جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

توسعه‏ى پایدار

زمان مطالعه: 4 دقیقه

شکست الگوهاى توسعه‏اى که بعد فرهنگى را مدنظر ندارند، آشکار است و لذا، در توسعه‏ى یکپارچه و پایدار، فرهنگ را نمى‏توان قربانى کرد. چنان که گفته شد فرهنگ اساس اقتصاد است و آموزش و فرهگ در وسیع‏ترین معناى خود عوامل رشد محسوب مى‏شوند. باید به این مطلب توجه داشت که در توسعه‏ى اقتصادى، فرهنگى و آموزشى، اندیشه و الگوسازى ساختارى و مصرفى و حتى تولیدى، سرمایه گذارى در زمینه‏ى آموزش و فرهنگ‏سازى و الگوسازى رفتارى، بازدهى فورى ندارد و نباید انتظار داشت مثل یک سیستم تولیدى با ورودى خاص، ستاده‏ى معین در زمان مشخص به دست آید. اما باید توجه داشت که چنین آموزش‏هایى گرچه سریع نتیجه نمى‏دهند، آثارشان دوام بیشترى دارد و بعد از حصول نمى‏توان به راحتى آنها را تغییر داد، یعنى هم چنان که حصولشان نیازمند زمان است به همان اندازه ایجاد تغییر در آنها، زمان و فرصت طولانى مى‏طلبد.

براى دستیابى به یک توسعه پایدار راهى جز ایجاد فرهنگ و اندیشه‏ى لازم از طریق آموزش نیست و کارایى و کارکرد فرهنگ در دراز مدت – و به معنایى دیگر، پویایى یک فرهنگ در بستر زمان – بستگى به عناصر ساختارى فرهنگ دارد. هرچه این عناصر از پویایى بیشترى برخوردار باشند، به همان اندازه فرهنگ و تغییرات ایجاد شده توسط آن دوام و گستردگى خواهد داشت.

پیشرفت چشمگیر علمى و فنى مغرب زمین در دو سده‏ى اخیر و به وجود آمدن فاصله‏ى زیاد بین آنها و بخش وسیعى از جهان سبب گردیده تا

مغرب زمینى‏ها براى فرهنگ خویش ویژگى‏هاى چندى را برشمارند که بر پایه‏ى آنها امکان این تحول شگرف میسر گشته است. آنها، با زیرکى در صدد آنند که به دنیاى بیرون از غرب بقبولانند که عقب افتادگى کشورهاى جهان سوم یک پدیده‏ى طبیعى در ارتباط با نحوه‏ى بینش و تفکر آنهاست. توجیه علمى آنها چنین است که: مردم شرق اهل مکاشفه و شهودند و بنابر این در فهم مطالب اهل استقرا و اندیشه‏ى منظم نیستند و در مقال، غربیان اهل استقرا و منطق‏اند و مى‏کوشند که مطالب را با نظم و ترتیب و از روى روش دریابند. (1).

غربى که با تکیه بر هویت فرهنگ کهن یونانى (به ادعاى خود) موفق به نوزایش (رنسانس) شده و بر اساس آن بر پیشرفت‏هاى سریع دست یافته است، همواره دیگران را از هر گونه اندیشیدن و نوزایش و رنسانس بر اساس میراث فرهنگى کهن و ریشه‏دار سرزمین خویش برحذر مى‏دارد و وانمود مى‏سازد که چنین محتواى فرهنگى تنها براى ثبت در کتاب‏ها و موزه‏ها شایستگى داشته و داراى پویایى لازم نیست و همواره چنین القا مى‏کند که افکار و اندیشه‏هاى گذشتگان، باعث رکود علمى و اقتصادى مى‏گردد و تنها راه توسعه‏ى جهان سوم، پذیرش تولیدات صنعتى غرب و دریافت فرهنگ مربوط به آن است. (2).

