پس از فتح خرمشهر و برتری سیاسی – نظامی ایران، که یکی از اهداف آن، خاتمه جنگ بود، پیشبینی میشد که زمینه اتمام جنگ فراهم گردد و نظام بینالملل به طور جدی و با در نظر گرفتن عدالت و تنبیه متجاوز پایان جنگ را پیگیری کند، همانگونه که درباره بسیاری از جنگهای بینالمللی چنین شد. اما برعکس، امریکا و غرب در جهت حفظ حکومت عراق و فشار بر جمهوری اسلامی تلاشهای خود را آغاز کردند. آمریکا بدون توجه به حقوق قانونی جمهوری اسلامی، در پی تحمیل مذاکره بدون شرط به ایران بود و در مجموع قدرتهای بزرگ در تلاش بودند که مذاکرات صلح در شرایطی انجام شود که جمهوری اسلامی در موضع برتر نباشد.
از سوی دیگر به دلیل سابقه تاریخی و شخصیت صدام حسین، ایران صلح بدون تضمین لازم را نمیپذیرفت زیرا هیچ اعتمادی به دولت عراق و تعهدات آن نداشت. رژیم عراق به دلیل قرار گرفتن در موضع ضعف، مسئله صلح را مطرح میکرد در حالی که هیچ تغییری در ماهیت رفتار سران این رژیم مشاهده نمیشد. پافشاری عراق بر ادعاهای قبلی، عدم پذیرش قرارداد 1975 الجزایر، حضور در بخشی از خاک ایران و ادامه حملات (به جز در زمین) تأیید این مدعا بود. بنابراین تلاش عراق و مجامع بینالمللی و کشورهای منطقه برای طرح صلح، نه از روی اعتقاد بلکه به دلیل شرایط حادی بود که آنها را در موضع ضعف قرار داد و منافعشان را تهدید میکرد. لذا درباره صلح
جدی نبودند و هدف اصلی آنها گرفتن زمان از جمهوری اسلامی و چیرگی بر اوضاع دگرگون شده بود. شورای امنیت سازمان ملل نیز هیچ گونه توجهی به حقوق و نظریات ایران نمیکرد و در این وضعیت نیز به شکل دیگری درصدد نجات عراق از مهلکه بود.
همچنین تصمیم گیرندگان سیاسی و فرماندهان نظامی ایران با توجه به برتری مطلق جمهوری اسلامی در این زمان حاضر نبودند بدون دستیابی به حداقل امتیاز – که تنبیه متجاوز و گرفتن غرامت بود – قرارداد پایان جنگ را امضا کنند زیرا افکار عمومی و آیندگان این تصمیم را اقدامی غیر عقلانی و ناشایست تفسیر میکردند، حال آنکه مسئولان در تصمیم خود باید ماهیت ضد سلطه و ضد امپریالیستی انقلاب اسلامی را نیز در نظر میگرفتند. به طور کلی مفهوم قدرت و واقع بینی سیاسی نشان میدهد نباید در موضع قدرت به شرایط دشمن تن داد بلکه باید اراده انقلابی را بر آن تحمیل کرد. از این رو هدف اصلی ایران از ورود به خاک عراق و ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، وادار کردن جامعه بینالمللی به تنبیه متجاوز بود، تا از این رهگذر به ماهیت انقلاب اسلامی خدشه وارد نیاید.
