جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بنی ‏صدر و دفتر هماهنگی

زمان مطالعه: 12 دقیقه

»دفتر هماهنگی و همکاری‏های مردم با رئیس جمهور» عنوان حزب غیر رسمی بنی‏صدر در واقع گروهی بود که در آن عناصر گوناگونی فعالیت داشتند و نقش کانال ارتباطی رئیس جمهور با مردم و گروه‏ها را ایفا می‏کرد و اخبار و اطلاعات نادرست و جهت‏دار را به منظور تشدید اختلافات میان مسئولان نظام در اختیار بنی‏صدر قرار می‏داد.

عناصر تشکیل دهنده این دفتر نیز هر کدام به نوعی وابستگی فکری و گروهی به جریان‏های ضد انقلاب داشتند. بدین ترتیب اگر شخص بنی‏صدر هم فردی غیر وابسته و معتقد به اصول انقلاب اسلامی می‏گردید، عناصر دفتر هماهنگی رئیس جمهور با ارائه گزارش‏های کذب و آمار غلط و عاری از حقیقت به گونه‏ای او را کانالیزه می‏کردند که وی در مقام رئیس جمهور و جانشین فرماندهی کل قوا نقش رهبر مخالفان نظام را بازی کند.

تشکیلات «دفتر هماهنگی» در سراسر کشور در سه ماهه اول سال 1360 به صورت کانون‏های هماهنگ کننده ضد انقلابیون عمل می‏کرد و گزارش‏هایی که بنی‏صدر در «کارنامه رئیس جمهور«، «گزارش به مردم» مدعی دریافت آنها از سراسر کشور بود، در حقیقت دست پخت این تشکیلات بود و پر واضح است که چنین ترکیبی چه نوع گزارش‏هایی را ارائه می‏کرد. یک نمونه از این گزارش‏ها که در «کارنامه رئیس جمهور» در 24 / 1 / 1360 درج شده، چنین است:

»… کل شکوائیه‏های رسیده در مورد شکنجه و ضرب و شتم 76 مورد و مطالب شکایات به شرح زیر می‏باشد:

ضرب و شتم در هنگام بازداشت، شکنجه در بازداشتگاه‏ها و اماکن دیگر، حمله به اماکن و انجمن‏های اجتماعی، بازداشت به دلیل فعالیت‏های سیاسی، ایجاد رعب و وحشت برای اشخاص به عناوین مختلف، اخاذی به زور…» (1).

این قبیل گزارش‏ها حتی بنی‏صدر را به تأیید حرکت‏های بسیار سبک و فاقد ارزش وادار می‏ساخت و شأن و منزلت او را در حد یک عنصر گروهکی رده پایین مطرح می‏کرد که از آن جمله پیام بنی‏صدر به «حجت فرح» (فردی که در

شهرستان ازنا به وسیله نیروی انتظامی دست‏گیر شده بود و برای آزادی خود اقدام به اعتصاب غذا کرده بود) را می‏توان ذکر کرد که در بخشی از این پیام مهم آمده بود:

»… آنچه شما می‏کنید ماجرای یک اعتصاب غذای ساده نیست، بلکه تجلی استقامت ملتی است که برای استقرار عدالت قد برافراشته است و من این مقاومت و پایمردی را به شما تبریک می‏گویم، زیرا نوید پیروزی ملتی است که چنین فرزندانی آگاه و مصمم را در دامن خود می‏پروراند…» (2).

بدیهی است که برخوردهایی این چنین به جز افشای بنی‏صدر و فاصله گرفتن بیش از پیش وی از مردم و انقلاب، نتیجه‏ای دیگر عاید رئیس جمهور نمی‏کرد و دفتر هماهنگی بنی‏صدر با این اعمال در واقع شمارش معکوس سقوط بنی‏صدر را تسریع می‏بخشید. اشاره به قسمتی از نامه آیت‏الله صدوقی امام جمعه یزد در 24 / 2 / 1360 به هیئت سه نفره حل اختلاف نمونه‏ای از این افشاگری‏ها می‏باشد:

