جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

الگوهاى تحول فرهنگ

زمان مطالعه: 2 دقیقه

الگوهاى تغییر فرهنگى را مى‏توان در سه شیوه‏ى کلى دسته بندى کرد: «تکاملى«، «اشاعه‏اى» و «فرهنگ‏سازى«. هر یک از این الگوها، نظریه ها و فرضیه‏هاى مختلفى را همراه دارد که انواع جوامع و فرهنگ‏ها را در بر مى‏گیرد.

الگوى تکاملى بر این فرض استوار است که انسان با کوشش داوطلبانه و مستمر خود، جامعه و وضعیت اجتماعى خویش را از یک مرحله به مرحله‏ى والاتر و مطلوب‏تر هدایت مى‏کند. نظریه‏هاى تکاملى توجه خود را معطوف به فرهنگ و علوم و فنون کرده‏اند. به عقیده‏ى آنها، تغییرات اساسى در جامعه محصول دگرگونى در وسایل معیشت است، مثلا در تغییر از مرحله‏ى

کشاورزى به مرحله‏ى صنعتى از این منظر، در هر رده‏ى تکاملى، انسان با دستیابى به ابزار و شیوه‏ى تولید پیشرفته‏تر، بهره‏ورى خود را افزایش مى‏دهد و در نتیجه به مازاد اقتصاد بیشتر مى‏رسد. این فراگرد به نوبه‏ى خود باعث ایجاد ثروت و رفاه بیشتر، تنوع فرهنگ، جایگاه و نقش والاتر و توسعه‏ى فراگیرتر براى مردم جامعه مى‏گردد. این الگو تأکید بر نوآورى، تنوع، کارآیى، بهره‏ورى و اثر بخشى دارد. این تحول تنها جنبه‏ى کمى ندارد، بلکه حوزه‏هاى کیفى و معنوى مانند حقوق، مذهب، هنر و جز اینها را نیز در برمى‏گیرد.

در الگوى «اشاعه‏اى«، عناصر و منظومه‏هاى فرهنگى در اثر مجاورت و تعامل جوامع، متقابلا گسترش مى‏یابند. نظریه‏ى اشاعه‏ى فرهنگى، به عنوان تئورى تکاملى، بر این فرض استوار است که فرهنگ‏هاى پویا و زاینده در برخورد با فرهنگ‏هاى ایستا و نازا، خود را بر آنها تحمیل و مسلط مى‏کنند. شاید امروزه با انقلاب ارتباطات و ابزارهاى اطلاع رسانى، الگوى انتشار و اشاعه‏ى فرهنگى و غلبه‏ى نظام‏هاى پویا بر عرصه‏ى فرهنگى جهان بیش از هر زمان محسوس و ملموس باشد. شبکه‏هاى عظیم ارتباطى، مرزهاى سنتى جغرافى و سیاسى را در هم شکسته و از فراز کره‏ى خاکى بر بال امواج صوتى و تصویرى به خلوت اقشار مختلف ملت‏ها نفوذ کرده و فرهنگ‏ها را مستقیما مورد آماج خود قرار داده‏اند.

در الگوى «فرهنگ‏سازى» براى تغییر اجتماعى، برخى گرایش به انتقال آرام در تغییر و دگرگون سازى دارند و بعضى اجبار، خشونت و انقلاب را توصیه مى‏کنند. (1).

اصولا در بحث فرهنگ سازى دو بخش عمده مطرح است:

1- فلسفه‏ى محض یا عقل محض و نظرى که موضوعات گزاره‏هاى فکرى را مى‏سازد و با مقوله‏ها سرو کار داشته و باعث اندیشه سازى مى‏گردد و معمولا اندیشمندان بدان مى‏پردازند. چون و چرا کردن درباره‏ى پدیده‏هاى موجود، منجر به پیدایى خرد، خردورزى و علم مى‏شود. عقل و عمل در کنش متقابل با تأسیس مؤسسات اجتماعى و اقتصادى موجبات توسعه‏ى فرهنگى را فراهم مى‏آورند. دستاوردهاى مدنى اجتماعات از جمله پیامدهاى استفاده از خرد به ویژه خرد جمعى بوده است که فعالیت‏ها و امور سیاسى، ادارى، اقتصادى، آموزشى و… را رونق و اعتلا مى‏بخشد. این بخش از فرهنگ عهده‏دار پاسخ‏گویى به نیازمندى‏هاى عقلایى انسان است.

2- ارزش‏ها و باورها که سازنده‏ى نظام ارزشى بوده و در کنش‏ها و واکنش‏هاى هنرى ظاهر شده و ذوقیات را پرورش مى‏دهند؛ مثل آفرینش‏گرى در زمینه‏ى ادبیات، زیباشناسى، موسیقى، نقاشى، الگوها و….

از آنجا که زندگى به دور از عقل یا خرد و دور از ذوق و شوق، قابلیت دوام کمترى دارد، فرهنگ – به مفهوم شیوه‏ى زندگى – براى پویایى خویش نیازمند دو شاخه و دو پایه‏ى اساسى فکرى و عملى است که تغییر در عناصر ساختارى هر کدام منجر به تغییر رفتارى و کنشى مى‏گردد. از این رو فرهنگ، رفتار و ساختارى ایجاد مى‏کند که جریان زندگى و زندگى جمعى (حیات جمعى) را هموار سازد. (2).


1) کاظمى، 1377، ص 77.

2) روزاموند، 1380، ص 12.