بر پایه این تحلیل عبور نیروهای ایران از مرز و ورود به خاک عراق و نیز چگونگی نقش امام خمینی در این تصمیمگیری استراتژیک، قابل توجه است. (1) هر چند منابع دست اول در این باره اندک است، ولی در اظهارات محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در 21 تیر 1361 درباره دلایل تصمیم مسئولان کشور برای ورود به خاک عراق، پاسخ این پرسش تا حدودی آمده است. در این مصاحبه فرمانده سپاه درباره سیاست نظامی ایران پس از عقب نشینی نیروهای عراقی از خاک ایران گفت:
»اصول کلی استراتژی نظامی ایران از ابتدای تجاوز عراق به ایران بر این اساس استوار بود که ما باید ابتدا نیروهای دشمن را منهدم
نموده، تمام سرزمینهای اشغالی را آزاد سازیم و پس از آن با تداوم عملیاتهای تهاجمی، با دستیابی به برتری نظامی، در موقعیت دفاعی قابل قبولی قرار بگیریم تا بتوانیم ضمن دفاع از سرزمین خود، با استفاده از برتری توان نظامی خود رژیم متجاوز را تنبیه کنیم.«
وی سپس در تشریح حاکم بودن این استراتژی در عملیاتهای گذشته ایران گفت:
»براساس قسمت اول این استراتژی ما با انجام عملیاتهای متعدد با سرعت و موفقیت به هدف اول خود یعنی آزادسازی سرزمینهای اشغالی دست یافتهایم، ولی با توجه به اینکه هنوز قسمتهایی از خاک ایران در اشغال عراق بوده و شهرها و روستاهای مرزی ما زیر آتش توپخانه آنان قرار دارد، بنابراین امنیت کشور ما به طور کامل تأمین نیست و عملا جنگ ما تمام نشده و استراتژی نظامی ایران همچنان براساس همان استراتژی اولیه تداوم خواهد داشت. حدود دو سه ماه پیش [حدود اردیبهشت 1361] هم زمان با طرحریزی برای عملیات بیتالمقدس، خدمت امام رسیدیم و گفتیم که به منظور تأمین کامل امنیت کشور و دفع متجاوز باید علاوه بر آزادسازی مناطق و شهرهای اشغالی، به خاک عراق نیز وارد شویم و دشمن را تحت فشار قرار دهیم ولی امام فرمودند: «نه چه لزومی دارد؟» ولی وقتی دلایل خود را به امام ارائه دادیم و گفتیم که اگر ما بخواهیم از کشور دفاع بکنیم باید در جایی پدافند و دفاع کنیم که نیروهای ما هر روز نگران و مضطرب از حمله دشمن نباشند، امام فرمودند که «اگر مطلب این طوری هست، خوب، این یک حرف درستی است و ما برای دفاع باید تا آنجایی که اطمینان هست پیش برویم و در این مسیر هم هر تعدادی بکشیم و هر تعدادی کشته شویم هیچ مسئلهای نیست و این را خدا حکمش را داده و این مسئلهای نیست. اما نگرانی من برای این است که نکند شما در جایی بروید که به دفاع و پدافند ارتباطی نداشته باشد. «اما اخیرا با عقبنشینی عراق و توطئه جدید صدام، امام مصر شدند به اینکه
»قبل از اینکه امریکا و صدام دست و پایشان را جمع و جور کنند، شما باید حرف نهایی خودتان را در منطقه و دنیا بزنید» (2) (3).
در توضیح دلایل و عوامل و چگونگی تصمیمگیری برای تعقیب متجاوز، علاوه بر آنچه ذکر شد میتوان به محورهای زیر اشاره کرد:
1- بیاعتنایی به شرایط و حقوق جمهوری اسلامی
شناسایی و تنبیه متجاوز، پرداخت غرامت و عقبنشینی از مناطق اشغالی اصلیترین شرایط اعلام شده ایران برای پایان جنگ بود.
»شناسایی متجاوز» تا زمان شروع عملیات رمضان در سازمانهای بینالمللی از جمله شورای امنیت مورد توجه قرار نگرفته بود و عراق همچنان بر حاکمیت خود بر بخشی از سرزمین ایران پا میفشرد.
صدام حسین که در آغاز تجاوز، قرارداد 1975 الجزایر را بیاعتبار اعلام کرده بود همچنان از پذیرش آن خودداری میکرد و بدیهی است که ترک مخاصمه در حالی که دشمن بر ادعاهای ارضی خود اصرار داشت به معنی پذیرش این ادعاها بود و این با ستم شکنی و عزتمندی جمهوری اسلامی ایران منافات داشت، آن هم در هنگامی که مسیر پیروزمندانهای را در میدانهای نبرد میپیمود.
2- صلح نه، آتش بس!
نکته بسیار مهم در طول جنگ ایران و عراق این است که مجامع رسمی بینالمللی و منطقهای و دیگران (نظیر اتحادیهی عرب، سازمان کنفرانس اسلامی و…) در پیشنهادهایی که برای صلح مطرح
میکردند نحوهی آتشبس و حقوق دو طرف تعیین نمیشد بلکه تأکید آنها تنها بر پذیرش آتشبس بود! برخی از این پیشنهادهای آتشبس در زمانی ارائه میشد که عراق قسمتهای عمدهای از خاک ایران را در اشغال داشت. پس از پیروزی ایران در عملیات بیتالمقدس نیز هیچگاه پیشنهاد صلحی که دارای شرایط و مراحل اجرایی و تضمین بینالمللی باشد ارائه نشد بلکه توصیههایی برای آتشبس بود که ایران نمیپذیرفت زیرا چشمانداز بعد از پذیرش آتشبس نامعلوم بود و بستگی داشت به عواملی از قبیل خواست میانجی گران، اوضاع بینالمللی، اقدامات کشورهای حامی عراق در مجامع مختلف و…
بنابراین نقش ایران در احقاق حقوق خود به عنوان طرف مذاکره و کشور مورد تجاوز قرار گرفته، در هر گونه مذاکرات صلح به حداقل میرسید.