»… به جای این که رئیس جمهور اسلام‏شناس (که به قول خودشان 20 سال هم در اسلام‏شناسی مطالعه داشته‏اند و کتاب‏هایی هم نوشته‏اند) نام برده (حجت فرح) را نصیحت کنند، که این عمل خلاف شرع است، از پایمردی و استقامت یک نفری که نه از پرونده و سوابقش اطلاعی دارند، به صرف این که مقلد یک چریک کاتولیک شده است، تشکر و امتنان می‏کنند. بهتر است به جای این موضع‏گیری‏های غلط در مقابل قوه قضائیه و دولت قانونی و افراد دل‏سوز انقلاب و اسلام، موضعی صد در صد برادرانه و الهی اتخاذ نمایند.» (3).

آمارهای غلطی که محصول آمارگیری عناصر «دفتر هماهنگی و همکاری‏های مردم با رئیس جمهور» بود، چنان بنی‏صدر کج‏اندیش را دچار انحراف ساخته بود که حتی دو ماه پس از سقوطش نیز در مصاحبه‏ای که در پاریس با مجله اتریشی «پروفایل» در 12 / 5 / 1360 انجام داد، به همان آمار و ارقام غلط خود استناد کرد و خاطرنشان می‏ساخت:

»مردم ایران، ارتش و روشن‏فکران به نحو وسیعی طرف‏دار او هستند در حالی که آیت‏الله روح‏الله خمینی رهبر انقلاب، تنها از حمایت 15 درصد از جمعیت ایران برخوردار است.» (4).

بنی‏صدر یک بار هم این آمار را در جلسه شورای انقلاب در هنگام تصدی ریاست جمهوری و جانشینی فرماندهی کل قوا به زبان آورده و خطاب به حاضران گفته بود که «محبوبیت من از امام خمینی بیش‏تر است» که موجب بحثی در آن جلسه شورا می‏گردد.

در مجموع بیماری نفسانی بنی‏صدر و طمع بیگانگان در وی و اطرافیان منحرف و… کار را به جایی رساند که بنی‏صدر جهت یک‏سره کردن تکلیف خط امام و نفی اصول لا یتغیر انقلاب اسلامی، پیشنهاد رفراندوم دهد. وی در سر مقاله روزنامه‏اش (انقلاب اسلامی) در تاریخ 30 / 2 / 1360 به تصور این که جوسازی‏های دفتر هماهنگی و حرکت‏های آشوب‏گرانه گروهک‏های ضد انقلاب به اندازه کافی امام و مردم را در خصوص قدرت جریان ضد انقلاب مرعوب ساخته، پیشنهاد رفراندوم را در قالب این جملات مطرح کرد:

»… برای خروج از بن بست کنونی، سالم‏ترین راه بدون بحران این است که همه موافقت بکنند به مردم مراجعه کنیم و با رأی عمومی، آنچه باید بشود، بشود.» (5).

پر واضح بود که «دفتر هماهنگی و همکاری‏های مردم با رئیس جمهور» از یک سو و اوهام و تخیلات شخص بنی‏صدر از سوی دیگر، وی را به این مرحله رسانده بود که پیشنهاد رفراندوم را مطرح سازد تا از این رهگذر به خیال خویش امام و انقلاب اسلامی و مردم را مغلوب و منکوب کند، زیرا بنی‏صدر راه خودش را انتخاب کرده بود و به خواست گروهک‏هایی همچون منافقین و چراغ سبزهای بیگانگان، راه خود را به حدی از انقلاب و مردم جدا کرده بود که حتی در فروردین 1360 در مصاحبه‏ای با نشریه «میدل ایست» در 8 / 1 / 1360 – یعنی همان زمانی که رئیس جمهور و جانشین فرماندهی کل قوا بود – انقلاب اسلامی و شهدای عظیم الشأن را مسخره کرده و لطیفه‏ای را علیه انقلاب و شهدا به بیگانگان می‏آموزد. این مطلب را حضرت آیت‏الله سید علی خامنه‏ای در مذاکرات جلسه علنی مجلس شورای اسلامی مورخ 31 / 3 / 1360 در جریان بحث درباره طرح عدم کفایت سیاسی بنی‏صدر برای ریاست جمهوری، این گونه بیان فرمودند:

