هرگاه بخواهیم به پیروى از رویهى علمى در دانشگاهها و مراکز علمى، نخست فرهنگ را تعریف کنیم تا به تعریف مورد نظر از مفهوم فرهنگ برسیم، ابتدا باید با تعریفها و نظریههاى متفکران مختلف در این زمینه آشنا شد و این به معنى پاى گذاشتن به عرصهاى دشوار و پیچیده است، زیرا نظریههاى ارایه شده توسط اندیشمندان گوناگون، به غایت متفاوت و متعدد است. (1).
مشکل آشنا شدن با مفهوم فرهنگ از همان قدم اول یعنى دسته بندى و انتخاب تعاریف گذشته آغاز مىشود. تنها رده بندى انواع این تعاریف؛ تشریحى، ساختارى، تکوینى و… و تشریح آنها موجب تدوین کتابهاى متعدد گردیده است. (2).
فرهنگ از دیدگاههاى مختلف مورد بررسى قرار گرفته و تعریف شده است: جامعه شناسان، فرهنگ هر جامعه را اساس تمدن آن جامعه مىدانند. (3).
مردم شناسان از دو منظر به فرهنگ نگاه مىکنند: یکى بررسى باورها و دومى بررسى آثار و بقایا؛ که باورها به دو بخش راهنما مربوط به ایدههاى با اهمیت، و روزمره مربوط به طرز کار اشیا تقسیم مىشود. این باورها و ارزشها صرفا تجلى یک فرهنگ هستند، نه خود فرهنگ؛ و آثار و بقایا، تجلى گاه باورها در عمل است که قابل لمس با حواس پنج گانه مىباشد. از دید اینها فرهنگ زنده را تنها در باورها و ارزشها بهتر مىتوان یافت تا در آثار و بقایا و اسناد و مدارک. (4) فرهنگ شناسان نیز، جامعه را گروهى متشکل نامیدهاند که داراى فرهنگى مشترک است. (5) اصطلاح فرهنگ به معناى جامعه شناختى و مردم شناختى آن نخستین بار به وسیله مردم شناس انگلیسى، ادوارد بارنت تایلور (Edward Barnet Tylor) در سال 1871 میلادى در کتابى به نام فرهنگ ابتدایى (Primitive Cultur) به کار رفت. (6) وى آن را چنین تعریف
نمود. «مجموعهاى که شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، تکنیکها، اخلاق، قوانین، سنن و بالاخره تمام عادات و رفتار و ضوابطى است که انسان به عنوان عضو یک جامعه آن را از جامعهى خود فرا مىگیرد و در قبال آن جامعه، تعهداتى به عهده دارد.» (7) فرهنگ در نگاه ایشان داراى دو بعد معنوى و مادى است؛ فرهنگ معنوى شامل: رسوم، اعتقادات، و علوم و هنرها مىگردد و فرهنگ مادى شامل ابزارها و اشیایى است که توسط انسانها در گذشته ساخته شده و به دست ما رسیده است. (8).
تعاریف فرهنگ، امروزه بالغ بر سیصد نوع مىشود. (9) بعضى آنها را در شش بخش: تشریحى یا توصیفى، تاریخى، هنجارى، روانشناختى، ساختى و تکوینى تقسیمبندى نمودهاند. (10) در دایرة المعارف بریتانیکا آنها را به بخشهاى: نظریههاى جهان شمول، ذهنگرایى، تکاملگرایى و نسبیتگرایى تقسیم کردهاند. در کتاب «نظریه و فرهنگ» این تعاریف در عناوین زیر تقسیم شده است: نظریههاى شبه فرهنگى، نظریههاى اشاعهگرا، کارکرد گرایى، نظریههاى تکاملگرا و نظریههاى نسبى گرایى فرهنگى. (11).
نبود تعریفى واحد و جامع از فرهنگ به علل متفاوتى بر مىگردد، مثل:
1- تنوع شدید عناصر و پدیدههاى فرهنگى و تنوع مصادیق فرهنگ که
مانع از تصور یک مفهوم جامع مشترک ثابت میان آنها مىشود یا این که پیدا کردن یک مفهوم جامع مشترک بین آنها را دشوار مىسازد.
2- بىاعتنایى بعضى از بررسى کنندگان مفهوم فرهنگ، به معانى ماوراى طبیعى و معنوى آن.
3- عدم درک شخصیت جامع فرهنگى به علت شدت تأثیر خودگرایى فرهنگ شهرى و احساس بیگانگى از فرهنگهاى بومى دیگر. (12).
براى دستیابى به تعریف مورد نظر به تعدادى از تعاریف اشاره مىشود:
فرهنگ، مجموعهى همهى عناصر رفتارى و خصلتهاى آموختهى اعضاى جامعه، یا مجموع ویژگىهاى رفتارى و عقیدتى اکتسابى اعضاى یک جامعهى خاص مىباشد. (13).
