جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ارتباط شهادت طلبى و عرفان‏

زمان مطالعه: 9 دقیقه

شهادت نقطه اوج عرفان وشهادت طلبى از ملزومات عارف کامل است. در جهان‏بینى اسلامى شناخت از طریق عرفان معرفتى است که انسان از طریق تهذیب نفس و صفاى دل کسب مى‏کند و این معرفت لازمه وصل به حقیقت است و عارف کسى است که به حقیقت واصل شده باشد. «این طلب وصل که جز طلب اصل نیست، غایت سیر و سلوک عارف است راه نیل بدان هم تمسک به شریعت و سیر در طریقت است تا نیل به حقیقت که هدف وصل همان است حاصل آید.» (1).

عرفان، ظهور و حضور فطرت است، براى وصل به غیب و احساس دغدغه درونى بشر در عالم سفلى براى وصل به عالم علوى است. احساس درد و تکاپوى عارف با روشنفکر و فیلسوف یکسان نیست. روشنفکر با آگاهى در جامعه احساس دردمندى در او هویدا مى‏شود و دردمندى عارف، درونى و براساس نیاز فطرى است اما احساس دردمندى فیلسوف با دانستن و شناختن حقیقت آغاز مى‏شود.

ابزار و تکیه اصلى عرفان بر عشق و شوق، وصال است. عارف به دنبال سیرى عارفانه و عاشقانه و واصلانه است. متعالى‏ترین مرحله و مرتبه عشق فانى شدن و جان نهادن بر سر پیمان و گذشتن از هستى و متعلقات در طریق حب معشوق و معبود است.

بنابراین «شهادت» یعنى مرحله‏اى که عارف خود را در دریاى عشق الهى مستغرق نماید، بلندترین مرتبه «عرفان عملى» است و استقبال از شهادت طلبى و فناء فى‏الله، برترین آرزوى یک عارف در طریق وصل است. مراحل عشق را که عرفا به دنبال آن هستند مى‏توان بصورت زیر بیان نمود:

طلب – یافتن – شناختن – دوستى – عشق – شهادت‏

چنانکه در این حدیث معروف آمده است: من طلبنى وجدنى، من وجدنى عرفنى و من عرفنى احبنى و من احبنى عشقنى و من عشقنى عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلى دیته و من على دیته فأنادیته. حدیث قدسى فوق بیانگر این است که منتهاى درجه حضور و سیر و سلوک و عروج و صعود عارف، کشته شدن در راه عشق الهى یعنى «شهادت» است.

عارف ابتدا در پى جستجو و سپس یافتن و آنگاه شناختن و پس از آن محبت کردن و آنگاه عشق و آنگاه شهادت است. در واقع شهادت پاداش عارف کامل است و شهید در مرحله عین‏الیقین چون به شهود رسیده است. در حضور حق تعالى و هم ظهور او را نظاره مى‏کند و چون در طریق امر الهى به قتل رسیده است حق تعالى خودش را «دیه» او مى‏داند. یعنى شاهد خود، دیه شمع مى‏شود. موضوع اساسى و حیاتى دیگر در عرفان، انسان کامل است. انسان کامل «انسان آرمانى» و ایده‏آل عرفان است و در عرفان اسلامى این انسان کامل همان «امام» است، امام معصوم الگوى عملى یک انسان کامل است. انسان کامل از نظر قرآن انسانى است که سعى نماید را به جمیع اسماء الحسنى و صفات الهى مزین نماید. چنین انسانى که از لحاظ نظرى و عملى تجلى صفات الهى است باید اهل لطف و رحمت و عطوفت باشد. او باید نسبت به سرنوشت انسانهاى مظلوم و ظالم توجه نماید و ظالمان و طواغیت را از ظلم و طغیان نهى کند و بر هدایت آنها اقدام نماید و در صورتى که اصرار بر فسق و فجور و سرکشى نمایند با آنها مقابله کند. او مسئول است با شیاطین باطنى و ظاهرى مبارزه نماید.

آسودگى، بى‏تفاوتى، بى‏غیرتى و بى‏مسئولیتى در شان یک عارف نیست. عارف نمى‏تواند بگوید به من مربوط نیست او موظف است مظلومان را یارى نماید چرا که لازمه سفر من الحق الى الخلق هدایت خلق و احساس مسئولیت در قبال سرنوشت آنها امر به معروف و نهى از منکر و تبرى از دشمنان طریق هدایت و تولى با دوستان

خداست. او باید در صورت لزوم اهل «جهاد» و شهادت باشد و در برابر عوامل مزاحم حرکت و هدایت کاروان انسانیت بسوى حق و عدالت و حقیقت مجاهدت نماید. چرا که او مدعى است «ان صلوتى و نسکى و محیاى و مماتى لله رب العالمین.» نماز من و عبادت من و زندگى و مرگ من از خداوندیست که پروردگار جهانیان است.»حیاتى که از آن خداست امکان ندارد درباره زندگى دیگران که جلوه‏گاه مشیت الهى است بى‏خیال و آسوده باشد.» (2).