»… بی‏شک چهره منور و شخصیت والای معنوی و روحانی و هوش‏مندی و قاطعیت امام خمینی سنگین‏ترین وزنه انقلاب و جمهوری ما است… هم اکنون آیا کوشش عمدی یا

سهوی در بی‏قدر کردن این عظمت‏ها به چه تعبیر می‏شود؟ خیانت یا عدم کفایت؟ فعلا ما به دومی اکتفا می‏کنیم. اکنون به شاه‏کارهای آقای بنی‏صدر در این مورد توجه کنید. در مصاحبه با مجله «لوموتن» خبرنگار می‏پرسد: «آیا امام خمینی از این وضع نگران نیست؟» بنی‏صدر: «چرا، مسلما. من به او نامه نوشته‏ام و در این باره با او صحبت کرده‏ام. امام برحسب اخبار و اطلاعاتی که دریافت می‏کند طبق طرز فکر خاص خود عمل می‏نماید. از آنچه می‏بینیم و تجربه‏ای که در عمل به دست می‏آوردم این نتیجه حاصل می‏شود که امام با واقعیت تماس مستقیم ندارد. شاید هم عقیده دارد اگر از تمام این مسائل سخن گفته شود مردم ناامید خواهند شد. در مصاحبه با «میدل ایست» هم درباره محصور بودن اطلاعات امام مطالبی است که البته این مصاحبه، مصاحبه مفصلی است یعنی هر دو مصاحبه مصاحبه‏های مفصل و تکان دهنده‏ایست که این مصاحبه‏ها در این جا موجود است… در بخش دیگری از همین مصاحبه درباره حضور مردم در صحنه می‏گوید: «لطیفه‏ای در ایران جاری است (می‏گویند) طالقانی از بهشت تلگرامی برای امام خمینی می‏فرستد که من در بهشت با شاه ملاقات کرده‏ام اما از شهیدان انقلاب خبری نیست.» و بنی‏صدر اضافه می‏کند: «این وحشتناک ولی گویا و پر مفهوم است.«

من از ملت ایران می‏پرسم آیا در میان شما چنین لطیفه‏ای است؟ مضمون آن بی‏ایمانی به خون شهدای انقلاب و در مقابل، ایمان به شاه یعنی قاتل این شهداست. آیا این لطیفه را ذهن بی‏اعتقاد آقای بنی‏صدر به انقلاب و خون‏های شهدای انقلاب، نساخته و نپرداخته است؟…» (6).

این فاصله گرفتن بنی‏صدر از مردم و انقلاب، روی دیگری هم داشت و آن، مراودت و ارتباط با گروهک‏های ضد مردمی و عناصر ضد انقلاب به صورتی گسترده بود و در واقع بنی‏صدر به دلیل محکم شدن ارتباطاتش با این‏ها و اوهام و خیالاتی که ساخته و پرداخته «دفتر هماهنگی» و اعتقادات خودش بود، فاصله گرفتن از امام، انقلاب و مردم را حرکتی درست برای باقی ماندن در قدرت، تحلیل می‏کرد و بر این توهم نیز فخر می‏فروخت:

»در یکی از ملاقات‏هایی که شورای عالی سپاه با بنی‏صدر در زمان فرماندهی کل قوایی بنی‏صدر و بستری شدن امام در بیمارستان داشتند. یکی از اعضای شورای عالی (سپاه از بنی‏صدر) می‏پرسد: چرا هر وقت ما می‏خواهیم با شما ملاقات کنیم باید روزها منتظر بمانیم ولی آقای مسعود رجوی هر وقت اراده کند می‏تواند با شما ملاقات کند؟!