واژهى تعیین کننده در این تعریف، همان واژهى عناصر رفتارى و ویژگىهاى رفتارى اکتسابى است که فرهنگ را از رفتارى که نتیجهى وراثت زیست شناختى است، متمایز مىسازد.
فرهنگ، مجموعهى دانشها، نگرشها، منشها و ارزشهاى یک ملت است که داراى ویژگىهاى: هویتدهى، مصونیتآورى، همپویایى و همپایایى، ایجاد کنندهى فطرت ثانوى و تأثیر پذیرى مىباشد. (14).
بر اساس این تعریف فرهنگ هر جامعه، پدیدهاى است که در طول حیات یک ملت شکل گرفته است. به معناى دیگر، فرهنگ هر جامعه متجلى دانشها، نگرشها، منشها و ارزشهاى آن جامعه است.
علامه محمد تقى جعفرى در مورد فرهنگ، قایل به تقسیم بندى زیر است:
فرهنگ پیشرو: «کیفیت یا شیوهى بایسته و شایسته براى آن دسته از فعالیتهاى حیات مادى و معنوى انسانها، که مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید شدهى آنان در حیات معقول تکاملى باشد.»
فرهنگ پیرو: «کیفیت و شیوهى زندگى مادى و غیر مادى که هیچ اصل و قانون اثبات شدهاى را مورد تبعیت قرار نداده بلکه صحت و مقبولیت خود را از تمایل و خواستههاى مردم مىگیرد.» (15) «فرهنگ، عبارت است از شیوهى انتخاب شده براى کیفیت زندگى که با گذشت زمان و مساعدت عوامل محیط طبیعى و پدیدههاى روانى و رویدادهاى نافذ در حیات یک جامعه، به وجود مىآید» (16).
نکتهى مشترک بین سه تعریف ذکر شده، عنصر شیوهى زندگى است که در اولى آن را به تعقل سلیم و احساسات پاک، در دومى به خواستهاى نفسانى و در سومى به تجربیات زندگى مستند مىسازد.
»فرهنگ، نمودى است از رفتارهاى روزمرهى گروهى از افراد بشر که از نسلهاى قبل به ایشان به ارث رسیده است.» (17) در این تعریف، هارى اسپلینگ فرهنگ را شیوه و یا رفتارى مىداند که از گذشتگان باقى مانده است. از این رو، رفتارهایى که استناد تاریخى ندارند داخل مقولهى فرهنگ نخواهند شد.
»فرهنگ، کارهاى زیسته شدهاى است که مشخصهى جامعه، طبقه یا گروه
خاصى در دورهى خاص تاریخى مىباشد و شامل ایدئولوژىهاى خاص عملى است که جامعه، گروه یا طبقهاى را قادر مىسازد تا شرایط هستى خود را تجربه، تعریف و تفسیر کند و معناى آن را درک نماید.» (18) «در این تعریف «استوارت هال«، فرهنگ را پشتوانهى ارزشى و فکرى رفتارهاى افراد جامعه مىداند که از گذشتگان به ارث رسیده است.
»فرهنگ، عنصر هویت ساز جوامع و مظهر حیات عقلایى آنهاست و کلیتى است که از ترکیب خصوصیات و نمادها به وجود آمده و در هر جامعه پدید مىآید. هستهى مرکزى این کلیت و این حیات عقلایى، نگرش خاص موجود در هر جامعه دربارهى انسان و حقوق بنیادین اوست.» (19) در این تعریف، فرهنگ عنصر هویت ساز جوامع دانسته شده که از ترکیب اوصاف و نمادها به وجود مىآید و مستند به نگرش جوامع از انسان و حقوق بنیادین او مىباشد. بنابراین، هر آن چه در هویت سازى جوامع نقش دارد، داخل مصادیق فرهنگ خواهد بود.
در کنفرانس جهانى مکزیکوسیتى که توسط یونسکو در سال 1982 میلادى برگزار گردید، فرهنگ تعریف شده است به: کلیتى که ترکیب یافته است از خصوصیات متفاوت روحى، مادى، فکرى، و احساسى که شاخصهى یک جامعه یا یک گروه است و نه تنها هنرها و نوشتارها بلکه حالات زندگى، حقوق بنیادى انسان، نظامهاى ارزشى، سنتها و باورها را در بر مىگیرد و به انسان امکان عکس العمل نشان دادن در مقابل خود را مىدهد و او را به طور مشخص انسان کرده و به او حیات عقلایى، قضاوت نقادانه و احساس تعهد
اخلاقى مىبخشد تا توان بروز خود را پیدا کند. (20) در این تعریف، فرهنگ صفتى است که به انسان هویت عقلانى، قضاوت نقادانه و احساس تعهد اخلاقى مىبخشد و بیانگر روحیات مادى و معنوى فرد و جامعه بوده و شامل هنرها، نوشتارها، حالات زندگى، حقوق بنیادى انسان، نظامهاى ارزشى و سنتها و باورهاى فردى و جمعى مىشود. بنابراین، فرهنگ شامل همهى گروهها و اجتماعات بشرى شده و هیچ گروهى از آن مستثنى نمىشود و حتى افرادى که به رفتارهاى شنیع و زشت اجتماعى دست مىزنند خالى از این صفت نخواهند بود.
