از نظر مازلو افراد خودشکوفا بدون هیچ استثنایى سرگرم آرمانى هستند که خارج از وجود خودشان و در چیزى بیرون از آنها وجود دارد. آنها شیفتهاند، به چیزى مشغولند چیزى که برایشان بسیار گرانقدر است و با ندایى یا پیامى از درون به مفهوم قدیمى، با مفهومى روحانى پیوند دارند. «آنها به کارى مشغولند که آن را تا حدودى تقدیر برایشان مقدر کرده است و کارى که ضمن انجامش به آن عشق مىورزند به گونهاى که دوگانگى کار و لذت در آنها از بین رفته است یکى عمرش را فداى قانون مىکند، دیگرى فداى عدالت، دیگرى فداى زیبایى و حقیقت. همه این افراد از نظر مازلو عمرشان را در جستجوى یافتن چیزهایى فدا مىکنند که «ارزشهاى بودن» با بطور خلاصه «ارزشهاى B» هستند. مازلو آنها را ارزشهاى غایى که درونى هستند و در پس آنها ارزش غایى دیگرى متصور نیست، تلقى مىکند.
از نظر مازلو، این مطلب تا حدود زیادى درباره بعضى از ادیان الهى و غیرالهى و در مورد گونههاى شریعت مدارانه و عرفانى هر یک از این ادیان نیز صادق است. تبلیغات آنها بطور کلى عبارتند از: الف) خدایى که تجسم اکثر ارزشهاى B است. ب) انسان آرمانى، مذهبى و خداگونهاى که بهترین مثال یا دست کم مشتاق همین ارزشهاى B و خداگونه است. ج) همه شیوهها، مراسم، شعائر و جزمیتها را مىتوان وسیلهاى در جهت دستیابى به اهداف دانست. د) بهشت مکان یا حالت یا زمان دستیابى به این ارزشها است. رستگارى، حریت و خوشبختى همگى پذیرشهاى حقیقت مزبور است.
مازلو معتقد است «ارزشهاى بودن» تا حدودى مىتوان جاودانگى و هستى مطلق را که بشر همواره در جستجوى آنست، تفسیر کند و آنرا برآورده سازد. به نظر او این ارزشهاى بودن فرا انسانى و فرا فردى هستند. آنها فراسوى زندگى فرد وجود دارند و در عین حال مىتوان آنها را به مفهومى قابل تعیین انسانى دانست. ارزشهاى بودن نه تنها از آن او، بلکه خود او نیز هستند. «ارزشهاى بودن» به تحسین، احترام، تجلیل و قربانى امر مىکنند. آنها ارزش و استحقاق آن را دارند که بخاطرشان زندگى کنیم و به خاطرشان جان دهیم. او معتقد است همه تجارب داراى ویژگى مذهبى که تاکنون در هر یک از ادیان سنتى توصیف شدهاند، با تعابیر خودشان خواه الهى یا غیرالهى، شرقى یا غربى مىتوانند جذب این ساختار نظرى شوند و مىتوانند به طریق معنىدار از نظر تجربى بیان شوند یعنى به طریق قابل سنجش به بیان آورده شوند.
از نظر مازلو «منفصل کردن ارزشها از روانشناسى نه تنها آن را تضعیف مىکند و مانع رشد کامل آن مىشود بلکه بشر را نیز در نوعى نسبى گرایى اخلاقى و بىارزش پوچ رها مىکند.» (1).
اگر این ارزشها «ارزشهاى B» مورد تهدید واقع شوند خشم و کنش و اغلب از جان گذشتگى در آنها برانگیخته مىشود. انگیزه افراد خودشکوفا حقایق ازلى، ارزشهاى B، حقیقت محض، زیبایى و کمال است. فوق انگیزش از نظر مازلو ویژه نوع بشر به مفهوم عام است و در نتیجه فرافرهنگى و مشترک براى انسانهاست نه مخلوق اختیارى فرهنگ. فوق نیازها از نظر او شبه غریزى هستند یعنى داراى تعینى موروثى و مشترک بین همه انسانها هستند که قابل تشخیص است اما بیشتر بالقوه هستند تا بالفعل.
