جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تجارب حاصل از عملیات‏های گذشته

زمان مطالعه: 3 دقیقه

تجارب حاصل از نبردهای محدود که در محورهای مختلف استان خوزستان بین نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و متجاوزان بعثی صورت گرفت، به تدریج معیارهای تعریف شده‏ای متناسب با اوضاع میدان نبرد را در اختیار مسئولان و فرماندهان سپاه پاسداران قرار می‏داد تا از آن به عنوان مبانی تئوریک طرح‏ریزی در سطح وسیع‏تر استفاده کنند. این تجارب به طور کامل و دقیق در طراحی عملیات ثامن الائمه لحاظ گردید، لذا شناخت این دیدگاه و معیارها برای درک کامل‏تر طراحی عملیات ثامن الائمه لازم می‏باشد که برای این منظور از پاسخ سردار محسن رضایی به این پرسش استفاده می‏کنیم که «چگونه مسئولان ستاد عملیات جنوب این جرأت را در خود دیدند که به سمت اجرای عملیات‏های بزرگ قدم بردارند؟ سردار رضایی: «ثامن الائمه در واقع نتیجه ده ماه جنگ سپاه بود و سپاه با عملیات‏های محدودی که در قبل از آن انجام داد، تجارب خوبی را به دست آورد. اولا یک ارزیابی از دشمن به دست آورد که ضعف و قوت او چیست؛ ثانیا سپاه خود را آزمایش کرد و این که چگونه به دشمن حمله کند، مثلا یک دسته باید چند نفر آر. پی. جی زن و چند نفر تیربارچی داشته باشد. سپاه به این نتیجه رسید که باید شب حمله کند، ضمن این که سپاه معتقد بود ما خودمان باید دشمن را بیرون کنیم و خودمان یعنی نیروهای پیاده، خودمان یعنی جنگ شهادت‏طلبانه و خودمان یعنی جنگ نزدیک که بعد همین مطالب تئوری جنگ سپاه شد. در حقیقت سپاه در میدان نبرد به یک تئوری جنگ انقلابی رسید که این تئوری جنگ انقلابی روی چند عنصر، بسیار تکیه داشت: یکی از آنان نیروهای وفادار و مؤمن مردمی، دیگری رزم شبانه و عامل دیگر نبرد نزدیک و نه نبرد دور و استفاده از سلاح‏های با تکنولوژی بالا. سپاه معتقد بود که باید به میان نیروهای دشمن رفت و سپس

دشمن را از درون منفجر کرد و در حقیقت جنگ سپاه یک جنگ نزدیک بود و این عامل باعث می‏شد سازمان درونی دشمن یا از بین برود و یا مرتب عقب‏نشینی کند. فرق نبرد سپاه با جنگ‏های چریکی در این است که نبردهای چریکی تعداد نفرات در هر کیلومتر بسیار کم است، اما ما تعداد نفرات‏مان در هر کیلومتر بسیار وسیع بود و وقتی ما وارد شبکه دشمن می‏شدیم، ارتباط، فرماندهی و حتی اطلاعات دشمن کاملا از بین می‏رفت. دشمن در یک فاصله معقول می‏تواند هدف را بزند و اگر از آن نزدیک‏تر شویم، کار تمام شده است مگر این که مجددا آرایش مناسب بگیرد و ما به دلیل این که به دشمن نزدیک می‏شدیم، کنترل، فرماندهی و ارتباط دشمن از بین می‏رفت. مسئله ایثارگری و شهادت برادران، با شدت جنگ نزدیک را اوج می‏داد، یعنی ما با توجه به ایثارگری و شجاعت نیروهای‏مان کار می‏کردیم که وقتی جنگ شروع شد، ده‏ها تانک و ماشین آتش می‏گرفت و در زمان کوتاهی بخش قابل توجهی از دشمن محو می‏شد. چنین وضعی سازمان دشمن را از کار می‏انداخت و حفره‏های عمیقی در دشمن ایجاد می‏کرد و هر کدام از این حفره‏ها را که ما ادامه می‏دادیم احتیاط دشمن نیز از خاصیت می‏افتاد. در خیلی اوقات احتیاط دشمن جلو می‏آمد، اما متوجه می‏شد که رخنه بسیار وسیع است، لذا سعی در پر کردن رخنه می‏نمود و خود آنان تبدیل به یک نیروی پدافند کننده می‏شدند اما بدون امکانات نیروهای اولیه که در سنگر بودند و به صورت تعجیلی یک خط پدافندی تشکیل می‏دادند و ما موج‏مان هر چند آرام اما در حال حرکت بود… ما هیچ گاه خط را در یکی دو کیلومتر نمی‏شکستیم، بلکه یک مرتبه خطی در حدود 30 کیلومتر فرو می‏ریخت، مثل این که به جای باز کردن در دروازه، دیوار قلعه را فروبریزند. اگر دروازه باز شود، این امید هست که نیروی پدافند کننده بتواند آن را ببندد، اما اگر دیوار قلعه خراب شد، چه باید بکنیم؟» (1).

این تفکر به تمام معنی در عملیات ثامن الائمه مشاهده می‏گردد، چرا که محوریت نیروها و مرکز ثقل توان به کار گرفته شده، با نیروهای پیاده خصوصا نیروهای سپاه و مردمی می‏باشد که با جسارت خارج از توصیف دیوارهای دفاعی عراق را در محورهای مختلف فروریختند و با تداوم حرکت – که در آینده درباره آن صحبت خواهد شد – توانستند به اهداف از پیش تعیین شده دست یابند.


1) مأخذ 3.