3- عملکرد شورای امنیت
با اینکه تجاوز عراق به ایران کاملا محرز بود اما شورای امنیت سازمان ملل در اولین واکنش خود در اول مهر 1359، یعنی یک روز پس از آغاز جنگ، در بیانیهای از «احراز تجاوز» عراق به ایران خودداری کرد و از آن با عنوان «وضعیت» یاد کرد! این شورا در 6 مهر 1359 نخستین قطعنامه خود (قطعنامه 479) را صادر کرد. در این قطعنامه شورای امنیت از دو کشور درگیر خواست:» 1- بلافاصله از توسل بیشتر به قوه قهریه بپرهیزند و اختلافات خود را مسالمتآمیز و بر طبق اصول عدالت و حقوق بینالمللی حل نمایند. 2- هر گونه پیشنهاد میانجیگری، سازش یا توسل به سازمانهای منطقهای که میتواند اجرای تعهداتشان را براساس منشور ملل متحد تسهیل نماید، بپذیرند.» (4).
چنان که از مفاد این قطعنامه بر میآید اشارهای به تجاوز عراق و یا نقض تمامیت ارضی ایران نشده، پیشنهاد آتشبس به صراحت مطرح نیست و از نیروهای متجاوز عراق خواسته نشده است که سرزمینهای اشغالی را ترک کنند. در این قطعنامه تنها از ایران و
عراق خواسته شد که از استفاده بیشتر از زور خودداری کنند. در واقع مفهوم آن چنین است که ارتش متجاوز عراق همچنان مناطق اشغالی را در اختیار داشته باشد و نیروهای ایران برای باز پسگیری سرزمینهای اشغالی خود عملیاتی انجام ندهند! علاوه بر این شورای امنیت در قطعنامه 479 نیز جنگ را با عنوان «وضعیت میان ایران و عراق» مورد بررسی قرار داد و با اطلاق «وضعیت» به جنگ ایران و عراق، آن را حالتی دانست که ممکن است به اصطکاک بینالمللی و یا اختلاف منجر شود نه حالتی که در آن اصطکاک بینالمللی و یا اختلاف وجود دارد. بنابراین واقعیتهای موجود را نادیده گرفته بود (5).
پس از قطعنامه 479، اولاف پالمه به عنوان فرستاده ویژه سازمان ملل، به تهران و بغداد سفر کرد. وی در تهران با اعلام همان سیاست کلی شورای امنیت گفت:
»من مأموریت دارم که نظرات دو طرف را به هم نزدیک کرده و راه حلی برای صلح پیدا کنم. این اصول عبارتند از اصل منع کاربرد زور برای تسلط بر سرزمینهای دیگران، اصل عدم مداخله در امور داخلی دیگران و…«(6).
اما او نیز هیچ گاه راه حل عملی برای پایان دادن به جنگ که متضمن «عدالت» باشد، عرضه نکرد.
پس از آن، شورای امنیت به مدت 22 ماه سکوت اختیار کرد تا اینکه در پی اجرای عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر سکوت خود را شکست و به درخواست اردن و با حمایت آمریکا تشکیل جلسه داد و قطعنامه 514 را در 21 تیر 1361 به تصویب رساند. در مقدمه این قطعنامه از طولانی شدن برخورد دو کشور که به خسارت سنگین انسانی و زیان مادی قابل ملاحظه منجر شده و صلح و امنیت بینالمللی را به خطر انداخته است، اظهار نگرانی عمیق گردید.
شورای امنیت اگر چه در قطعنامه 514 برای اولین بار از برقراری آتشبس و عقبنشینی و استقرار نیروهای حافظ صلح در مرز ایران و عراق سخن به میان آورد، اما این قطعنامه زمانی تصویب شد که برتری عراق در جبهههای جنگ از بین رفته بود و نیروهای ایران بخش عمدهی مناطق اشغالی از جمله خرمشهر را باز پس گرفته و در بسیاری نقاط به مرزهای بینالمللی رسیده بودند. بنابراین هدف اصلی شورای امنیت از تصویب قطعنامه 514، جلوگیری از ورود نیروهای ایران به خاک عراق تحت عنوان «به خطر افتادن صلح و امنیت بینالمللی» بود. شورای امنیت در این قطعنامه با اشاره به ماده 24 منشور ملل متحد درباره مسئولیت اولیه خود در حفظ صلح و امنیت بینالمللی نیز دقیقا این هدف را دنبال میکرد که به جمهوری اسلامی ایران تفهیم کند اگر وارد خاک عراق شود براساس فصل هفتم منشور ملل متحد مجازاتهایی بر ضدش وضع خواهد کرد. (7).
