگر، موجب شده بود که تبلیغات این جریان برعلیه انقلاب و خصوصا خط امام، رشدی فزاینده نماید؛ به طوری که هم فکرانشان در بهار 1360 خبر از برپایی یک جنگ داخلی و روی کار آمدن دولتی ائتلافی متشکل از روشنفکران غیر وابسته، لیبرالها و گروههای چپ و گروههای چپ غیر وابسته، پس از چنین جنگی، میدادند.» (3).
اما جبهه ملی و نهضت آزادی بر این نکته به خوبی واقف بودند که در طیف ضد انقلاب جایگاه و پایگاهی نداشته و کثرت عناصر رسوا و «سوخته» این دو، هر
گروهی را از ائتلاف با اینان هراسان میساخت. از این رو، برای خروج از این بنبست برای این که در حاکمیت آینده و دولت ائتلافی «اپوزیسیون» (مخالفین) بتوانند برای خود، جایگاه و پستی را به دست آورند از یک سو به سازماندهی دو شعبه جوان از دل خود مبادرت ورزیدند. «جبهه دموکراتیک ملی» از درون جبهه ملی و «سازمان جوانان نهضت آزادی» از دل نهضت آزادی اعلام موجودیت و شروع به فعالیت نمودند و صد البته که فعالیتی در خور توجه داشتهاند طوری که «مأمور سیا» طی گزارشی در این باره چنین مینویسد:
»جبهه دموکراتیک ملی کوششهای همهجانبهای برای به دست آوردن پشتیبانی مردم، کارگران، معلمان و نویسندگان را شروع کرده است، گزارش داده شده که مجاهدین و فدائیان خلق پیامهای قدردانی برای رهبر جبهه دموکراتیک ملی، «هدایتالله متین دفتری» فرستادهاند.
نظریه (مأمور سیا(: با حمایت این دو گروه، جبهه دموکراتیک کلی میتواند حزب سیاسی نیرومندی در دولت ایران باشد.» (4).
از سوی دیگر هم جبهه ملی و هم نهضت آزادی، سعی میکردند که با اعلام مواضعی تندتر از سایر گروهها، حداقل در شعار، حضور خود در عرصه سیاسی مخالفان خط امام و ضد انقلابیون را تا زمان پیروزی بر انقلاب اسلامی، حفظ نمایند. بدیهی بود اتخاذ مواضعی تندتر از منافقین و بنیصدر و دیگر گروههای ضد انقلاب آن هم زمانی که آنها در اوج موضعگیری بر علیه انقلاب و نظام به سر میبردند – بهار 1360 – جبهه ملی و نهضت آزادی را به عنوان کردن مطالبی وامیداشت که «بوی مخالفت» با امپریالیسم امریکا را میداد، یعنی کاری که لیبرالهای جبهه ملی و… هیچ گاه متعرض آن نمیشدند؛ جبهه ملی دقیقا در راستای همین سیاست بود که در 25 / 3 / 1360 طی اعلامیه شدید اللحنی به موضعگیریی برعلیه انقلاب اسلامی مبادرت نمود و از گروههای مختلف جهت شرکت در یک تجمع و راهپیمایی اعتراضآمیز دعوت به عمل آورد و با این اقدام ناشیانه مرتکب دو اشتباه فاحش سیاسی برای جبهه ضد انقلاب گردید. اشتباهاتی که خبر تلاشی و اضمحلال این جبهه را نیز به همراه خود داشت. اولین اشتباه جبهه ملی، نقض رسمی و علنی اطلاعیه 10
مادهای دادستانی انقلاب اسلامی بود. در بند دوم و هشتم این اطلاعیه آمده است:» 2- برگزاری میتینگ و تظاهرات با توجه به شرایط جنگی، منوط به اجازه وزارت کشور است…
8- احزاب و گروهها مجاز به تشویق و تحریک به اعتصاب، کمکاری، تحصن یا هر نوع اخلال در مؤسسات مختلف کشور نیستند و چنانچه مواردی مشاهده شود متخلفین تحت پیگرد قانونی قرار میگیرند…» (5).