بسیارى از پیامبران و ائمه و سالکان و عارفان واقعى چنین بودند. چنانکه «على (ع) به عنوان پیشتاز عارفان و سالکان همچنان که با تربیت انسانهاى بزرگ آنان را تا مرتفع‏ترین قله‏هاى معرفت و عمل به مقصد رشد و کمال بالا برده، همچنان با شمشیر عوامل مزاحم و اخلال‏گر جانهاى آدمیان را نیز از سر راه حق و حقیقت برمى‏داشت.» (3).

ابوعلى سینا درباره عارف مى‏گوید: العارف شجاع و کیف لا و هو بمعزل عن تقیة الموت. عارف شجاع است و اهل ترس نیست و از مرگ نمى‏هراسد. اصولا کسى که بترسد عارف نیست. بنابراین عارف علاوه بر صفات رحمت، باید متصف به صفات قهریه نیز باشد وگرنه نمى‏تواند انسانى کامل باشد. حماسه‏آفرینى و پیکار با ضد ارزشها و صلابت و شجاعت براى توسعه ارزشهاى والا و متعالى ریشه در صفت «قهریه» خداوند دارد. چنانکه قرآن کریم گاهى از صفاتى مانند قهار و جبار و خشم گیرنده و غصب کننده و درهم کوبنده ظالمان، مستکبران و ستمگران و غلبه کننده بر باطل نام مى‏برد. پیامبر (ص) که رحمة العالمین و وجودش پر از رحمت و عطوفت است اما آنجا که لازم است باید «اشداء على الکفار» باشد و در راه خدا از سرزنش منافقان و معاندان نهراسد و درباره یاران اوست که قرآن مى‏گوید «مى‏کشند و کشته مى‏شوند.» در روایات متعددى از ائمه، عشق و محبت به خداوند را دین، و حب و بغض در راه خدا را نمود ایمان دانسته‏اند. در این راستا است که جهاد و شهادت طلبى فریضه‏اى است که انسانها براى سلامت و بهداشت جامعه و جلوگیرى از فساد و ظلم و انحرافات و در جهت یارى مظلومان و محرومان، باید به آن بپردازند. این عرفان «عرفان متعهد«، «عرفان حماسى«، «عرفان سرخ«، «عرفان مثبت«، و یا «عرفان مبارز» نامیده مى‏شود. آنکس که فقط بدور از هیاهوى جامعه فقط «یاهو» سر مى‏دهد و به کنج عزلت مى‏نشیند و لباس پشمینه

مى‏پوشد و گلیم خود را از آب مى‏کشد و حاضر نیست در راه صلاح و اصلاح جامعه فداکارى نماید، و به هدایت خلق با زبان و قلم و قدم اقدام نمى‏کند، باید بداند که با سکوت و سکون و سازش و گوشه‏گیرى و تماشاگرى هیچگاه نمى‏تواند ادعاى مرشد بودن را داشته باشد. آنکه اهل سکوت و سکون و سازش است و یا گوشه‏گیر و تماشاگر است فرسنگها با عرفان فاصله دارد. در نظر اهل عرفان بهروزى انسان در غمخوارى با رنجهاى همنوعان و مظلومان و تلاش در جهت رفع اندوهگینى آنان فراهم مى‏شود و نوعدوستى، فتوت و مساعدت به خلق خدا که از آنها به «عیال خدا» تعبیر شده است، در ذات عرفان متعالى است. پیامبران و ائمه، عارفان و مرشدان واقعى بشمار مى‏روند هم به هدایت خلق پرداخته‏اند و هم با موانع هدایت مردم مبارزه کرده‏اند. عارفان و صوفیان واقعى که در ایجاد تفکر وحدت گرایانه و تساهل و تسامح و مدارا و جلوگیرى از بروز اختلافات و جنگها و خشونتهاى بى‏جا و تشویق آنها به صلح و اصلاح مسالمت و جهاد اکبر زبانزد خاص و عام بودند، هنگامى که زمان جهاد اصغر و حفظ حدود و حریم الهى و زمان مقابله با موانع تکامل و هدایت مردم بود، هرگز به گوشه عزلت نرفتند و براى حفظ حق و حقیقت و عدالت و حریت با متجاوزان و متظاهران در سنگر جهاد و شهادت حضور یافته و با انتخاب مرگ سرخ عشق و ارادت واقعى خود را به معشوق اثبات نموده و با فنا نمودن خود به سرچشمه «بقا» راه یافته و به لقاءالله پیوسته و به وجه‏الله نظر کرده‏اند. خود را در میدان جهاد اکبر و اصغر «فدا» کردن و به «او» رسیدن همان عشقى است که در هنر و ادبیات ملى و دینى و تاریخى ما بارها از آن سخن رفته است.