آیا ایران میتوانست با اعتماد به چنین عملکردی میدان نبرد را ترک کند و تصمیمگیری این گونه سازمانها را درباره سرنوشت یک ملت ستم دیده بپذیرد؟!
4- ایران پیش گام در صلح
با وجود مسائل یاد شده، امام خمینی در 30 خرداد 1361 قبل از شروع عملیات رمضان در یک سخنرانی دربارهی اعزام هیئت صلح به ایران و عراق – که مورد قبول دو طرف باشد – گفتند:
»اشخاصی بیایند که طرفین قبول دارند و ببینند و بنشینند که ما به عراق حمله کردیم یا عراق به ما. خرابیهایی را که آنها وارد کردند ببینند و بروند شهرهای آنها را هم ببینند.«
این سخنان به خوبی نشان دهندهی روحیهی مسالمتجویی ایران و پذیرش یک هیئت مرضیالطرفین است. اما رفتار هیئت صلح چگونه بود؟ محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران در مصاحبهای در 21 تیر 1361 در این باره گفت:
»امام در آخرین سخنرانی خود فرمودند که اگر هیئتی بیاید که مورد
قبول طرفین باشد، آن را میپذیریم. و این اولین باری بود که امام این حرف را زدند و تا حالا هم سه بار هیئت نامه نوشتهاند به آقای خامنهای که شما بیایید عربستان تا صدام نیز بیاید و با هم صحبت کنید. یعنی هیئت مزبور به جای اقدام عملی در جهت شناسایی متجاوز، مذاکره با طرف متجاوز را توصیه میکند و مشخص است که در مذاکراتی از این قبیل، طرف متجاوز هیچگاه به آنچه که دست یازیده است اعتراف نخواهد کرد به ویژه آنکه قدرتهای مختلف سیاسی، نظامی و اقتصادی نیز وی را پشتیبانی میکردند.» (8).
5- عقبنشینی تاکتیکی عراق
هر چند که عراق ادعا میکرد از تمامی اراضی اشغال شدهی ایران عقبنشینی کرده است، ولی واقعیت چنین نبود. ارتش عراق در جبهههای جنوب تقریبا از تمام مناطق اشغالی به مرزهای رسمی میان دو کشور عقب رانده شده بود ولی در سایر مناطق هر جا که وضعیت زمین برای نیروهایش مساعد بود، به اشغالگری و تجاوز خود ادامه میداد. البته به نوعی فریب کاری مناطقی مانند قصر شیرین، مهران، میمک و قسمتهای هموار را رها کرده بود اما در ارتفاعات مسلط آقداغ، قلاویزان، میمک، حمرین و… مستقر شده بود؛ یعنی از نظر نظامی مناطق تخلیه شده را همچنان در تسلط داشت و برای نیروهای خودی ممکن نبود که بدون تلفات در این مناطق مستقر شوند. علاوه بر این، منطقه نفت شهر نیز کلا در اختیار نیروهای عراقی بود.
6- دلایل عقب نشینی عراق
دو انگیزه و عامل برای عقب نشینی عراق میتوان ذکر کرد:
الف) ناتوانی در حفظ برتری نظامی: ناتوانی نظامی عراق در رویارویی با عملیاتهای گسترده و محدود رزمندگان جمهوری اسلامی ایران در جبهههای جنگ، فرو رفتن در لاک دفاعی را به ارتش این کشور تحمیل کرد. رژیم عراق با این اقدام در واقع به پوشاندن نقاط ضعف خود مبادرت ورزید.
ب) تلاش برای تحمیل شرایط جدید سیاسی به ایران: با وجود مشکلات نظامی که در حفظ متصرفات گریبانگیر عراق شده بود، حکومت این کشور درصدد بود تا با عقب نشینی از برخی اراضی ایران نبرد از میدانهای جنگ را به عرصههای سیاسی بکشاند و بدون آنکه شرایط ایران برای صلح در نظر گرفته شود، با به دست آوردن وجههی صلحطلبی، هم ایران را وادار به پذیرفتن مانور جدید خود بکند، هم با نگاهی به چند ماه آینده که قرار بود میزبانی کنفرانس سران کشورهای غیر متعهد را عهدهدار شود، شرایط دلخواه را به ایران تحمل کند.