آقای بنی‏صدر جواب می‏دهد: من باید این گروه‏ها را داشته باشم، زیرا وقتی که ما از

دولت آلمان علت شرکت‏شان در تحریم اقتصادی نسبت به ایران را پرسیدم، به ما گفتند ما با مطالعه بولتن‏های پزشکی امام به این نتیجه رسیده‏ایم ک امام بیش از سه ماه دیگر زنده نیست. بنابراین امام سه ماه دیگر فوت می‏کند و روحانیت دسته دسته می‏شوند، تنها این گروه‏ها هستند که به علت داشتن تشکیلات، در ایران باقی می‏مانند و قدرت را در دست می‏گیرند. من باید این گروه‏ها را داشته باشم.» (7).

داشتن این گروه‏ها، مستلزم آن بود که بنی‏صدر با سوء استفاده از موقعیت سیاسی و نظامی خویش در نظام موجب خشنودی و خرسندی آنان گردد و به عبارت دیگر بهتر «حق عضویت» خود را پرداخت نمایند؛ از این رو امکانات مورد نیاز گروهک‏های مسلح را، هم به لحاظ تسلیح و تجهیز آنان و هم اعطای مجوزهای قانونی جهت حمل و نگهداری و استفاده، در اختیار آنان قرار داد، حتی در این زمینه «ابتکاراتی» نیز از خود نشان داد و یک حرکت تبلیغاتی اعطای مجوز مذکور را در یک نمایش مطبوعاتی به صورتی علنی اعلام کرد و دقیقا پس از اطلاعیه 10 ماده‏ای دادستانی انقلاب اسلامی مبنی بر ممنوعیت حمل سلاح و تجمع گروهک‏ها و انجمن‏ها و…، همچنین پس از پاسخی که امام خمینی در 21 / 2 / 1360 طی سخنرانی علنی به نامه مجاهدین خلق (منافقین) دادند، (8).

منافقین طی نامه‏ای به بنی‏صدر مسئله را این گونه طرح می‏نمایند:

»اکنون که نظر رهبری کشور بر خلع سلاح ماست و آغاز به درمان نمودن همه نابسامانی‏ها را از این نقطه صلاح می‏دانند، سازمان مجاهدین خلق ایران هم چنان که در گذشته نیز ضمن اعلامیه 4 / 6 / 1358 خاطرنشان نموده است:

با حفظ نقطه نظرهای عقیدتی و سیاسی خود و تذکر مجدد مسئولیت‏های تاریخی حضرت آیت‏الله خمینی نظر ایشان را گردن می‏گذارد مشروط بر این که شما (آقای رئیس جمهور) به عنوان عالی‏ترین مقام رسمی و مسئول اجرای قانون اساسی، اجرای تمام عیار و همه جانبه قانون تسری آن که همه قوانین کشور را، که تنظیم روابط آنها در عهده مسئولیت شخص شماست، عملا تضمین و اعلام نمایند و در صورت عدم امکان تمامی دلایل خود را بی‏کم و کاست در اختیار ملت قرار دهید تا هر کسی تکلیف خود را بداند.» (9).

مشخص است که ارسال این نامه سرگشاده و علنی به بنی‏صدر چه پاسخی را طلب می‏کرد و از قرائن و شواهد این گونه برمی‏آید که مفاد نامه مذکور و همچنین پاسخی که قرار بوده بنی‏صدر به آن بدهد قبلا در جلساتی که طرفین داشته‏اند کاملا هماهنگ شده بود. زیرا براساس اسنادی که از خانه‏های تیمی منافقین به دست آمده، منافقین از اولین روزهای سال 1359 به برنامه‏ریزی جلسات مستمر با بنی‏صدر مبادرت ورزیده و نیروهای خود را برای ائتلاف با بنی‏صدر آماده کرده بودند. دو سند زیر که از خانه‏های تیمی منافقین به دست آمده در این زمینه به حد کافی گویا می‏باشد. سند اول نامه‏ای است از مسعود رجوی در 3 / 1 / 1359 به بنی‏صدر پس از شکست نسبی لیبرال‏ها در جریان انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی و سرخوردگی بنی‏صدر از این قضیه:

»آقای دکتر بنی‏صدر، رئیس جمهوری

پس از سلام، اولا چنانچه گرفتاریهایتان در این ایام اجازه نمی‏دهد که حضورا مصدعتان گردیم، با توجه به ضرورت فوق‏العاده ارتباط مستمر با رئیس جمهوری، در اوضاع حساس کنونی کشور می‏خواستم تقاضا کنم که یک رابط سیاسی کاملا مورد اعتماد که ضمنا بتواند نیابتا افکار و نظرات خود شما را در مراجعات ما منعکس سازد و همچنین قادر باشیم بدون فوت وقت و از دست رفتن فرصت‏های مربوطه، مشاورت لازم را به عمل بیاوریم. نیازی به تذکر نیست که اگر مزاحمتی نباشد و مطبوعات نیز مانع نشوند و

تبلیغات نکنند، بسیار مرجح می‏دانم که مستقیما با خودتان در ارتباط باشم.» (10).

سند دومی که از خانه‏های تیمی منافقین به دست آمده حکایت از تحلیل شرایط توسط رهبران سازمان برای هواداران و سمپات‏ها و رده‏های پایین تشکیلات می‏نماید و بیانگر آن است که در ورای لفاظی‏ها و جمله پردازی‏های فریبنده، عناصر توجیه شونده به سوی پیوستن به چه جریانی کانالیزه می‏شده‏اند و منافقین چگونه بنی‏صدر و دفتر هماهنگی را در اختیار گرفته بوده‏اند.

»… بنی‏صدر هم اکنون در موضع رهبری جبهه ضد ارتجاع است و این یک واقعیت است. چه بخواهیم و چه نخواهیم خودش را بر ما تحمیل می‏کند و باید در کلیه جملات و اطلاعیه‏هایمان از جملات او استفاده کنیم و بنی‏صدر بعد از این جریان، نقش یخ‏شکن را بازی می‏کند یعنی انجماد حاصل از صحبت‏های ایشان (امام) و یکی ترس و یأس که ایجاد شده باید شکست و یأس را تبدیل به امید کرد که این هم شیوه‏های مختلف دارد مثل زدن «فالانژها» (اصطلاحی که منافقین برای نیروهای مؤمن به انقلاب و حزب‏اللهی به کار می‏برند) و پراکنده شدن و جنگ و گریز… در همین رابطه اگر دکتر (بنی‏صدر) بخواهد روزنامه بدهد ما برایش چاپ می‏کنیم و نیروهایش را سازمان‏دهی می‏کنیم…» (11).

به هر حال، بنی‏صدر و دفتر هماهنگی با پشت گرمی حاصل از حمایت گروهک‏های مسلح، طی یک اقدام هماهنگ شده با منافقین و در پاسخ به نامه سرگشاده و علنی سازمان منافقین که طی آن خواستار اعطای تضمین‏هایی از جانب رئیس جمهور شده بودند تا سلاح‏ها و مهمات خود را تحویل مقامات قانونی دهند، در یک مصاحبه مطبوعاتی در 2 / 3 / 1360 و در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه خودش – انقلاب اسلامی – که سؤال کرده بود: «مجاهدین اخیرا یک نامه نسبتا طولانی خطاب به شما نوشته‏اند و این نامه در رابطه به خلع سلاح است اگر این نامه را ملاحظه کرده‏اید نظرتان چیست؟ چنین پاسخ می‏دهد:

»بله، من نامه ایشان را خواندم. نوشته‏اند که آماده‏اند اسلحه‏هایشان را تحویل بدهند تنها (گفته‏اند) تضمین چیست که با ما، با قانون اجرا بشود، خوب من چه جوابی بدهم؟» (12).

این سخنان به مثابه اعطای مجوز عدم تحویل سلاح قلمداد می‏گردید و مشخص بود که این نمایش دارای «پرده‏هایی» دیگر نیز خواهد بود که نامه

محرمانه رجوی به بنی‏صدر در همین رابطه چگونگی بخش‏های دیگر این سناریو را از دیدگاه منافقین روشن می‏سازد و راه کارهایی که رجوی در پیش پای بنی‏صدر و دفتر هماهنگی برای برخورد با نظام می‏گذارد، هویدا می‏گردد:

»از گوشه و کنار شنیده‏ایم که در پاسخ به نامه مجاهدین، رئیس جمهور گفته‏اند که امنیت و روال قانونی خود و خانواده و دفترشان را نیز به خاطر حذف اختیاراتشان نمی‏توانند تضمین کنند و به همین دلیل سفارش به مقاومت کرده و می‏کنند و خود نیز به دنبال فرصتی هستند تا در نزد مقام رهبری، تأمینات و اختیارات قانونی‏شان را تضمین بخواهند و… همچنین شنیده‏ایم که این مطالب در قسمت بعدی مصاحبه مندرج در انقلاب اسلامی خواهد آمد که اگر این طور باشد فی الواقع حق مطلب ادا شده آنگاه قضاوت نهایی به عهده مردم است که رئیس جمهورشان را تضمین خواهند نمود یا خیر؟ این را هم فی المثل به سادگی می‏توان با اعلام سه روز روزه سیاسی آزمود…

البته ارجح‏تر و بهتر، راهپیمایی آرام و مطلقا بدون تظاهر تا جماران پس از کسب اجازه از مقام رهبری است طبعا میلیون‏ها نفر را با خود خواهد داشت، مخصوصا اگر حضرت آیت‏الله هر گونه تظاهر و شعارهای حزب‏اللهی و روح‏اللهی و امثال ذلک را قدغن فرمایند و رئیس جمهور نیز از عموم مردمی که خواستار تغییرات اساسی هستند دعوت کنند. بدیهی است که حتی نفس این پیشنهاد، انحصارطلبان را تا حدودی بر جای خود خواهد نشاند. شکل اجرای آن نیز مثلا می‏تواند بدین طریق باشد که رئیس جمهور ضمن اعلامیه چند ماده‏ای، موارد نقض قانون و اختیارات خود را خاطرنشان نموده و با توجه به نارضایتی‏های عمومی در ذیل آن تقاضای مردم از حضرت آیت‏الله و رفتن برای عرض حال به جماران را عنوان کنند.» (13).

»رجوی» در این نامه تز رفراندوم اعلام شده از سوی بنی‏صدر را با خوشحالی مورد استقبال قرار می‏دهد و این اقدام بنی‏صدر را حرکتی در جهت اهداف مورد نظر سازمان منافقین ارزیابی کرده و می‏نویسد:

»پس از سلام مقدمتا تبریکات خود را به مناسبت ارائه تز رفراندوم به اطلاع می‏رسانم. شما به این وسیله ثابت کردید که در برابر انحصارطلبان و عملکرد ضد انقلابی، ضد مردمی و ضد مکتبی آنان، چنانچه بارها گفته‏ام، قصد مقاومت دارید. قبل از این، از شما چه پنهان، در سطوح گسترده‏ای این سؤال ایجاد شده بود که «آیا بنی‏صدر به

راستی خواهد ایستاد؟«… به این ترتیب آقای دکتر، تا این تاریخ، از قضا دقیقا «آلنده ایران» هستید و نه پینوشه…

هیچ کدام از حضرات را یارای حذف رسمی شما نیست، چرا که خود به طور مضاعف متضرر خواهند شد. با عرض معذرت گاهی وقت‏ها این طور به نظر می‏رسد که شما به قدر کافی به موضع و توانایی‏های قانونی، سیاسی و اجتماعی خود بها نمی‏دهید که گویی نسبت به آنها اشراف مکفی ندارید… حال آن که طرف دیگر به خوبی می‏داند که شما چه از نظر سیاسی و چه به لحاظ اجتماعی در وضعی هستید که اگر بخواهید و اگر بایستید می‏توانید فی الواقع جارویش کنید… اما من یقین دارم که در هر صورت که شما در موقعیت مناسب فی المثل با دعوت به اعتصاب هم که شده، بسیاری کارها را قادرید بکنید… احتمالا خودشان هم می‏دانند که اگر حکومتشان چه در داخل و چه به طور بین‏المللی تتمه آبرویی داشته باشد اساسا منوط به شخص شماست و الا همه دنیا می‏دانند که بدون شما حکومت هفته‏ای نیز دوام ندارد.» (14).