خواجه شیراز در این باره مى‏فرماید:

در مدرسه کسى را نبود دعوى توحید

منزلگه مردان موحد سردار است‏

در جاى دیگر مى‏سراید:

حلاج بر سردار این نکته خوش سراید

از شافعى نپرسند امثال این مسائل‏

و یا از حلاج منقول است که گفت: «رکعتان فى العشق لا یصح وضوء هما الا بالدم«. نماز عشق دو رکعت است که وضوى آن صحیح نیست مگر با خون.

و بایزید بسطامى مى‏فرماید: «کمال عارف سوختن او باشد در دوستى حق» و شیخ شیراز سعدى علیه الرحمه مى‏گوید:

دوستان در هواى صحبت یار

زر فشانند و ما سر افشانیم‏

چون دلارام مى‏زند شمشیر

سر ببازیم و رخ نگردانیم‏

و یا سنایى که سروده است:

به تیغ عشق تو کشته که تا عمر ابد یابى‏

که از شمشیر بویحیى نشان ندهد کسى از احیاء

و دیگرى مى‏گوید:

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

روبه صفتان زشت خو را نکشند

گر عاشق صادقى ز مردن مهراس‏

مردار بود هر آن که او را نکشند

و یا:

آنکس که ترا شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنى هر دو جهانش بخشى‏

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

عارف واقعى که جلوه مهر و صفا و وفا است در میدان بلا خانه عشق را مى‏سوزاند و چون پروانه در طریق وصل مى‏سوزد و به خناسان و دنیا طلبان و ظاهر اندیشان بى‏توجه است. چنانکه مولانا بارها به این موضوع اشاره مى‏کند.

خانه خود را همى سوزى؟ بسوز

کیست آن کس که گوید: لا یجوز؟

خوش بسوز این خانه را اى شیر مست‏

خانه عاشق، چنین اولى‏تر است‏

بعد از این، این سوز را قبله کنم‏

زآنکه شمعم، من به سوزش روشنم‏

خواب را بگذار امشب اى پدر

یک شبى بر کوى بى‏خوابان گذر

بنگر اینها را که مجنون گشته‏اند

همچو پروانه به وصلت کشته‏اند

اینگونه آثار منظوم عرفانى و حماسى و آثار منثور در تاریخ ادبیات و فرهنگ ما کم نیست چنانکه در نظم و نثر معاصر نیز با الهام از ادبیات عاشورایى و قیام کربلا در انقلاب اسلامى و دفاع مقدس نیز متجلى شده است.

تاثیرپذیرى عرفان حماسى و انقلاب اسلامى و دفاع مقدس بر یکدیگر غیرقابل انکار است. بسیارى از رزمندگان و جانبازان در دفاع مقدس با شکافتن حجاب چهره جان به چنان مرتبه‏اى از عشق و عرفان رسیده بودند که در راه تقرب و عشق به محبوب ابدى و سرمدى سر از پا نمى‏شناختند. و گاهى ره صد ساله را یک شبه پیموده و به قول عطار هفت شهر عشق را گشته بودند. بسیارى از نامه‏ها و وصیتنامه‏هاى شهدا و رزمندگان در انقلاب اسلامى و دفاع مقدس از مضامین والاى عرفانى سرشار است. اکنون به فرازى از مناجات شهید دکتر مصطفى چمران توجه مى‏کنیم: «ما مبارزه مى‏کنیم که در قربانگاه عشق، عالیترین تجلى پرستش را نشان بدهیم و تکامل یابیم… چه لذت‏

شدیدى است لذت فنا شدن در معبود و لذت وصال معبود. همه ملکولهاى وجودم به فدا شدن نیازمندند. من محتاج فدا شدنم. در خود لذتى احساس مى‏کنم لذتى شدید براى فدا شدن که هیچ لذتى بزرگتر از فداکارى و ایثار نیست.