براى شکوفایى آنها فرهنگ قطعا و مطلقا ضرورى است اما فرهنگ نیز مىتواند قاصر در شکوفایى آنها باشد.
مازلو هنگامى که از والاترین سطح انگیزش و فوق نیازها سخن مىگوید موضوع آرمانها و روح و ارزشها را مطرح مىکند. او زندگى معنوى را جزئى از ذات انسان مىداند و معتقد است بدون این زندگى معنوى فطرت انسانى کامل نیست پس او از افرادى نام مىبرد که با توجه به استعدادهاى خاص یا حساسیتها، حقیقت و زیبایى و نیکویى براى آنها مهمتر و مبرمتر از نیازهاى اساسى است.
بررسى دیدگاه مازلو نشان مىدهد که یکى از انگیزههاى اساسى شهدا «خودیابى«
است. آنها مىخواهند به حداکثر آنچه که مىخواهند و براى آنها اهمیت دارند، برسند و در این راه حتى حاضرند از جانشان نیز بگذرند. آنچه که شهدا را بر مىانگیزاند، محرکها و انگیزههاى معمولى و مادى نیست. این انگیزههاى پست نمىتوانند توجیهگر ایثار و فداکارى باشند. البته پرداختن به خودشکوفایى همواره بدین معنى نیست که آنها از نیازهاى مراحل قبلى به طور کامل ارضا شدهاند بلکه به این معنى است که آنها مىتوانند فراتر از نیازهاى عادى و مادى بیندیشند. عدم توجه به نیازهاى پست، احساس تکلیف و رسالت و احساس مسئولیت اجتماعى، توجه به حق و حقیقت و احساس تنفر نسبت به انحرافات اجتماعى، عشق به زیبائیهاى معنوى و عالى مانند عشق به ایثار و شهادت در راه ارزشهاى متعالى و کمالطلبى و بقاجویى و میل به جاودانگى و… از ویژگیهاى انسانهاى خودشکوفاست برخى از این موارد در برگیرنده مسائلى است که مازلو از آنها به انگیزههاى معنوى (فوق نیازها) و یا ارزشهاى بودن (ارزشهاى B) نام برده است. با استفاده از دیدگاه مازلو شهادت طلبى را مىتوان بصورت زیر نشان داد:
شهادت طلبى
– ارزشهاى بودن (ارزشهاى B)
– خودشکوفایى
– فوق نیازها (فوق انگیزشها)
ب) نظریات پرخاشگرى و خشونت و ستیزهجویى
عدهاى از روانشناسان موضوع خودکشى و شهادت طلبى را در مقولههاى پرخاشگرى و خشونت مطرح مىکنند. از دیدگاه آنان پرخاشگرى رفتارى است که به قصد و با هدف صدمه به خود یا دیگران انجام مىشود. بنابراین فردى که عمدا به آسیب دیگران یا خود مبادرت مىکند پرخاشگر محسوب مىشود. عمل پرخاشگرانه یا خشونتآمیز تا حد زیادى به سیستمهاى ارزشى یک جامعه و فرهنگ آن بستگى دارد.
بطور کلى درباره منشاء پرخاشگرى سه نظریه وجود دارد. دسته اول منبع و منشاء پرخاشگرى را فطرى و طبیعى و ذاتى مىدانند. دسته دوم سرچشمه آنرا عوامل اجتماعى مىدانند، از نظر آنها پرخاشگرى ذاتى نیست لذا قابل آموزش و پیشگیرى و کنترل و تقویت و تحدید است. دسته سوم تقریبا حد وسط این دو دسته هستند. از نظر آنها اگر چه پرخاشگرى بالقوه در وجود افراد نهفته است اما براى بالفعل درآمدن، نیازمند شرایط و عوامل محیطى و اجتماعى است. از این دیدگاه پرخاشگرى و خشونت از مقولههاى روانشناسى اجتماعى محسوب مىگردد. خشونت و پرخاشگرى را مىتوان به دو گروه تقسیمبندى کرد: 1- خود انگیخته (فردى) 2- برنامهریزى شده (سیستماتیک) که توسط نهادها بوجود مىآید و هدفشان دستیابى به اهداف است.
1) شخصیت و انگیزش، ابراهام مازلو، ص 150.