در لسان قرآن و احادیث از تقواى الهى به عنوان تنها وسیلهاى که مىتواند انسان را به سلامت از بستر دنیا آزاد ساخته و او را رهسپار مراحل بعدى نماید، یاد شده است.
از نظر لغوى، تقوا اسم است از «وقى» و هر دو به معنى محفوظ داشتن و پرهیز کردن است. در مفردات راغب، تقوا آن است که انسان خود را از یک شى مخوف، نگه دارد. (1).
در نهجالبلاغه مفهوم تقوا مرادف با پرهیز حتى به مفهوم منطقى آن نیست،
بلکه نیرویى است روحانى که بر اثر تمرینهاى زیاد (2) پدید مىآید و پرهیزهاى معقول و منطقى از منهیات از یک طرف، سبب و مقدمهى پدید آمدن این حالت روحانى و از طرفى، معلول و نتیجه و از لوازم آن به شمار مىرود. این حالت باعث شادابى روحى شده و امکان حضور انسان را با روحیه و توان بیشترى در جامعه فراهم مىسازد، نه این که براى افزایش تقوا، باید گوشهى عزلت گزیده و از حضور در اجتماعات خوددارى کرد. (3).
جملههاى نهجالبلاغه با صراحت کامل، تقوا را به معناى آن حالت معنوى و روحانى ذکر کرده که حافظ و نگهبان از گناه است، و ترس از خدا را به عنوان یک اثر تقوا ذکر مىکند. یعنى یکى از آثار تقوا این است که خوف خدا را ملازم دل قرار مىدهد. وقتى مىفرماید: «الا و ان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم فى النار، ألا و ان التقوى مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها فاوردتهم الجنه.» (4) «همانا خطاها و گناهان مانند اسبهاى سرکش و چموشى هستند که گنه کاران بر آنها سوارند و آنان را در قعر دوزخ سرنگون خواهند ساخت؛ ولى تقوا مانند مرکبهایى راهوار و رام است که مهار آنها در اختیار سوارکارش بوده و آنان را وارد بهشت مىسازد.»
در اینجا نیز تقوا یک حالت روحى و معنوى شمرده شده که اثرش ضبط و مالکیت نفس است. ضمنا این حقیقت بزرگ بیان شده که لازمهى بىتقوایى و مطیع هوا و هوس بودن و عنان را به نفس سرکش واگذاردن، دچار شدن به زبونى و ضعف شخصیت است. انسان در این حال نسبت به ادارهى حوزهى وجود خود مانند سوارهى زبونى است که بر اسب سرکشى سوار بوده و از
خود اراده و اختیارى ندارد. بالعکس، لازمهى تقوا و ضبط نفس، افزایش قدرت اراده و شخصیت معنوى و عقلى است؛ مانند سوار ماهر و مسلطى که بر اسب تربیت شدهاى سوار شده و با قدرت فرمان مىدهد و آن اسب با سهولت اطاعت مىکند.
وقتى مىفرماید: «ان تقوى الله حمت اولیاء الله محارمه…» (5) «تقواى خدا، اولیاى الهى را در حمایت خود قرار داده و آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهى باز مىدارد و ترس از خدا را ملازم دلهاى آنان قرار مىدهد.«، اشاره به جنبهى روحى و ملکهاى است که انسان به کمک آن به نوعى مصونیت از گناه مجهز شده و او را از قید و بندهاى نفسانى آزاد مىسازد. (عتق من کل ملکه(. (6) «اتقوا، سبب آزادى از هر گونه بردگى (شیطان) است.»
از این رو، تقوا وسیلهاى براى تربیت نفس انسانى است، تا او را آمادهى مواجهه با شرایط قیامت کند (انما هى نفسى اروضها بالتقوى(، (7) چرا که انسان خاص این دنیا خلق نشده است تا به لذایذ و سرگرمى آن اکتفا کند: (فما خلقت لیشغلنى اکل الطیبات کالبهیمه المربوطه(. (8) و در این عرصه، تنها داشتن نام و القاب بدون عمل کافى نیست، بلکه نفس را چنان باید تمرین داد که به یافتن قرص نان و خورشت نمک شادمان گردد (9) و این کار به جهت ضعف
مالى و امکانات نیز نباید باشد. (9) تقوا علاوه بر اثر فوق باعث بصیرت و روشن بینى و دیدن حقایق پدیدههاى هستى و توانایى بر حل مشکلات و خروج از مضایق و شداید مىگردد. (10).