البته نباید نفى کرد که یکى از مشکلات جوامع سنتى در فرآیند نوگرایى، یافتن راهبردهاى مناسب براى زمینه‏سازى قبول اندیشه‏هاى نو و آزمون شیوه‏هاى جدید متناسب با متدها و تکنولوژى‏هاى جدید مى‏باشد. تکنولوژى‏هاى تولیدى وارداتى در صورتى مى‏توانند عامل توسعه‏ى پایدار و تغییر بهینه‏ى اقتصادى و نهادهاى سیاسى و اجتماعى قرار گیرند که با افکار و

باورهاى جامعه‏ى مورد نظر تطبیق یافته و بومى گردند، چرا که علم و صنعت همچون تکنولوژى عموما در دست بیگانه‏هاست؛ از این رو، براى پذیرش تکنولوژى، کشورهاى سنتى در فرایند نوگرایى تلاش مى‏کنند که فرهنگ مناسب آن را ایجاد نمایند. راهبردى که براى این تغییر انتخاب مى‏شود تاثیر عمده‏اى در وضعیت عمومى جامعه دارد و عدم انتخاب راهبرد مناسب، ممکن است جامعه را به سوى بحران‏هاى اجتماعى سوق دهد. جامعه زمانى توسعه یافته به شمار مى‏رود که شرایط اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و معنوى مناسبى فراهم شود و این عوامل به صورت متعادل در کنار هم قرار گیرند و هر رفتار اقتصادى و تغییرات آن داراى توجیهات سیاسى و ارزشى شده باشد.

تولیدى که در جامعه صورت مى‏گیرد اگر جامعه پذیراى آن نباشد نه تنها بازار مصرفى نخواهد داشت چه بسا با مقاومت‏هایى نیز روبه رو شود. امروزه در دنیایى زندگى مى‏کنیم که افرادش تفاوت‏هاى فاحشى با هم دارند؛ 80 درصد منابع طبیعى کره زمین را 20 درصد جمعیت آن کنترل و مصرف مى‏کنند و 20 درصد از غنى‏ترین افراد کره زمین، 83 درصد درآمد جهانى را در اختیار دارند. (3) این قشر ثروتمند و مستکبر براى تحمیل اراده و خواست‏هاى خود همواره با ارایه‏ى نمادهاى فرهنگى درصدد آن هستند که توان حرکت و جنبش را از قشر عظیم و صاحبان اصلى منابع طبیعى بگیرند و براى رسیدن به این هدف از هیچ عملى کوتاهى نمى‏کنند.

در حقیقت، وقتى فرهنگ، معلول و نتیجه‏ى اندیشه و ارزش‏ها شد، در آن صورت ما با پدیده‏ى توسعه‏ى فرهنگى مواجه هستیم، چرا که رشد اندیشه و ارزش‏ها (عناصر اصلى فرهنگ) مساوى با رشد و توسعه‏ى فرهنگى است. همچنین زمانى که فرهنگ، علت تغییر و تحول در ساختارهاى اقتصادى و

سیاسى و امور نظامى و دفاعى گردد در واقع مواجه با فرهنگ توسعه هستیم؛ یعنى توسعه بر چه معنا و ارزش‏ها و اندیشه‏هایى تغییر یافته و یا درصدد تغییر است.

یکى از مباحثى که در زمینه‏ى توسعه مطرح مى‏شود پویایى و تغییرات دایمى متناسب با شرایط جدید است و مى‏توان این صفت را به فرهنگ نیز سرایت داد چرا که در مباحث قبلى اشاره شد که شخصیت و هویت آدمى به دنبال اندیشه‏ها، باورها و هنجارهاى افراد شکل مى‏گیرد؛ از این رو، اگر تغییر به این مفهوم را در خصوص فرهنگ بپذیریم به ناچار پذیراى هویت‏ها و شخصیت‏هاى متعدد شده‏ایم. در جاى خود گذشت که تغییر و تحول در فرهنگ امرى مستمر است، ولى این تحولات در فروع فرهنگ صورت مى‏گیرد و اصول در آن ثابت هستند.


1) حاجیمه تاکاموز، شیوه‏هاى تفکر ملل مشرق زمین، مجله‏ى فرهنگ و زندگى، شماره‏ى 7، ص 135.

2) ورجاوند، پرویز، پیشرفت و توسعه بر بنیاد فرهنگى، 1378، ص 18.

3) روژه گارودى، امریکا پیشتاز انحطاط، مترجم قاسم صنعوى، نشر فرهنگ اسلامى، ص 12.