جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اشاره (2)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

برخلاف آنچه برخی از صاحب‏نظران گفته‏اند، جنگ و مخاصمات مسلحانه، نه تنها پایان حقوق و تعطیل شدن قواعد آن نیست، بلکه آغازی برای ملاحظه و رعایت کردن اصول و مقرراتی است که هدف آنها به نظم کشاندن و قانونمند کردن رفتار متخاصمان و انسانی کردن جنگ است. اصولا حقوق جنگ یا حقوق بشردوستانه‏ی بین‏المللی در عصری شکل گرفت که جنگ و توسل به زور در روابط میان دولت‏ها مشروع، قانونی و اجتناب‏ناپذیر تلقی می‏شد. در این عصر دولت‏ها معاهدات و پیمان‏هایی را میان خود منعقد کردند و تعهد دادند که تا حد امکان، قواعد و مقررات مندرج در این پیمان‏ها را با هدف نظم و سامان دادن به رفتارهای خود در زمان جنگ و انسانی و اخلاقی کردن آن رعایت کنند. در چنین عصری، کتاب‏هایی مانند حقوق جنگ و صلح، اثر «گرسیوس» در سال 1620 و مجموعه قواعد مربوط به جنگ اثر «فرانسیس لیبر«، استاد دانشگاه کلمبیا، در سال 1863 منتشر شدند تا زمینه را برای تدوین مقررات جنگ فراهم آورند. (1) در این دوره، همچنین اسناد حقوقی بین‏المللی، مانند اعلامیه‏ی سال 1856 پاریس در زمینه‏ی قواعد جنگ دریایی؛ عهدنامه‏ی سال 1864 ژنو در مورد حمایت از مجروحان، بیماران جنگی و کارکنان بهداری؛ اعلامیه‏ی سن‏پترزبورگ در مورد ممنوعیت استفاده از گلوله‏های انفجاری کالیبر کوچک و عهدنامه‏های سال‏های 1899 و 1907 لاهه

انعقاد یافتند و افزون بر تدوین برخی از عرف‏های جنگی، قواعد و مقررات مناسبی نیز پدید آمد.

هر چند حقوق جنگ و حقوق بشردوستانه‏ی بین‏المللی در فضایی تدوین و تکوین یافتند که جنگ و توسل به زور، تقریبا مشروع بود، اما محدودیت‏ها و ممنوعیت‏های حقوقی در مورد توسل به جنگ که بعدها مقرر شد، چندان نتوانست مبانی حقوق جنگ و حقوق بشردوستانه را متزلزل کند و فلسفه‏ی وجودی آن را مورد تردید قرار دهد. این دیدگاه که اگر جنگ و توسل به زور غیرقانونی است، اصولا لزومی به تدوین قواعد حاکم بر آن نیز وجود ندارد، منزلت و جایگاه مستحکمی برای خود پیدا نکرد. واقعیت اجتناب‏ناپذیر جنگ و درگیری‏های مسلحانه میان دولت‏ها و گریزگاه‏های اسناد حقوقی، که جنگ و توسل به زور را منع کرده بودند، نه تنها مانع از آن نشدند که حقوق جنگ و مخاصمات مسلحانه به فراموشی سپرده شود، بلکه توجه به آن را افزایش نیز داد. با اینکه بند 4 ماده‏ی 2 منشور ملل متحد تمامی اشکال توسل به زور در روابط بین‏المللی را منع کرده است، اما جواز دفاع مشروع و اقدامات امنیتی دسته‏جمعی در آن و واقعیت خود جنگ، کمیته‏ی بین‏المللی صلیب سرخ را بر آن داشت تا در سال 1949، قواعد و مقررات انسانی‏تر و جامع‏تری را برای جنگ‏ها مقرر کند.

تجاوز مسلحانه‏ی شهریور 1359 رژیم عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، به نقض یکی از مسلم‏ترین اصول حقوق بین‏الملل، یعنی اصل «منع توسل به زور در روابط بین‏الملل» منجر شد. این تجاوز با هیچ یک از موازین حقوق بین‏المللی و مقررات منشور ملل متحد سازگار نبود و جز بی‏حرمتی گستاخانه به مقررات بین‏المللی معنای دیگری نداشت. حمله‏ی مسلحانه‏ی عراق به ایران با شرایط توسل به دفاع مشروع و سیستم امنیت دسته‏جمعی (که منشور ملل متحد آنها را مجاز دانسته است(، تطابق نداشت و جز بی‏توجهی به اصل حاکمیت دولت‏ها و منع توسل به زور علیه آنها مضمونی از آن استنباط نمی‏شد.

بی‏احترامی رژیم عراق به مقررات بین‏المللی به نقض اصل عدم توسل به

زور در روابط بین‏الملل محدود نبود. این رژیم، طی هشت سال جنگ تحمیلی، به بسیاری از مقررات و قواعد حقوق جنگ و حقوق بشردوستانه‏ی بین‏المللی پشت کرد و ارتش عراق تا آنجا که می‏توانست قواعد و مقررات حاکم بر مخاصمات مسلحانه را نادیده گرفت و بدیهی‏ترین اصول و مقررات حقوق انسانی را نقض کرد.

تخلفاتی که نیروهای نظامی عراق طی هشت سال جنگ علیه نیروهای نظامی و غیرنظامی ایران مرتکب شدند، در مواردی از تخلفاتی که نیروهای صرب در بوسنی و هرزگوین مرتکب شدند و هم‏اکنون نیز به همان دلیل در محکمه‏ی بین‏المللی کیفری سازمان ملل در لاهه، تحت محاکمه می‏باشند، به مراتب شدیدتر بود.

پیش از آنکه عملکرد ارتش و نیروهای مسلح عراق در طول جنگ هشت ساله از منظر قواعد و مقررات حقوق بشردوستانه بین‏المللی در فصل‏های بعد ارزیابی می‏شود، در این فصل در یک نگاه کلی مفهوم این حقوق، سیر تکوین و تدوین مقررات آن بررسی می‏شود.


1) حسین شریفی طرازکوهی، مجموعه مقالات حقوق جنگ، تهران: انتشارات دانشگاه امام حسین (ع(، 1375، ص 78 و 79.