پس اشتباه اول جبهه ملی این بود که طی اعلامیهای رسمی، اقدام به نقض اطلاعیه 10 مادهای دادستانی کرده و مصونیت سیاسی خود را از بین برد. دومین اشتباه جبهه ملی این بود که با فراخوان گروههای ضد انقلاب جهت تجمع و راهپیمایی در 25 / 3 / 1360 میدان فردوسی تهران، در واقع برای نیروهای انقلابی و «خط امام«، قبل از اعلام قیام مسلحانه منافقین و بنیصدر، «آماده باش» زده و حزبالله را نسبت به وقایعی که در پیش بود هشیار ساخته و مردم را به صحنه کشاند. حضور مردم در صحنه همه ترفندهای «اپوزیسیون» مسلح را برای غافلگیر ساختن و مرعوب نمودن آنها خنثی ساخت.
امام خمینی، با فراست و حکمت بیبدیل خویش، رأسا برخوردی مکتبی و الهی با این جریان نموده و در صبح روز 25 / 3 / 1360 طی بیانات مبسوطی فرمودند:
»… اینها مرتدند؛ جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است. بله، جبهه ملی هم ممکن است بگویند ما این اعلامیه را ندادهایم. اگر آمدند در رادیو، امروز بعدازظهر، آمدند در رادیو اعلام کردند به این که این اطلاعیهای که حکم ضروری مسلمین، جمیع مسلمین (لایحه قصاص) را غیر انسانی خوانده، این اطلاعیه از ما نبوده، اگر اینها اعلام کنند که از ما نبوده، از آنها میپذیریم؛ اسلام در رحمتش باز است بر روی همه مردم… جبهه ملی سب اسلام کرده است…» (6).
اگر چه مراد و نیت امام از اعلام این حکم الهی صرفا عمل به تکلیف الهی بوده اما جبهه ملی و نهضت آزادی و دیگر لیبرالهای ملیگرا را بر سر دو راهی انتخاب قرار داده بود. دو راهی که انتخاب هر کدام، پیروزی غیرقابل انکاری برای جبهه انقلاب و خط امام به شمار میرفت. اگر آنها اطلاعیه جبهه ملی را
نفی میکردند، که تعدادی از جمله بازرگان، فروهر و… مبادرت به این کار کردند، در واقع تا مدتی مدید در صحنه سیاسی کشور نمیتوانستند ظاهر شوند و در بین «اپوزیسیون«، خودنمایی نمایند به عبارت دیگر منفعل شده و به صورت «عناصری خنثی» سعی در پنهان نمودن خود داشتند و اگر اطلاعیه جبهه ملی را نفی نمیکردند در حقیقت حکم ارتداد را پذیرا شده بودند و میبایست منتظر آتش خشم مردم مسلمان باشند به طوری که به گزارش خبرگزاری پارس، در محلی که جبهه ملی اعلام تجمع و راهپیمایی کرده بود از همان ساعت مقرر (2 بعدازظهر) به بعد، گروههای مختلف مردم حزبالله جهت رویارویی و برخورد با هر عنصری که حکم مرتد را برای خود پذیرفته بود آماده بودند. به گزارش خبرگزاری پارس گروهی از مردم حزباللهی موتور سوار فریاد میزدند: «ملیها کوشند؟ توی سوراخ موشند.» (7) (8).
1) اسناد لانه جاسوسی امریکا، جلد 1 – 6، ص 482 و 483، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، 1368.
2) دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نشریه «رویدادها و تحلیل«، شماره 11، 10 / 12 / 1359، به نقل از نشریه «پیام جبهه ملی«.
3) روزنامه اطلاعات 17 / 2 / 1360، نقل مصاحبه «علی اصغر حاج سید جوادی» با روزنامه «فولکسرانت» چاپ هلند شماره 31 مارس.
4) اسناد لانه جاسوسی امریکا، جلد سوم، ص 31، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، 1368.
5) روزنامه جمهوری اسلامی، 20 / 1 / 1360.
6) مأخذ 23، ص 19 تا 21.
7) نقل به مضمون از گزارش خبرنگار اعزامی خبرگزاری پارس.
8) نشریه ویژه خبرگزاری پارس، 26 / 3 / 1360.