راه دستیابى به این کیمیاى شفابخش، اطاعت از اوامر و دستورات الهى است. انسانى که بتواند این دستورات را پوشش جان کرده و آن را سرلوحهى زندگى خویش قرار دهد و حدود الهى را در جمیع مراتب زندگى رعایت کند، نور عصمت و ملکهى تقوا در او ظاهر شده و او را با کمترین خطاى ممکن به منزل مىرساند. (11).
در استراتژىهایى که با عنصر واقع نگرى تدوین یافتهاند، تقوا با این مفهوم مىتواند یکى از سیاستهایى باشد که در آن، رهروان ملزم به رعایت آن هستند تا امکان رسوخ خطا به صفر رسد: (بالتقوى تقطع حمه الخطایا(، (12) چنان که یقین باعث تسریع در دستیابى به مقاصد مىگردد (بالیقین تدرک الغایه القصوى) (9) و صبر و تحمل در برابر مشکلات و گناهان باعث شکل گیرى و ایجاد ملکهى تقوا مىشود، چه آنکه بدن و نفس انسانى در بسترى واقع شدهاند که در حالت عادى رشد و ترقى در تمام ابعاد انسانى با حصول شرایط آنان میسور مىگردد. (ان مع العسر یسرا فان مع العسر یسرا(. (13).
بر اساس این عنصر، رمز پیروزى و نصرت الهى با امکان صبر در مقابل
بلایا و مشکلات براى رضایت الهى ممکن است، چنان که در اثر این صبر، مظلومان تحت ستم فرعون را نجات داد و یا قلبهاى مردم جزیره العرب را به نور ایمان منور ساخت. (14) البته صبر و تحمل به مفهوم سکوت در مقابل ظالمان نیست، بلکه عبارت از رعایت حدود تحقق یک پدیده است: (ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم(، (15) و همچنین هر نوع کوتاهى در رعایت حدود باعث تغییر ماهوى پدیدهها مىگردد: (ذلک بأن الله لم یک مغیرا نعمه أنعمها على قوم حتى یغیروا ما بأنفسهم(، (16) همچنان که پیروزى یک انقلاب نیازمند ایثار و جانفشانى و صبر و تحمل در برابر مشکلات است، دوام آن نیز نیازمند این خصیصه و ویژگى است. (14) پیروزى و اعتلاى اسلام در مقابل قدرتهاى جهانى با آن ویژگى منطقهاى و مردمى جزیرة العرب در صدر اسلام و رخوت و سستى در پایههاى حکومتى آن در قرون بعدى، مصداق بارزى از این سنت الهى است. (17).
1) قرشى، سید علىاکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه، ج 7، ص 236.
2) نهجالبلاغه، نامهى 45.
3) مطهرى، مرتضى، سیرى در نهجالبلاغه، دفتر انتشارات اسلامى، 1361، ص 131.
4) نهجالبلاغه، خطبهى 16.
5) نهجالبلاغه، خطبهى 112.
6) نهجالبلاغه، خطبهى 228.
7) نهجالبلاغه، نامهى 45: «من نفس سرکش خود را با تقوا تمرین مىدهم و رام مىسازم.
8) نهجالبلاغه، نامهى 45: «من آفریده نشدم که خوردن خوراکىهاى پاکیزه مرا به خود مشغول دارد؛ همچون حیوان پروارى.«.
9) همان.
10) مطهرى، مرتضى، سیرى در نهجالبلاغه، ص 135.
11) نهجالبلاغه، خطبهى 198.
12) نهجالبلاغه، خطبهى 157.
13) سوره انشراح، آیات 5 و 6.
14) نهجالبلاغه، خطبهى 192.
15) سوره رعد، آیهى 11.
16) سورهى انفال، آیهى 53.
17) نهجالبلاغه، خطبهى 56.