جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اعتلاى فرهنگى از دیدگاه قرآن و نهج‏البلاغه

زمان مطالعه: 3 دقیقه

آن چه از قرآن و نهج‏البلاغه بر مى‏آید این است که عامل اساسى آغاز و پایان منحنى تمدن‏ها و فرهنگ‏ها، خود انسان است. اگر انسان بتواند با رعایت اصول انسانى و رفتارهاى شایسته – که قرآن از آن به تقواى الهى یاد مى‏کند – به سپاسگزارى از نعمت‏هاى خدادادى و صلاح و اصلاح میان انسان‏ها و تهذیب و عدالت و حرکت در مسیر کمال قدم بر دارد، موجبات تعالى و رشد تمدن‏ها و فرهنگ‏ها فراهم خواهد شد. این معنى را در آیه‏ى «و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون» (1) مى‏توان به خوبى دید. ولى اگر انسان جهت

ناسپاسى از نعمت‏ها را به خود گیرد و آنها را در مواردى که شایستگى آن را ندارد استفاده کند و زمینه‏ى ظلم و ستم و بى‏عدالتى را فراهم سازد، در واقع در مسیر زوال تمدنى و فرهنگى قدم برداشته و این یک سنت الهى است که در نظام آفرینش وضع شده است. این سنت و قاعده‏ى کلى را مى‏توان در آیات شریفه ملاحظه نمود، مانند «ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمه انعمها على قوم حتى یغیروا ما بأنفسهم و ان الله سمیع علیم (2)» یعنى عقابى که خداوند معاقبین را به آن عذاب مى‏کند همیشه به دنبال نعمت الهى است که خداوند قبل از آن عقاب ارزانى داشته، به این طریق که نعمت را برداشته عذاب را به جایش مى‏گذارد و هیچ نعمتى از نعمت‏هاى الهى به نقمت و عذاب مبدل نمى‏شود مگر بعد از تبدل محلش، که همان نفوس انسانى است. پس نعمتى که خداوند آن را بر قومى ارزانى داشته، وقتى به آن قوم افاضه مى‏شود که داراى استعداد درونى شدند و وقتى آن را از آنها مى گیرد که استعداد درونى‏شان را از دست داده و

نفوس‏شان مستعد عقاب شده باشد. این خود یک قاعده‏ى کلى است در تبدل نعمت به نقمت و عقاب. از این جامع‏تر آیه‏ى شریفه‏ى «ان الله لا یغیروا ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم» است. (3).

بر اساس این سنت الهى، دگرگونى زندگى اقوامى که در ناز و نعمت بوده‏اند و سپس به فقر و تنگدستى رو آوردند، تنها با گناهانى که در روزگار عیش و نوش انجام داده‏اند قابل توجیه است. «ایم الله ما کان قوم قط فى غض نعمه من عیش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها، لان الله لیس به ظالم للعبید و لو ان الناس حین تنزل بهم النقم و تزول عنهم فزعوا الى ربهم بصدق من نیایهم و وله من قلوبهم لرد علیهم کل شارد و اصلح لهم کل فاسد.» (4) همچنان که زوال و حفظ نعمت به کیفیت استفاده از آن برمى‏گردد، تداوم و توسعه‏ى آن نیز به دادى حقوقى بر مى‏گردد که دارنده‏ى نعمت به گردن وارد، چرا که در قاموس الهى در برابر هر نعمتى، حقى است که هر کس آن را بپردازد، خداوند آن نعمت را بیفزاید و هر که کوتاهى کند، خود را در خطر زوال قرار داده است. «ان الله تعالى فى کل نعمه حقا، ضمن اداه زاده منها و من قصر فیه خاطر بزوال نعمته.» (5).


1) سوره‏ى اعراف، آیه‏ى 96، «اگر مردم قریه‏ها ایمان آورده و پرهیزکارى کرده بودند برکت‏هایى از آسمان و زمین به روى ایشان مى‏گشودیم، ولى تکذیب کردند، و ما نیز ایشان را به اعمالى که مى‏کردند مؤاخذه کردیم.» «برکات» به معناى هر چیز کثیرى از قبیل امنیت، آسایش، سلامتى، مال و اولاد است که غالبا انسان به فقدان آنها مورد آزمایش قرار مى‏گیرد. در جمله‏ى «لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض» استعاره به کنایه به کار رفته، براى اینکه برکات را به مجرایى تشبیه کرده که نعمت‏هاى الهى از آن مجرا به آدمیان جریان مى‏یابد، باران و برف هر کدام در موقع مناسب و به مقدار نافع مى‏بارد، هوا در موقعش گرم و در موقعش سرد مى‏شود، و در نتیجه غلات و میوه‏ها فراوان مى‏شود. البته این در موقعى است که مردم به خداى خود ایمان آورده و تقوا پیشه کنند و گرنه این مجرا بسته شده و جریان قطع مى‏گردد. جمله‏ى «و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا» دلالت دارد بر اینکه افتتاح ابواب برکات به سبب ایمان و تقواى جمعیت‏هاست، نه ایمان یک نفر و دو نفر از آنها، چون کفر و فسق جمعیت، باز کار خود را مى‏کند؛ و جمله «و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون..» دلالت دارد بر اینکه عذابى که بر جمعیت‏ها نازل مى‏شده به عنوان مجازات بوده است. در بیان قبلى هم این معنى را روشن و برهانى و اثبات کردیم که این گونه عذاب‏ها در حقیقت اعمال خود مردم است که به آنان بر مى‏گردد. (موسوى همدانى، ترجمه تفسیر المیزان، ج 8، صص 246 – 254(.

2) سوره انفال آیه 53، «و این بدان است که خدا تغییر دهنده‏ى نعمتى که به قومى ارزانى داشته، نیست تا آنکه خود ایشان تغییر دهند آنچه را که در خودشان است (با علم به اینکه) خدا شنواى دانا است«.

3) موسوى همدانى، ترجمه تفسیر المیزان، ج 9، ص 132.

4) نهج‏البلاغه، خطبه 178، فراز فراز 7(خداى را سوگند که دگرگونى زندگى هیچ یک از اقوامى را که در ناز و نعمت غرق بوده‏اند و به فقر و گرسنگى در افتاده‏اند، جز گناهانى که در روزگار عیش و نوش انجام داده‏اند توجیهى ندارد؛ چرا که خدا نسبت به بندگانش ستم روا نمى‏دارد. آرى، اگر مردمان به هنگام فرود آمدن نعمت و فرو خشکیدگى سرچشمه‏هاى نعمت، با انگیزه‏هاى خالص به خداى خویش پناه آورند، خداوند هر نعمت گریزانى را برایشان باز مى‏گرداند، و هر گونه تباهى را به سودشان سامان مى‏بخشد.«.

5) نهج‏البلاغه، کلمات قصار، شماره‏ى 244.