جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تعامل‏هاى بین فرهنگ و سیاست

زمان مطالعه: 3 دقیقه

از آن چه گذشت مى‏توان تعامل‏هاى بین فرهنگ و سیاست و رابطه‏ى این دو را به صورت ذیل خلاصه نمود:

1- سیاست در مفهوم تدبیر و اداره‏ى کشور، سازمان و خانه، فعلى از افعال انسانى و متکى بر عوامل ارزشى و فکرى است و تفاوت سیاست‏ها به تفاوت این عوامل بر مى‏گردد.

2- سیاست، به معنى مدیریت کلان دولت و راهبرد عمومى در مصلحت جمعى و انتخاب روش‏هاى بهتر در اداره‏ى شؤون کشور، نیازمند اطلاعات از مقتضیات زمانى و مکانى است.

3- مکتب‏هاى مختلف سیاسى ناشى از اختلاف بانیان و اندیشمندان فکرى در ارتباط با نوع شناخت و دیدگاه آنها از انسان، جامعه و حکومت مى‏باشد.

4- هر نوع تحولى در جامعه بدون ایجاد زمینه‏ى فکرى و ارزشى نتیجه‏ى دایمى نمى‏دهد و توسل به زور و اجبار فضاى مجازى و موقتى ایجاد مى‏کند.

5- سیاستمداران موفق کسانى هستند که آشنا به ارزش‏ها و اندیشه‏هاى

مردمى باشند و نقاط قوت و ضعف آنها را تشخیص داده و بهترین استفاده را از آنها ببرند.

6- سیاستمدار واقعى کسى است که با علم به ارزش‏ها و اندیشه‏هاى همسو با سعادت حقیقى انسان‏ها و آشنایى به نقاط قوت و ضعف محیطى و دریافت نقاط تهدیدآمیز و فرصت‏ها، به ترمیم نقاط ضعف و دفع تهدیدها) با استفاده از نقاط قوت و فرصت‏هاى به دست آمده مى‏پردازد.

7- مانور و رفتار سیاسى، فرهنگ را به وجود مى‏آورد و این فرهنگ در جهت مشروعیت بخشیدن به انواع مشخص رفتارهاى سیاسى و تعیین رفتار صحیح به کار گرفته مى‏شود.

8- تغییر ارزش‏ها و باورهاى جامعه (فرهنگ) در راستاى تغییرات مورد نظر در جامعه و نهادینه کردن آنها، از عوامل موثر در ثبات جامعه به شمار مى‏رود؛ به طورى که هر نوع خلل در باورها و هنجارهاى جامعه، باعث بحران‏هاى هویت و مشروعیت مى‏گردد.

9- هیچ مکتب و تئورى را نمى‏توان یافت که خالى از اندیشه و ارزش‏هاى محورى باشد. حتى مارکس که به ادعاى خودش تا حدودى به فرهنگ، کم رنگ نگاه کرده، ادعایى بى‏دلیل است؛ چه آن که اظهار این فکر که در قالب مارکسیم و… ظاهر گردید بر پایه‏ى اصول و ارزش‏هاى جدیدى بود که تشکیل دهنده‏ى فکرى آنها مى‏شد و در کلیه‏ى استدلال‏ها به آنها متمسک مى‏شدند. (1).

10- پس از چند دهه مناظره و کنکاش سرانجام معلوم شد که اساسا سیاست غیر ارزشى وجود ندارد. به عبارتى، همه‏ى پدیده‏هاى سیاسى به نوعى

در مدار گونه‏اى از ارزش‏هاى مربوط به انسان در گردش هستند. (2).

11- همه‏ى اندیشمندان سیاسى فهمیده‏اند که بشریت بدون فرهنگ، نه تنها از احساس شرف و حیثیت و احترام ذاتى، بلکه همچنین از داشتن حیات معقول و شایسته و آزادى ارزشى که «اختیار» نامیده مى‏شود، محروم مى‏گردد. (3).

12- بینش، راهبر اندیشه و عمل است. این بینش است که به طور ناخودآگاه ذهن ما را متوجه مسایل و دغدغه‏هاى خاصى مى‏کند و از میان انبوه مسائل سیاسى – اجتماعى یک یا چندتایى که موافق ملاک‏هاى ذهنى و ارزشى است گزینش مى‏نماید و روى آن تحلیل مى‏کند. (4).

13- فرهنگ با نوع انسان زاده مى‏شود و با نوع انسان ادامه مى‏یابد و بنابراین سرچشمه و بنیادش به عنوان یک سنت، همواره به هستى خود ادامه مى‏دهد و چنان رفتار و رابطه‏اى با انسان دارد که گویى داراى سرشتى غیرزیستى است که تنها ظهورش را در رفتارهاى سیاسى، اخلاقى و… انسان مى‏بینیم. (5).

14- رسانه‏هاى زیر سلطه‏ى حکومت‏هاى استعمارى با تولیدات فرهنگى سطحى، سرگرم کننده ولى بى‏محتوا، رسالتى جز ترویج و استقرار نظام ارزشى و اعتقادى گروه حاکم ندارند و همواره تلاش مى‏کنند با دستکارى در ارزش‏ها و اندیشه‏ها و باورهاى ذهنى عامه‏ى مردم، اعتراضات بالقوه‏ى آنها را به

رضایت بالفعل تبدیل نمایند.

در مقابل آن، اندیشه ورزان آزاده و روشنفکران حقیقى جامعه تلاش مضاعفى انجام مى‏دهند تا این دسیسه‏هاى شیطانى را افشا نموده و ذهنیت و افکار مردم را نسبت به آن شفاف سازند. به همین دلیل این گروه از اندیشمندان همواره مورد تنفر و کینه‏ى قدرتمندان واقع مى‏شوند؛ چه آن که با این تلاش، امنیت مجازى فردى و شخصیتى آنها به خطر افتاده و در معرض تهدید واقع مى‏شود.

به طور کلى مى‏توان گفت که: هر سیاستى خود، فرهنگ است و هر فرهنگى سیاست است. بدون فرهنگ سیاستى ایجاد نمى‏شود و بدون سیاست و تدبیر، فرهنگ عمومى شکل نمى‏گیرد. چه زیباست این کلام شهید مدرس که «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست.«، چه آن که دیانت، تجسم فرهنگ عمومى مذهبى فردى و اجتماعى است و سیاست، نوع شیوه‏ى رفتار و تدبیرى برخاسته از این فرهنگ مذهبى و دینى است. اگر این چنین نبود، چه نیازى به مبارزات فرهنگى در قالب سیاست‏ها و متدهاى مختلف مى‏بود. از این رو، شاخص‏هاى توسعه‏ى سیاسى در جوامع مختلف بر اساس فرهنگ همان جامعه تعریف مى‏شود.


1) کاظمى، جهانى شدن فرهنگ و سیاست، قومس، 1380، ص 145.

2) همان، ص 149.

3) جعفرى، فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو، 1373، ص 40.

4) David Morice, Philosophy, Science & Ideology in Political Thought. London. Macmillan. Press 1999. P 6.

5) لسلى، ا. وایت، تکامل فرهنگ، مترجم مجیدى، ناشر شبستان، 1379، ص 30.