جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اردوگاه و نماز شب

زمان مطالعه: 3 دقیقه

اردوگاه لحظه‏ای خالی از حرکت و فعالیت نمی‏شود. بهانه برای کار بسیار است. معلوم است که حدود 400 جوان سرحال و شاداب نمی‏گذارند یک لحظه اردوگاه ساکت بماند. شب نماز شب می‏خوانند و هر دقیقه در تاریکی شب می‏توانی ترددهای فراوانی را بین چادرها و حسینیه‏ی گردان ببینی. بعد نماز صبح و هجوم برای نیایش. سپس صبحگاه با یک دنیا سروصدا و » از جلو نظام » . بعد می‏دوی و اردوگاه را زیر پاهایت می‏نوردی. حالا نوبت کارهای متفرقه مثل ظرف و رخت شستن و واکس زدن و نظافت است. شاید هم انجام مانورهای لازم که لحظه‏ای تو را آسوده نگذارند. باز هم معراج مؤمنان و نماز جماعت. بعدازظهر نیز رفت و آمدهای مکرر و نرمش و ورزش انفرادی نیروها در قالب فوتبال و والیبال و… دید و بازدید هم وجود دارد. می‏روی و می‏آیند، ولی بی‏ریا و صادقانه. به دور از هر گونه تجمل و اسراف. می‏توان بیرون چادر هم یکدیگر را دید. غروب هم شروع تحرکی جدید برای جاگرفتن در صفوف اول نماز جماعت و قبل از آن وضو و ترس و حضور. شام خوردن هم با بوق ماشین تدارکات برای تقسیم غذا در جلوی گروهانها دیدنی است. مقداری استراحت و نوشیدن چای و سپس تلاوت قرآن و سوره‏ی » واقعه » . وقتی هم که نیمه شب

فرامی‏رسد اول راه است. رزم شبانه که نباید فراموش شود.

» برپا، بلند شو، به خط شو و… »

پس اردوگاه همیشه زنده است و هر حرکت کوچکی به آن زندگی می‏بخشد. تو هم زنده‏ای و می‏خواهی زندگی بیافرینی. تو آمده‏ای تا مرگ و سکوت را نابود سازی. آمده‏ای تا مرگ را به بازی بگیری. پس حرکت کن. فکر کن و سپس سخن بگو. برو، بیا. سلام کن. پاسخ سلام را بده. مطیع باش. در نماز جماعت شرکت کن. همراه دیگران کار کن. ظرف و رخت خودت را بشوی. در تمیز کردن محیط اردوگاه تلاش کن. زباله‏ها را در گوشه‏ای به زیر خاک ببر و بهداشت را رعایت کن. خلاصه، باش و حرکت کن. یا شهید جاوید و یا زنده‏ی مفید. تو خواهی ماند. آن هم جاودانه تاریخ. تو تشنه‏ی خدمتی و نه تشنه‏ی قدرت. اردوگاه تو را زنده نگه دارد، پس تو نیز اردوگاه را زنده بدار. در آینده نیز بدان که تو در جبهه‏ی اسلام بودی و برای آن حرکت کردی. انسانی که سلولهای بدنش در راه خیر جنبیده است نباید در راه شر حرکت کند. اردوگاه را زنده بدار. با شرکت در مراسم و اطاعت از فرماندهی، خود را قوی و نیرومند نشان بده و به اردوگاه روح ببخش.

تو رزمنده‏ی اسلامی و باید به دیگران روحیه بدهی، راه بروی و بگویی و بشاش باشی.

امروز بعدازظهر بچه‏ها دور یکدیگر جمع شده و می‏خواهند فوتبال بازی کنند. چند روز پیش قطعه زمینی را در وسط اردوگاه صاف کردند و از آن روز تا به حال در هر فرصتی یک توپ می‏اندازند وسط و شوخی‏کنان دنبال آن می‏دوند.

در یک نگاه می‏توان متوجه شد که اکثر این بچه‏ها اهل ورزش فوتبال هستند، و این خود خصیصه‏ای است برای بچه‏های جنوب شهر. آنهایی که با کاشتن چندسنگ و یک توپ پلاستیکی ارزان، فوتبال را در هر نقطه‏ای بازی می‏کنند. در کوچه و پس کوچه، گوشه‏ی خیابان و… حالا هم در جبهه. دورش یک

توپ است و چند تکه سنگ به عنوان دروازه. همیشه به اندازه‏ی کافی بازیکن وجود دارد. عده‏ای کتانی‏ها را ور می‏کشند و وارد می‏شوند. خوب هم بازی می‏کنند. جالب این است که معمولا تیمها نام شهدا را برمی‏گزینند. این به آن پاس می‏دهد. آن دریبل می‏زند و سومی هم شوت. توپ بازی سرگرمی خوبی است و روحیه و نشاط می‏بخشد. خصوصا برای نیروهایی که هیجانهای درونی آنها رو به افزایش است و انتظار عملیات، به آنها قدرتی دو چندان بخشیده است.

معرکه‏ای درست شده. شش نفر وسط و 50 نفر دورشان. می‏گویند و می‏خندند و هر بار که توپ به دروازه نزدیک می‏شود، صدای بچه‏ها بلند می‏شود. در این گونه بازیها اگر همکاری و پاسکاری باشد، احتمال پیروزی بسیار است. پس بچه‏ها باید به یکدیگر پاس بدهند و با یک برنامه‏ریزی صحیح خود را به دروازه‏ی حریف نزدیک کنند و با استفاده از فرصت مناسب توپ را درون دروازه جای دهند. البته اکثر بازیکنها این مسائل را می‏دانند ولی عمل به آن مهم است. به هر حال بازی ادامه دارد و پس از رد و بدل چند گل، تیمها جا را به یکدیگر می‏دهند و این شور و نشاط چند ساعتی ادامه دارد.