در تعریف قدرت نظامى نظرات متعددى وجود دارد. متفکران نظامى، قدرت نظامى را «قابلیتهاى فعلى و آتى یا توان نیروهاى مسلح یک یا چند کشور متحد در مقایسه با قابلیتهاى فعلى و آتى دشمنان حال و آینده» تعریف کردهاند.
بعضى دیگر آن را «مجموع نیروهاى مسلح یک کشور، توأم با سایر عناصر قدرت ملى و توانایى زمامداران کشور در به کارگیرى این نیرو جهت پشتیبانى از سیاستهاى ملى» توصیف کردهاند. گروهى دیگر معتقدند که قدرت نظامى هر ملتى عبارت است از: نیروى نظامى تجهیز شده و امکانات ملت براى افزایش قدرت. (1).
به عقیدهى «دبلیو گاتریچ» قدرت نظامى، آن نمادى از حیثیت ملى است که هیچ کشورى، در صورتى که براى حیثیت خود احترام قایل باشد، نمىتواند بدون آن به سر برد. ارتش به همراه پرچم، سرود ملى و سایر نمادها، در پارهاى از موارد به همراه نیروهاى هوایى و دریایى به منزلهى سمبل استقلال و پیشرفت یک کشور محسوب مىشود. (2).
بسیارى عقیده دارند که قدرت نظامى نه یک وسیله براى بهبود وضعیت اقتصادى بلکه جانشینى براى آن است. از این دیدگاه، ژاپن نمونهى کشورى است که بعد از جنگ جهانى با هدف رشد اقتصادى توانسته است بدون داشتن قدرت نظامى به رفاه اقتصادى دست یابد. (3).
قدرت در عریانترین شکل خود، عبارت است از استفاده از خشونت و ثروت و دانایى براى واداشتن مردم به انجام کارى خاص و به عبارتى، اعمال نفوذ در دیگران به وسیلهى ابزارها و عوامل مختلف. نوع ابزار و عوامل، تعیین کنندهى مضافالیه قدرت مىباشد؛ مثلا، اگر از عوامل اقتصادى براى اعمال نفوذ استفاده کنیم به آن قدرت اقتصادى گوییم و اگر از عوامل سیاسى مثل دیپلماسى و… براى اعمال نفوذ استفاده شود قدرت حاصله از نوع قدرت سیاسى خواهد بود و به همین منوال اگر در اعمال نفوذ در دیگران از ابزار و تجهیزات نظامى استفاده شود در این حالت، قدرت، از نوع قدرت نظامى خواهد بود.
1) فصلنامه دفاع استراتژیک، دانشگاه عالى دفاع ملى، شماره 1378 ، 1، ص 91.
2) W. Gutteride. Mllitary Institutions And Power In The States, london : Pall Mall Press, 1964 pp. 40-47.
3) دکتر سنجابى، علیرضا، استراتژى و قدرت نظامى، پیام، 1375 ص 126.