فرهنگ در نظرگاه مدرن، حاصل برخورد انسان و طبیعت است. «ویل دورانت» فرهنگ را حاصل برخورد انسان و جهان اشیا معرفى مىکند. «پوپر» فرهنگ را عالم سوم یعنى عالم مصنوعات مىداند که از برخورد انسان یعنى عالم اول، با اشیاء طبیعى یعنى عالم دوم، به وجود آمده است. در این نگاه، خدایى در کار نیست؛ موضوع فرهنگ، انسان است. (21).
در معرفت دینى فرهنگ، حاصل تکلم و تکلیم خداوند با بشر است؛ حقیقتى ماورایى و آسمانى است، ولى این جوهرهى اصلى به تدریج به فراموشى سپرده شده، همان معانى و حقایق خدایى به اشیاء طبیعى نسبت داده مىشود؛ مثل: زیبایى، جمال و… که از آن خداست ولى به اشیا اطلاق مىشود؛ انسان زیبا، کوه مستحکم و قوى و… در این نگاه موضوع فرهنگ، اوصاف و
ویژگىهاى خدایى است (22).
کمیتهى برنامهریزى بخش فرهنگ و هنر دولت جمهورى اسلامى ایران نیز در اولین برنامهى پنج سالهى خود، فرهنگ را چنین تعریف نموده است: کلیت هم تافتهى باورها، ارزشها، آرمانها، دانشها، هنرها، فنون، آداب و اعمال جامعه و مشخص کنندهى ساخت و تحول کیفیت زندگى. (23).
1) سلیمى، حسین، فرهنگ، گرایى، تهران وزارت امور خارجه، 1379، ص 9.
2) ر ک: آشورى، داریوش، تعریفها و مفهوم فرهنگ، مرکز اسناد فرهنگى آسیا، 1357.
3) ترابى، مبانى جامعه شناسى، نشر اقبال، 1341، ص 137.
4) استانلى، دیویس، مدیریت فرهنگ سازمان، مترجم معتمد گرجى، ناشر مروارید، 1373، ص 31.
5) منصورى، جواد، فرهنگ استقلال، وزارت امور خارجه، 137، ص 1.
6) وثوقى، منصور و نیک خلق، على اکبر، مبانى جامعه شناسى، انتشارات خردمند، چاپ هشتم، 1374، ص 147.
7) هوشمند، محمد احسان، فرهنگ، فصلنامه کردستان شمارهى 1379 ، 2، ص 64.
8) منصورى، جواد، فرهنگ استقلال، وزارت امور خارجه، 1370، ص 1.
9) روح الامینى، زمینه فرهنگ شناسى، ص 17.
10) کرویر و کلاکن، تعریفها و مفهوم فرهنگ، مترجم داریوش آشورى، مرکز اسناد فرهنگى آسیا، 1375.
11) سلیمى، حسین، فرهنگ گرایى، انتشارات وزارت امور خارجه، 1379، ص 6.
12) جعفرى، محمد تقى، فرهنگ پیرو و فرهنگ پیشرو، 1373، ص 16.
13) کوئن، بروس، مبانى جامعه شناسى، مترجم توسلى و فاضل، انتشارات سمت 1372، ص 13.
14) ماندگار، محمد مهدى، فرهنگ سازى در نهجالبلاغه، علوم سیاسى، سال سوم، شماره دهم، ص 81.
15) جعفرى، محمدتقى، فرهنگ پیرو و پیشرو، نشر علمى فرهنگى، 1374، صص 2 و 10 و 77.
16) جعفرى، محمدتقى، شرح نهجالبلاغه، جلد 16، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 234.
17) Harry Spaling -Cultural Sustainable Development: Concept and Principles- Canada 2000,p.3.
18) HALL. S – Culure and The State . in Open University – TheState And Popular Culture 1 (Millon Keynes : open university press) – 2000,p.3.
19) سلیمى، حسین، فرهنگ گرایى، وزارت امور خارجه، 1379، ص 53.
20) World confrance on Cultural Politics – Mexico City – 1982 – press Unesco – 1982 – p.22.
21) دکتر مددپور، بنیادهاى کارآمدى در فرهنگ اسلام، اندیشه حوزه شمارهى 29، آستان قدس رضوى، ص 117.
22) همان، ص 12.
23) روزنامهى جمهورى اسلامى، شماره 6402، شنبه 6 / 5 / 80.