… به مرحله هفتم رسیدم عالم فنا و… فناى فى‏الله من چیزى نمى‏خواهم چیزى نمى‏طلبم… من عشقم من فداکاریم من ایثارم من فانى در خدایم.«

آرى او اینگونه حدیث عشق مى‏گفت و سرانجام نیز با وضوى خون آنرا کامل کرد و در وصف او بود که امام «ره» فرمود «شهادت هنر مردان خداست» به هر حال وصول به آخرین مراحل سیر و سلوک عرفانى اگر چه هزینه زیاد مى‏طلبد اما در عوض فایده زیاد در بر دارد. «وصول به این کمالات و تحقق این حقایق وقتى میسور گردد که سالک در میدان مجاهده فى سبیل الله کشته و مقتول گردد و هنگامى از آن فیوضات الهیه سرمست خواهد بود که جام شهادت را سرکشیده باشد.» (4) امام خمینى (ره) که خود از طلایه‏داران عرفان نظرى و عملى در عصر حاضر است، درک این عشق و شور و اخلاص و حضور فناى در معبود را فقط با زبان عرفان قابل فهم مى‏داند: «این غربیان و شرقیان و غربزدگان و شرق‏زدگان و ملى‏گرایان این فداکارى‏ها را با این بعد معنوى و روح عرفانى و عشق الهى با چه چیزى توجیه مى‏کنند؟

اینجا عمل و جسارت مطرح نیست، انگیزه و روح «لدى الربى» آن مطرح است. عشق به محبوب واقعى که همه چیز را محو مى‏کند و هر انگیزه‏اى را غیر عشق به او مى‏سوزاند، مطرح است«. (5).

و یا در جاى جاى نوشته‏ها و بویژه اشعار عرفانى ایشان «عشق به شهادت» موج مى‏زند. بعنوان مثال چند بیت از آنها نقل مى‏گردد:

در دلم بود که جان در ره جانان بدهم‏

جان زمن نیست که در مقدم او جان بدهم‏

عاشق روى تو حسرت زده اندر طلب است‏

سر نهادن به سر کوى تو فتواى من است‏

سر بده در راه جانان جان به کف سرباز باش‏

آنکه سر در کوى دلبر نفکند سرباز نیست‏

آنکه سر در کوى او نگذاشته آزاده نیست‏

آنکه جان نفکنده در درگاه او دلداده نیست‏

فارغ از خود شدم و کوس ان الحق بزدم‏

همچو منصور خریدار سردار شدم‏

بهرحال، آرزوى شهادت آنقدر مهم و شهادت آنقدر والاست که شخصیتى کامل چون حسین بن على (ع) که مظهر علم و عمل و تقوا و عرفان و از خاندان عصمت و طهارت است باید با وصول به این مقام به درجه والایى که خداوند براى او مقرر نموده است، دست یابد. بنابراین «عارف که در صدد کسب لقاى خداست باید از هر چه بجز اوست آزاد گردد و اگر حفظ نام خدا نیاز به ایثار مال و نثار جان داشت چون مدعى عرفان به این باور است که باید فقط نام خدا باقى بماند ناچار همه آنچه را که مورد علاقه اوست رها مى‏کند تا یاد حق و نام خداوند زنده بماند. و این همان انگیزه اصلى جهاد است که لتکون کلمة الله هى العلیا«. (6).

و اینجاست که رابطه عمیق عرفان و حماسه و عشق و شهادت مکشوف مى‏شود. آرى همان حسینى که دعاى زیبا و لطیف و عرفانى عرفه را خوانده بود، همان امام در سرزمین کربلا با حماسه‏اى جاودان به مرگ سرخ لبخند زد و در عصر ما نیز همان امامى که بعنوان مدرس عرفان و عارفى زاهد که نظم و نثر عرفانى او در عصر خود بى‏نظیر بود، در صحنه عرفان حماسى و مبارز، پیشتاز مبارزه با سلطه‏گران بین‏المللى و قهرمان مجاهده با حکومت ستمشاهى و نیز فرمانده کل قوا در دفاع مقدس بود. بنابراین، همانطوریکه امام صادق (ع) مى‏فرماید که هل الایمان الاحب و البغض آیا ایمان جز حب و بغض چیز دیگرى است، نشانه یک مؤمن واقعى برخوردارى از دو صفت حب و بغض است که اگر چه عارفان معتقدند بغض و قهر نیز بخاطر لطف است و از منظر عرفانى محبت و رحمت مقدم بر بغض است و بر آن غلبه دارد اگر چه گاهى قهر و خشم نیز لازم مى‏آید.


1) با کاروان حله، عبدالحسین زرین‏کوب، ص 225.

2) تفسیر نهج‏البلاغه، استاد محمد تقى جعفرى، ج 21، ص 285.

3) دیباچه‏اى بر مبانى عرفان و تصوف، نظام‏الدین نورى، ص 282.

4) رساله لباب الالباب در سیر و سلوک اولى الالباب، سید محمد حسینى تهرانى، ص 210.

5) صحیفه نور، امام خمینى، 22 / 11 / 63.

6) عرفان و حماسه، آیت‏الله جوادى آملى، ص 37.