به عبارت دیگر، بنی‏صدر با ائتلاف با منافقین و عناصر ضد انقلاب مسلح و پذیرش نظرهای آنان، «تیر خلاص» حضور خود در نظام را با اعلام رفراندوم شلیک نموده و خود را در حد یک هوادار یا عضو دون پایه منافقین تنزل داد و سرنوشت خویش را به دست موضع‏گیری‏ها و عملکرد منافقین در این مقطع سپرده، عملا از صحنه سیاسی منعزل گشت.


1) روزنامه انقلاب اسلامی، 24 / 1 / 1360.

2) روزنامه انقلاب اسلامی، 19 / 2 / 1360.

3) دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نشریه «رویدادها و تحلیل«، شماره 16، 10 / 3 / 1360، نامه آیت‏الله صدوقی به هیئت سه نفره حل اختلافات.

4) خبرگزاری پارس، به نقل از خبرگزاری رویتر از وین، 12 / 5 / 1360.

5) روزنامه انقلاب اسلامی، 30 / 2 / 1360.

6) صورت مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی، جلسه 168، 31 / 3 / 1360.

7) بیانیه شماره 21 دفتر سیاسی سپاه پاسداران، 31 / 6 / 1360.

8) امام خمینی در جمع علما و روحانیون استان‏های آذربایجان شرقی و غربی 21 / 2 / 1360 در قسمتی از بیانات خویش فرمودند: «… ما امروز گرفتار قلم‏هایی هستیم و گرفتار بعضی گروهک‏هایی که مسلح هم هستند. ما گرفتار بعضی اشخاصی هستیم که کنار نشسته‏اند و به اشخاصی که در میدان هستند، چه میدان جنگ و چه میدان‏های مبارزه با فساد و چه میدان‏های بازسازی کشور، در خارج آنها نشسته‏اند و قلم‏ها را در دست گرفته‏اند و اشکال می‏کنند و کارشکنی می‏کنند… و آن‏هایی که این طور، هم با قلم‏هایشان و علاوه با تفنگ‏هایشان هم با ما معارضه دارند، ما به آنها کرارا گفته‏ایم و حالا هم می‏گوییم که ما، مادامی که شما تفنگ‏ها را در مقابل ملت کشیده‏اید یعنی در مقابل اسلام با اسلحه قیام کرده‏اید، نمی‏توانیم صحبت کنیم و نمی‏توانیم مجلسی با هم داشته باشیم. شما اسلحه‏ها را زمین بگذارید و به دامن اسلام برگردید؛ اسلام شما را می‏پذیرد و اسلام هوادار همه شماهاست. فقط گفتن به این که ما حاضریم و در آن نوشته‏ای که نوشته‏اید، در عین حالی که اظهار مظلومیت‏ها زیاد کرده‏اید، لکن باز ناشی‏گری کردید و ما را تهدید به قیام مسلحانه کردید. ما چطور با کسانی که قیام مسلحانه بر ضد اسلام می‏خواهند بکنند می‏توانیم تفاهم کنیم؟ شما این مطلب را، این رویه را ترک کنید و اسلحه‏ها را تسلیم کنید و اگر می‏گویید ما به قانون در عین حالی که رأی نداده‏ایم، لکن سر به او می‏سپاریم قبول داریم او را، به قانون شما عمل کنید و قیام بر ضد دولت که برخلاف قانون است و قیام مسلحانه که بر ضد قانون است و دارای اسلحه که بر ضد قوانین کشور است، به اینها عمل کنید، ما هم با شما بهتر از آن طوری که شما بخواهید، عمل می‏کنیم…«(»صحیفه نور«، جلد 14، صص 215 و 219(.

9) روزنامه «مجاهد» ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران، شماره 121، 25 / 6 / 1360.

10) مأخذ 7.

11) مأخذ 7، ص 19.

12) روزنامه انقلاب اسلامی،2 / 3 / 1360، ص 2.

13) مأخذ 7، ص 36 – 37، سند درون گروهی به دست آمده از خانه‏های تیمی منافقین.

14) مأخذ 7، ص 41 و 42.