اوضاع بین الملل، محیط منطقه بعد از سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی و درکی که عراقیها از اوضاع سیاسی، نظامی و اجتماعی ایران داشتند، از یک طرف و از طرف دیگر اطمینان عراقیها به توانمندی نظامی خود در برابر ایران، سبب شد استراتژی عراق با هدف پیروزی سریع بر پایه جنگ محدود و برقآسا طرحریزی شود. عراقیها میپنداشتند که با حمله غافل گیرانه به ایران میتوانند مناطق نفتخیز و شهرهای مهم خوزستان را تصرف کرده و مقدمات تشدید بیثباتی در داخل ایران و براندازی نظام جمهوری اسلامی را فراهم کنند. با چنین نگرشی، ارتش عراق با سپاه سوم خود شامل 6 لشکر و 2 تیپ در جبهه جنوبی از منطقه چیلات (جنوب استان ایلام) تا خرمشهر را مورد تعرض
قرار داد و هر چند به همه اهداف خود دست نیافت، لیکن بخش وسیعی از این منطقه را به اشغال درآورد. با این ملاحظات دو سؤال اساسی مطرح میشود: 1) علت ناتوانی نیروهای نظامی ایران برای بازدارندگی عراق از تهاجم به ایران چه بود؟ 2) اگر نیروهای نظامی ایران ضعف و کاستیهای اساسی داشتند، چه عواملی به ناکامی قوای عراق و غلبه نیروهای ایرانی بر آنها منجر شد؟
پاسخ سؤال اول را باید در تفکر دفاعی ایران و کاستیهای موجود در آن زمان جستوجو کرد که شامل موارد زیر میشود:
– درگذشته استراتژی دفاعی ایران اساسا بر حمایتهای نظامی، لجستیکی و مشاورهای امریکاییها متکی بود و با پیروزی انقلاب اسلامی و خروج مستشاران امریکایی و تصفیه عناصر خائن، عملا استراتژی پیشین کارآمدی خود را از دست داد.
– بیتوجهی به اقدامات نظامی و آمادگی دشمن قبل از آغاز جنگ و کندی فرماندهان نظامی در انتقال واحدهای رزمی به منطقه.
– ضعف آموزش نظامی و از هم پاشیدگی مدیریت کلان ارتش.
– ناتوانی یگانهای نظامی در اجرای اصول جنگ و روشهای کلاسیک.
– کمبود نیرو و نبودن سازماندهی مناسب.
– اگر چه پس از هجوم ارتش عراق هواپیماهای ارتش ایران حمله گستردهای به خاک عراق کردند ولی این حمله تأثیری در جلوگیری از پیشروی یگانهای زمینی ارتش عراق و پشتیبانی از مقاومت نیروهای خودی در زمین نداشت.
به رغم وجود این مشکلات در جبهه خودی، ارتش عراق در نیل به اهداف اصلی خود ناکام ماند، مهمترین دلایل این ناکامی چنین است:
– تجزیه و تحلیل و محاسبات نادرست حکومت عراق از اوضاع داخلی و میزان مقاومت نیروهای نظامی ایران.
– در نظر نگرفتن نیروهای سپاه پاسداران و مقاومت مردمی در محاسبات نظامی.
– اتخاذ استراتژی «جنگ محدود» که اساسا برای دستیابی به صلح
کارآمد است نه برای تسلیم قطعی حریف.
– نبودن ارتباط منطقی میان تدابیر نظامی (سازمان، امکانات و طرحهای نظامی) با مقاصد سیاسی و اهداف نظامی.
– نداشتن تجربه عملیاتی و تاکتیکی نیروهای مهاجم و بروز ناهماهنگی شدید بین یگانهای مهاجم.
– توقف ارتش در حال پیشروی عراق، عدم درک اهمیت سرعت مانور، فقدان فرماندهان کارآمد و مؤثر نظامی برای ایجاد هماهنگی عملیاتهای زمینی، هوایی و دریایی.
– عدم بهره گیری از موفقیتهای اولیه به ویژه در روزهای نخست جنگ.