7- امکان تهاجم مجدد عراق
مطالعه وقایع داخلی عراق نشان میدهد که توسعه، بازسازی و تجهیز ارتش و ایجاد تغییرات ساختاری در حکومت این کشور از جمله اولویتهایی بود که زمامداران عراق پس از انقلاب اسلامی به سرعت به آن پرداختند و این امر پس از روی کار آمدن صدام حسین به جای حسنالبکر در تیر 1358 شتاب فزایندهای یافت. در پی این اقدامات بود که ارتش عراق به ایران حمله کرد و هر چند با عملیاتهای پی در پی ایران از جمله فتحالمبین و بیتالمقدس – خسارتهای فراوانی بر ارتش عراق وارد آمد ولی اندیشه تجاوز همچنان حاکمان این کشور را وسوسه میکرد و امکان بازسازی بخش آسیب دیده ارتش عراق چندان مشکل نبود لذا تجاوز مجدد عراق به مناطق آزاد شده بسیار محتمل بود.
8- استقرار در موقعیت برتر نظامی
عراق در شهریور 1359 معاهده 1975 الجزایر را ملغی اعلام کرد و مسئولان عراق به دفعات بر بیاعتباری این معاهده تأکید کردند. همچنین وقتی که نیروهای عراقی عقب رانده شدند باز هم معاهده 1975 از نظر رژیم عراق بدون اعتبار بود و چون هیچگونه معاهده صلحی نیز میان ایران و عراق منعقد نشده بود و با توجه به فاصله 500 تا 700 متری عراق از دو شهر استراتژیک ایران یعنی خرمشهر و
آبادان و فاصله 17 کیلومتری ایران از بصره، توازن ژئواستراتژیک حتی بعد از عملیات بیتالمقدس همچنان به نفع عراق بود لذا مسئولان جمهوری اسلامی میبایست برای دست آوردن این توازن و از بین بردن برتری عراق در این زمینه، اقدام میکردند زیرا این توازن بعد از عملیات بیتالمقدس به وجود نیامده بود.
1) چگونگی و علل تصمیمگیری برای ادامهی جنگ بعد از فتح خرمشهر، در کتاب «علل تداوم جنگ» نوشته محمد درودیان، از انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ درج شده است.
2) امام خمینی در سوم مرداد 1361 هم در سخنانی به سیاست تأمین امنیت برای صلح اشاره کردند: «دفاع یک امری است که هم شرعا واجب است بر همه و هم عقلا. ما حال دفاعی داریم و امروز هم حال دفاعی داریم. بیست و چند ماه آن ارتش مزدور عراق در ایران بود و موارد حساس ایران را در دست داشت و آن همه جنایات کرد – که تاریخ اینها را باید ثبت کند – و از این کشورهایی که میگویند ما طرفدار اسلام هستیم و جمعیتهای حقوق بشر و سازمان کذا، صحبتی نشد، گاهی اگر شد، ایران را محکوم میکردند! و امروز که ما باز برای دفاع از کشور خودمان و دفاع از ملت مظلوم خودمان وارد شدیم در عراق، برای اینکه نگذاریم هر روز آبادان، اهواز و اینجاها مورد حمله آنها واقع بشود و مورد توپهای دوربرد آنها و موشکهای آنها باشد و میخواهیم اینها را به حدی برسانیم که نتوانند این کار را بکنند این یک دفاعی است که ما میکنیم.» (صحیفه نور، جلد 16، ص 233 تا 235(.
3) سند شمارهی 1865 مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ: سخنان محسن رضایی در جمع فرماندهان عملیات رمضان، 21 / 4 / 1361، راوی: هادی نخعی.
4) محمد حسین جمشیدی، حسین یکتا، هادی نخعی، یحیی فوزی، سازمانهای بینالمللی و جنگ ایران و عراق (تهران، دانشکده فرماندهی ستاد سپاه پاسداران – معاونت تحقیق و پژوهش 1374(، ص 88 و 89.
5) تنها پیشنهاد صلح با ویژگیهای مذکور، قطعنامه 598 بود که ایران برای پذیرش آن شرایطی را اعلام کرد، از جمله آنکه اصرار داشت در اجرای قطعنامه، بند «شناسایی متجاوز» قبل از بند آتشبس قرار گیرد.
6) پیشین، ص 90.
7) پیشین، ص 91 و 92.
8) علیرضا لطفالله زادگان، روزشمار جنگ ایران و عراق، کتاب بیستم: عبور از مرز، (تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1381(، ص 23 و 24.